بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

امام مثل بقیه نبود...

دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۸۷، ۱۱:۰۲ ق.ظ

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آنرا تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن را در ریه‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود و ماهی ها به جز آب چه می دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد (تازه زمینی که آرام تر از دریاست)، شروع می کند به تکان خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به نحو ناجوری دست و پا می زند. تنش را بر زمین می کوبد. و گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می رود و دوباره به زمین می خورد. ستون مهره هایش را خم و راست می کند. مثل فنر از جا می پرد. با سر و دمش به زمین ضربه می زند. به هوا بلند می‌شود. با شکم روی زمین می افتد. و دوباره همین کار را تکرار می کند.

علم می گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب، به دلایل طبیعی می میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می کند که ماهی از بی آبی به دلیلی طبیعی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد!

اگر چه در گفتگوها حرفی از امام برده نمی شد، اگر چه در بسیاری از جاها تصویر کاغذیش حضور داشت، اگر چه در خیلی از جاها فقط پای جمله ای اسمش را نوشته بودند، اما همه جا حضور داشت. خیلی چیزها بدون اسمش هیچ معنی ای نداشت. جبهه، خط مقدم، بسیجی، و حتی چیزهای بزرگتر مثل انقلاب. امام برای آنهایی که دوستش داشتند، یک حضور دائمی نامحسوس بود. وقتی امام می گفت:

- من بازوی شما را می‌بوسم،

گرمایی از بازوی چپ تا قلب هزاران بسیجی جریان پیدا می کرد. این گرما وجود داشت. انگار که امام بازوی تک تک آنها را بوسیده باشد. حال آن که بسیاری از آنان هیچ وقت امام را ندیده بودند. بسیجی بدون امام معنی نداشت. وقتی وجود آدم تا این درجه به وجود دیگری وابسته باشد، هیچ وقت در مورد وجود دیگری فکر نمی کند. کسی باور نمی کرد امام بمیرد. به فکر کسی هم نمی آمد که امام بمیرد. مرگ امام در مخیله هیچ کسی نمی گنجید و از این رو بود که بعد از اعلام خبر مرگ، همه گیج بودند. بدترین قشرهای اجتماعی، در مورد مسایل اجتماعی، فئودال ها و بورژواها هستند. زاویه دیدشان نسبت به مسایل اجتماعی از بدترین جهت است. در ایران، البته بعد از انقلاب، این دو دسته با هم مخلوط شده بودند. انقلاب طبقه فئودال را بورژوا می کند. جنگ طبقه بورژوا را فئودال می کند. در ایران بلافاصله بعد از انقلاب، جنگ شده بود!

شاید تعریف بورژوا همین باشد. کسی که فقط از زاویه دید خودش به مسایل اجتماعی فکر می کند. همه بورژواها و فئودال های ایرانی همین خاصیت را دارند. اما سوگ امام برای آنها عجیب بود. زاویه دید آنها را حتی چیزی مثل شوک اجتماعی پذیرش صلح هم به هم نزده بود. در هنگام پذیرش قطعنامه که اپوزیسیون‌ها از به هدر رفتن نیروی نهفته جوانان می گفتند، هنگامی که بسیجی ها بدون دلیل واضحی ناراحت بودند، وقتی که مردم، همه گیج بودند، طبقه بورژوا مشغول پرتنش ترین معاملات اقتصادی بودند. پشت آنها را مرگ صدها هزار نفر هم نمی لرزاند!

اما حالا مرگ یک نفر زاویه دید آنها را عوض کرده بود. همه گیج بودند. وقتی خبر مرگ امام را می شنیدند، باور نمی کردند.خیلی‌ها سعی می کردند خود را ناراحت نشان ندهند. چرا که نظام سیاسی- اجتماعی فقط یک بستر است برای فعالیتهای اقتصادی. این بستر هر چه باشد تفاوتی ندارد. اگر زیاد رنگ عوض کند، فعالیت های اقتصادی متنوع تر می شود. اگر ثابت باشد، سود را باید در کارهای بلند مدت اقتصادی جستجو کرد. همه می دانستند با مرگ امام این بستر تکان نمی خورد، اما چیزی فرای زمین بستر تکان می خورد. این تکان حتی این طبقه را هم گیج کرده بود. همه گرفته و گیج بودند. حتی آنهایی هم که با امام هیچ رابطه‌ای نداشتند.

اندوهی غریب در چهره مردم ریشه دوانیده بود که به یقین از ترس برای آینده نبود. ایرانی ها هیچ وقت آینده‌نگر نبوده اند. وقتی پدر یک خانواده می میرد، اندوه بر همه مستولی میشود. فرق پدر با بقیه شاید در بزرگتر بودن است. این اندوه برای همه یکسان است. پسر چه عاشق پدر باشد و چه نباشد، اندوهگین می شود. پسر حتی اگر کینه پدر را در دل داشته باشد، در مرگ پدر افسرده می شود. بزرگ‌تر چیزی مثل سایه است. بی سبب نیست که به مثل می گویند:

- خدا سایه بزرگتر را از سر کسی کم نکند.

سایه از سر همه کم شده بود. بورژوا، فئودال، اپوزیسیون، انتلکتوئل،بسیجی، چپی، راستی، هیچ کدام فرقی نمی کرد. سایه بزرگتر از سر همه کم شده بود. این بار کسی از دریا ماهی نگرفته بود. از ماهی، دریا را گرفته بودند. ماهی های حلال گوشت و حرام گوشت، همه به نحو تاثیر برانگیزی بالا و پایین می پریدند. ستون فقراتشان را خم می کردند. مثل کمان. بعد عین تیر که از چله رها می شود، با سر و دمشان به زمین ضربه می زدند و به هوا پرتاب می شدند. دوباره با شکم به زمین می خوردند و این کار مرتب تکرار می شد!!!

ماهی ها خودکشی می کردند!

 

  •  بخش هایی از  کتاب ارمیا...رضا امیرخانی... برای اونایی که ارمیا رو خونده باشن یه ارتباط عجیبی هست بین ارمیا و امام...جدا شدنی نیست...امکان  نداره اسم ارمیا رو بشنوی و یاد امام نیوفتی...و از عشق به امام بشنوی و یاد ارمیا نیوفتی....
  • خیلی وقت بود دلم میخواست از رضا امیرخانی بگم و قلم جادوییش....اگه یه کتابی مثل ارمیا یا من ِ او رو خونده باشی  حتما لابلای داستان حسابی میخندی یا گریه می کنی -واقعا گریه می کنی ها! -   اگه بی غیرت باشی -اون غیرت نه ها! این یکی غیرت رو میگم- حسابی با غیرتت می کنه ....اگه توی زندگیت هیچی نداشته باشی که بهش افتخار کنی حسابی آرمانگرا و اصولگرات میکنه.... عاشق میشی.... من عشق فعف ثم مات مات شهیدا....پیشنهاد میکنم حتما کتابهاشو بخونین...اگه جلال آل احمد برای پدران و پدربزرگان ما نویسنده ای متعهد بود رضا امیرخانی حتما برای ما و فرزندان ما اینگونه خواهد بود....
  • ..........
  • .
  • .......
  •   همچو عکس رخ مهتاب که در آب افتاد...در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست....

نظرات (۶)

  • توسط:گلبرگ
  • سلاممطلب زیبایی بود با نظرتون در مورد آقای امیر خانی هم خیلی موافقم.راستی کتاب من او رو دارم تا حالا هم به هزار نفر دادم خوندنش...راستش خودم یه کم ازش خوشم اومد... نمی دونم چرا ؟! خب بگذریم قالب جدید مبارک... ولی جای عکسها خیلی خالیه!!بعد از قرنها الان آپم با دو مطلب!.یادت نره سر بزنی استاد
  • توسط:یاسمن
  • سلام وب نوشت.خوبی؟2 تا پست آخرتو خوندم خیلی قشنگ نوشتی.پست قبلی آدمو به گریه میندازه.مخصوصا این جمله:((نمی‌دانم چه شد؛نفهمیدم چه کرد؛ندانستم چه پیش آمد؛ که از درون پیکرم، « محسن » شکست و من فرو ریختم...))خدا همشونو به سزای اعمالشون برسونه که این طوری با خاندان عترت رفتار کردند........
    پس قبول دارین که امام با "بقیه" فرق داشت؟!
  • توسط:ته تغاری
  • علم می گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب، به دلایل طبیعی می میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می کند که ماهی از بی آبی به دلیلی طبیعی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد! اتفاقا این جمله تو کتاب رضا امیرخانی هست!!مطلبتون و کمابیش خوندم...امام مرد بزرگی بودما چند تا از عکسهاشون رو تو خونه داریم...دیشب داشت تو جام جم یه برنامه نشون می داد که تو خونه امام بود و با حضور جمعی از رهبران ادیان مختلف مثل مسیحیت و یهودی و زرتشتی و کلیمی با پسر امام!!خیلی برام جالب بود...خونه امام تو نوفل لوشاتو هم خیلی زیباست!!همیشه 22 بهمن توش برنامه استموفق باشیدیا علی
  • توسط:ته تغاری
  • بله!!چون نبسته ای به کس دل ....
  • توسط:شازده کوچولو
  • سلام هم چو عکس رخ مهتاب که در جام افتاد..در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست.!! (برای دلتنگی های من برای امام .. حرف کاملی بود.).. آمدم بگویم ما برای شما هم در حرم دعا کردیم.خدا قبول کند. امیدوارم انتظارتان خیلی طولانی نشود(نه مثل من!!)من این شعر را که قیصر برای امام سروده دوست دارم:لبخند تو خلاصه خوبی هاست لختی بخند خنده گل زیباستبا ما بدون فاصله صحبت کن ...ای آن که امتداد تو دور از ماست...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی