چقدر دلم تنگ شده برای اینجا...
- ۱ نظر
- ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۲۴
محبوب من!
هنگامی که با شما دردِدل میکنم، خداوند حرفهایم را میشنود.
خداوند دردِدل عاشقها را دوست دارد.
برای همین عاشقها به بهشت میروند.
دنیا به خاطر شما بهار میشود.
درختها برای شما سبز میشوند.
گلها میشکفند، خورشید به خاطر شما طلوع میکند و شب مهتابی دریاها بالا میآیند.
شما با هستی چه میکنید؟
شما هستید، زندگی هم هست.
شاعرها شعر مینویسند و ستارهها بر واژهها میبارند.
از روز قبل چالش کتابخوانی ای را برای خودم شروع کرده ام و در قدم اول کتاب ارتداد نوشته وحید یامین پور را انتخاب کردم برای مطالعه.
ارتداد از منظر «تاریخ جایگزین» اثر مهمی است. سوژه جسورانهای دارد و نویسنده کوشش کرده تا با استفاده از این سوژه تصویری به خواننده نشان دهد که شاید کمتر کسی به امکان وقوع آن فکر کرده باشد. ماهی تا زمانی که در آب زندگی میکند تصوری از دنیای بیرون آب ندارد و یامینپور در این کتاب خوانندهاش را به بیرون آب برده و او را در موقعیتی قرار داده که به آن فکر نکرده است. ارتداد داستان خانواده ای است که در سال 57 مسیرشان از واقعیت منحرف شده و وارد تاریخ جایگزین می شوند. انقلاب شکست خورده. امام به مرگ مشکوک دچار شده. و شاه به ایران باز می گردد.پازل های دوران جدید به خوبی چیده شده اند. خیابان ها زیر چکمه های سربازان اجنبی، فساد سیستماتیک، پاک کردن مخالفان، تجزیه کشور، و ایرانی که به جای گربه شبیه موش شده.همه ی اینها به کنار به نظرم عصاره ی اصلی کتاب جایی است که یامین پور سعی کرده عصاره و هدفِ مبارزه، انقلاب، حکومت و حرکت تاریخ را در دل شکست بررسی کند. زمان پیروزی برای کسی سوالی پیش نمی آید بلکه این ضربه ی شکست است که شوک، ناامیدی، شک در همهی اصول و هدف ها، و بازبینی را به بار می آورد. در نتیجه نویسنده به خوبی از آن روی سکه ی پیروزی ( شکست) برای گفتن حرف هایش استفاده کرده است.
یکی از جذابترین رفتارهایی که از یک کتابخوان سرمیزند، کُند خواندنِ کتابیست که دوست میدارد: زیستن در فاصلهٔ میانِ واژهها. در فاصلهٔ ساکتِ میان واژههاست که میتوان «طعم کتاب» را چشید: فارغ از معنای این یا آن واژه.
سوال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش
سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود
حمیدرضا برقعی
دیشب خواب می دیدیم یک دوستی کامنت گذاشته بود و نوشته بود میشه توی کانالت یکم از محبوب من ها بنویسی؟
راستی هر از گاهی اگه دوست داشتین خوشحال میشم اونور هم ببینمتون
من برای تمام آدمها حالِ خوب آرزو میکنم،
و برای تمام دلها آرامشی که تمام نشدنی باشد.
من برای تمام آدمها آرزو میکنم که عاشق شوند، عاشق آدمها و چیزهای خوب؛ آرزو میکنم هر صبح که چشم باز کردند، به اشتیاق هدفی لبخند بزنند، تلاش کنند و امیدوار باشند به رسیدن...
آرزو میکنم برای تمام آدمها که زندگی کنند، که آرام باشند، که نگران نباشند.
آرزو میکنم همه یکنفر را داشتهباشند که دوستشان داشتهباشد، که بگوید؛ نگران چیزی نباش، درستش میکنیم...
آرزو میکنم عمرها طولانی باشد و زیستنها عمیق! که آدمها عمیقا زندگی کنند.
آرزو میکنم روزی برسد که همه به آرزوهاشان رسیدهباشند...
و شهر پر باشد از آدمهای آرام و خوشبختی که هیچ آرزویی ندارند.
من از همه ی دنیای شما یک همچین کنجی رو آرزو میکنم... که توی خلوت خودم تکیه بدم بهش و کتاب بخونم....