انگشتر
سه شنبه, ۸ تیر ۱۳۸۹، ۰۹:۱۹ ق.ظ
عریان می شوم...از هرچه جز سادگی...
بخشنده می شوم...شبیه تو که دوست داشتی کوه ها بشود استجابت و بدهی به آنها که طمع آمین از تو داشتند.
فرار می کنم...به سوی دامان پر مهر تو، از شر وسواس خناس.
من میدانم تو به من احتیاجی ندارم،ولی من شک ندارم که در سرسرای تو،اتاق برای من هم هست. من می توانم توضیح بدهم دوست دارم؛ زیر سایه تو، نفس کشیدن را پیش از هر چیز دیگری توی این عالم، دوست می دارم.من ،عریان می شوم.همین یک انگشتر را دارم که می اندازمش توی ضریح .همین. می خواهم شبیه تو بشوم...
- دنیا عجیب است و عجیب تر از آن غفلت ما در آن است...
- .....
- خدایا تو جان مرا آفریدی و تو آن را میگیری، زندگی و مرگ آن متعلق به تو است. اگر زنده اش داشتی محفوظش دار و اگر دچار مرگ ساختی بر او ببخش... خدایا من از تو عافیت میخواهم...
- .....
- ۸۹/۰۴/۰۸