بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

به راستی این کدامین عرفان است؟

دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۸۶، ۰۸:۳۹ ق.ظ

به راستی این کدامین عرفان است که بسیاری از ما را مجذوب خود ساخته تا برای رسیدن به آن و سیر و سلوک در آن از هر راه درست و نادرستی پیروی کنیم؟ عرفانهای دروغین و بعضا شیطانی که از هر سوی عالم سرازیر شده است تا از عرفان حقیقی و اصیل باز بمانیم...

در این چندساله گذشته که عرفان های هندی و سرخپوستی و آمریکای لاتین و غیره و غیره ما را به سمت خود کشانده است آیا تابحال از خود پرسیده ایم براستی این کدامین عرفان است و عرفان حقیقی چیست و عارف حقیقی کیست؟

چه خوب گفته است سید مرتضی آوینی که:برای عرفان حقیقی که اولیای حق هستند، و اصحاب هدایت یافته آنان، بسیار غریب است که در این روزگار لفظ «عرفان» و صفت«عرفانی»، نه تنها بدون تناسب با معانی حقیقی آنها استعمال می شوند، که اصلا اطلاق این الفاظ اصطلاحا بر اموری است که صراحتا با کفر و بی دینی و الحاد ملازمند. به راستی در میان این جماعت کسی نیست که حتی معنای عرفان را در فرهنگ لغات دیده باشد؟… و یا آنکه این جماعت از شدت عرفان (!) به معنای بلندی دست یافته اند که عقل عرفای حقیقی بدان نمی رسد؟ اگر وضع اولیهً لفظ عرفان برای دلالت بر معنای معرفت حق است، پس چه رخ داده که این لفظ در روزگار ما با هر کفر و شرک و الحادی جمع می شود جز معرفت حق؟… و این مجامع هنری لفظ عرفان را با معنای حقیقی آن به کار برد، باید یقه اش را گرفت و پرسید: « مگر تو از پشت کوه آمده ای که نمی دانی دیگر سال های سال است که کسی لفظ عرفان را با این معنی به کار نمی برد؟ »
به راستی این کدام عرفان است که خروش سازهای سنتی را بدان نسبت می دهند؟ این کدام عرفان است که فقط با خرامیدنی کبک وار و غمزه های بصری (!) و کرشمه های روشنفکر مآبانه و مختصری ریای خالصانه (!) می توان به آن دست یافت، هر چند آدم شب را تا سحر، نه در محراب عبادت، که پای بساط دود و دم و پیاله های پی در پی بگذراند و کپه مرگ را هنگامی بگذارد که خروس ها سبّوحٌ قدّوس می گویند و بعد هم تا لنگ ظهر مثل دیو خرناسه بکشد و… چه می گویم؟ این کدام عرفان است که نه تنها با کفر و شرک و الحاد جمع می شود که اصلا با اعتقاد به خداوند و معاد باطل می گردد؟
این روزگار اصلاً روزگار وارونگی انسان هاست و به مقتضای این وارونگی، نه عجب اگر کلمات هم وارونه شوند و اصطلاحاً بر مفاهیمی دلالت کنند که متضاد و متناقض با معانی حقیقی آنهاست! لفظ عرفان را هم مثل بسیاری دیگر از الفاظ – علم، آزادی، عقل، سیاست و… - از معنا تهی کردند و در پوسته ظاهری آن هر آنچه خواستند ریختند و کسی هم نتوانست دم بر آورد… و چیزی نگذشت که دیدیم دجّال به لباس حق در آمد و سامری خود را در پسِ نقاب موسی پنهان داشت و عرفان با جنون و فساد و فتنه شیطانی جمع شد. و البته دامن کبریای حق از این گَردها مبرا بود و عرفانی حقیقی در تنهایی و تاریکیِ حجره ها معارج سلوک را با قدم صدق پیمودند و بار دیگر روح خدا از شمس وجود یک عارف راستین تجلی یافت و بساط فرعون را در هم پیچید و نقاب از چهره سامری باز گرفت و… انعکاس اشعه نورش در آینه فطرت های پاک، آسمان دنیا را ستاره باران کرد و در مصاف با شیطان، جبهه های جهاد فی سبیل الله، مَجلای تلألوانسان هایی شد که آبروی عرفان را باز خریدند و شأن حقیقیش را بدان باز گرداندند. عرفای دروغین به سوراخ های دود آکنده خویش خزیدند و میدان را به اهلش واگذاشتند و دیگر در طول هشت سال جنگ سخنی از آنان و دروغ بافی ها و شعبده پردازی ها یشان در میان نیامد.
…اما چه شد که هنوز خون قربانی بر مسلخ قطعنامه 598 نخشکیده، بار دیگر خروش عارفانه نی عرفان هندی (!) به صدا در آمد و مارهای هفت رنگ سر از هفت سوراخِ سبدهای ده ساله در آوردند و خمیازه کشان صحنه های تئاتر و شعر و ادبیات ژورنالیستی را از رقص های عارفانه انباشتند؟ چه شد که هنوز بسیجی های عارف از جبهه های عشق باز نگشته و جام زهر از گلوی نازنین آن زین العرفا پایین نرفته، بار دیگر لفظ عرفان به همان معنای فراموش شده خویش بازگشت و یک بار دیگر درِ باغ عرفان دروغین به روی عقده های تل انبار شده باز شد و…؟
کسانی که بار هشت سال جنگ و ده سال انقلاب را بر گرده صبر و قناعت و تقوا و عشق و عرفان خویش کشیده بودند، لاجرم دل آزرده به نخلستان های غربت حق پناه آوردند و راز دل های خویش را در چاه های تنهایی زمزمه کردند و ملائک نیز با آنان هم صدا شدند؛ ملائکی که از شرمِ سر بریده سَید العرفا و الشهدا هزار و سیصد و پنجاه سال است سر در گریبان نهفته اند. و چرا اینچنین نشود وقتی غرب زدگی همچون وساوس شیطان، با خون در رگ های ما جاری است؟
تسویل و تزویر از اصول خصایصی است که شیطان و شیطان زدگان با آن مشخص می شوند. پس عجیب نیست اگر عرفان که، بنا بر تعریف، ساحت مقدسی است که جز اهل دین را نمی پذیرد، در این روزگار عرصه ای شود که هر کس و ناکس خود را بدان منتسب دارد و «عرفانی»، صفتی که هر خز عبلی را بدان متصف دارند.
« رنه گنون » در کتاب « سیطره کمیت و علائم آخر زمان » می گوید:
شاید بتوان گفت که « وارونگی »... مرتبه آخر سیر تکامل انحراف است، به عبارت دیگر، انحراف تام دست آخر « وارونگی » را با خود می آورد؛ در وضع کنونی امور هر چند نمی توان گفت که « وارونگی » به آخرین حد رسیده است، لکن از هم اکنون در همه اموری که « تزویر » یا « تقلید مضحک » به شمار می رود... علائمی از آن کاملاً نمایان است... کلمه « شیطانی » در حقیقت دقیقاً به همه اموری که شامل انکار و وارونه ساختن نظم است اطلاق می شود و این بدون کم ترین تردید درست آن چیزی است که ما آثار آن را در پیرامون خود مشاهده می کنیم. آیا عالم جدید در مجموع، انکار مطلق هر حقیقت سنّتی نیست؟ در عین حال، این روح انکار نیز به یک اعتبار و به حکم ضرورت روحی دروغین است؛ این روح همه گونه نقاب حتی نامأنوس ترین آن را به چهره می زند تا آنچنانکه هست شناخته نشود و حتی خود را عکس آنچه هست بنمایاند و درست در این حالت است که « تزویر » پیش می آید؛ در اینجا یاد آوری اینکه می گویند « شیطان بوزینه یا مقلد مضحک خداست » و « به شکل فرشته روشنایی در می آید » کاملاً بجاست. اصولاً مثل این است که، بگوییم که شیطان به شیوه خاص خود تقلید می کند، یعنی هر چیز، حتی آن چیزی را که مایل است با آن به مقابله برخیزد طوری دگرگون و قلب می کند که بتواند آن را به خدمت اهداف خود در آورد...
با این ترتیب، شیطان در برابر تمامی اموری که به ساحت قدس باز می گردد و با روحانیت و عرفان سرو کار دارد، معادلی دروغین می سازد و آن را در پسِ نقاب تزویر و تقلید پنهان می دارد. پس در برابر نظام حقیقی عالم دنیای وارونه ای نیز پدید می آید که با نظام حق « تناظر معکوس » دارد و بر این اساس باید توقع داشت که در برابر همه مظاهر حق، مظاهری شیطانی نیز به صورت وارونه و معکوس وجود داشته باشد: ساحران در برابر انبیا، سامری در برابر موسی (ع)، دجال در برابر حضرت حجت (ع)، اسلام آمریکایی در برابر اسلام ناب محمدی (ص) و بالأخره روحانیت و عرفانِ معکوس در برابر روحانیت و عرفان حقیقی.
عرفان حقیقی با وصول به حق و فنای در او تحقق می یابد و عارف حقیقی با فنا کردن خود در خدا به بی خودی می رسد و « اناالحق » بیان این بی خودی است، که البته اهل ولایت مأذون به افشای آن نیستند. عرفان دروغین با تقرب به شیطان حاصل می آید و اهل آن خود را یکسره به فتنه و سحر شیطان می سپارند و به نوعی بی خودی یا روحانیت قلابی دست می یابند که در حقیقت جز اثبات نفس و استغراق و استهلاک در پایین ترین مراتب نفس، که نفس اماره باشد، هیچ نیست. عارف حقیقی واله و شیدای حق است و عارف دروغین مفتون شیطان؛ عارف حقیقی مست می اَلَست است و عارف دروغین مست می پلشت آب انگور. هر دو، عقل از کف نهاده و بی اختیار هستند، اما اولی اراده اش را در ارادت حق فانی کرده است و عقلش را داده تا به جنون عشق رسد، و آن دیگری طوق ارادت شیطان بر گردن گرفته؛ او نیز به دیوانگی رسیده است، اما دیوانگی اش نه جنون عشق که جن زدگی است.
آنچه که این جن زدگان به نام عرفان می خوانند، هیچ نیست جز سخت ترین مراتب اغوای شیطان و سفری نفسانی تا آسمانِ دروغین وارونه ای که از انعکا س آمال موهوم در سرابِ سحر و فتنه شیطان معنا گرفته است. اینان مصداق اتَمّ این آیات هستند که در آخر سوره « شعرا » آمده است:
آیا خبرتان کنم که شیاطین بر که فرود می آیند؟ بر هر دروغ پرداز گناهکار. (شیاطین) گوش به انبای غیب می سپارند، اما بیش تر دروغ می بافند. و از شعرا جز اغواشدگان تبعیت نمی کنند، آیا نمی نگری که چگونه در هر برهوتی سرگردانند و می گویند آنچه را که بدان عمل نمی کنند؟
اگر آینده ای در کار باشد و مشیت الهی نیز با آنچه ما می خواهیم همراه شود، این مبحث – عارف نمایی و عرفان دروغین – از اساسی ترین مباحثی است که باید با فرصت بیشتر، و نه اینچنین شتابزده، مورد تحقیق قرار گیرد. مراد از تقریر شتابزده آنچه خواندید بیش تر آن بود که تا هنوز رایحه عرفان حقیقی شهدای راه حق از جای جای شهرها و کوچه و خیابانهای این دیار به مشام می رسد، این پرسش درد آمیخته را به گوش ها برسانیم که هنوز یاد آن کربلای پُر بلا از خاطره ها نرفته و خون سرخ آن ذبح عظیم بر مقتل فنای فی الله نخشکیده، در برابر همه سرباختگانی که سرخویش را به بهای معراج داده اند و خون خود را، تا همسفر سیدالعرفا، حسین بن علی (ع) باشند، در پیش چشم همه آن بسیجیانی که ملازم معراج عرفانی عشاق تا سدرة المنتهی بوده اند و رموز عشق را از سرچشمه حقیقی آن آموخته اند... آیا انصاف است که باز اجازه دهیم تا اولیای شیطان با شیطنت، ساحت مقدس عارف و عرفان را به لوث این خز عبلات دروغین و رجس آن فتنه گری ها و نفس پرستی ها بیالایند؟
به راستی اگر هشت سال تجربه دشوار جنگ است که پاکان را از آلودگان تمیز بخشیده و راه عرفان حقیقی را که راه سیدالشهدا است، بر جهانیان روشن داشته، پس این کدام عرفان است که در این بازار جلوه فروشی ها و شهرت طلبی ها و نفس پرستی ها از آن سخن می رود؟


خوش بود گــر محک تجربه آید به میـان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

پی نوشت:

  • در مورد یادداشتی که قرار بود در خصوص استعفای آقای لاریجانی بنویسم باید بگویم که آنقدر مطالب مختلف گفته شد که جای بحث دیگری نمانده تا چیزی گفته شود...
  • چند روزی میشه که دوباره سراغ هنر رفتم و شروع کردم به خوشنویسی ، البته اگه تاچند وقت دیگه وضعیت تحصیلیم مشخص بشه احتمالا یا همون نقاشی رو ادامه میدم یا خوشنویسی رو...
  • ...

 

نظرات (۳۷)

  • توسط:پارادایس
  • در مورد کامنتی که گذاشتین می خواستم بگم که من یه پست داشتم که این بودیه ضرب المثل چینی میگه :" اگر یک فنجون چای داغ می خوای ابتدا باید فنجونتو خالی کنی ؟" منم معمولا موقع تصمیم گیریهای مهم زندگیم این اصلو رعایت کردم ...
  • توسط:پارادایس
  • برای کوتاه کردن مسیر و زودتر به هدف رسیدن دنبال الگو هستیم برای این که به نا کجا آباد نریم .
  • توسط:پارادایس
  • آپم
  • توسط:وحدت عماد
  • عجب کیفی دارد این نظر نوشتن در جایی که حداقل یک نفر گوش شنوا منتظر آنست! گفتیم نزول حاصل قلم زرین مان را بر این جعبه جادو، از طریق پیامک به اطلاع برسانیم، گذرمان به اتاقک با صفای شما افتاد. دیدیم فارغ از عیش نیست که در مستطیل سفید شما هم اندکی کیبورد فرسایی بنماییم! پس ای حجت عزیز! بیا به بنگاه سخن پراکنی این حقیر و بنگر چه از خلق نوشته ایم! شب خوش.
  • توسط:ماهی قرمز
  • مطمئن باشین من شما رو یه جوری رازی می کنم؟منتظر بمونینمن این هفته دارم می رم خونه؟؟؟؟؟
  • توسط:پارادایس
  • در ضمن نمایش کامنت پس از تایید شما فکر می کنید کار جالبیه ؟حداقل شجاعت من از شما بیشتره؟
  • توسط:پارادایس
  • شما عادت دارین بجای جواب سوال می پرسید ؟هنوز الگو به من معرفی نکردید؟
  • توسط:ماهی قرمز
  • من نمی خوام شرمنده شما بشم.خواهش می کنم اینقدر اصرار نکنین.
  • توسط:پارادایس
  • شما خودتون بحثو شروع می کنید خودتون هم جوابشو می دهید. بهتر روز اول هم از من می پرسیدید از چه نظر الگوتونه نه این که چرا؟ضمن اون که منم پارامترهای مثبت اون فردو قید کردم.
    سلامیاد این بیت مولوی میفتم کهباده عام از برون باده عارف از درون بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن همین.موفق باشی یا علی(ع)
  • توسط:ماهی قرمز
  • سلامدر مورد این قالب شرمنده.ولی تا هفته آینده تصمیم دارم یکی دو تا قالب توی وبلاگم بذارم.مطمئنم از اونا هم خوشتون می یاد.دو باره بابت قالب معذرت می خوام.امیدوارم از دست من ناراحت نشده باشین.
    با سلام و دروود بی پاین بر شماوبلاگ خوب یدارید اولین باریه که بتون سر میزنماسم های شماها زیباست مثل نیاییش ققنوس و همه با هم در ارتباطیدخوب به من هم سر بزنید بدروود
  • توسط:عسل و آرمیتا
  • سلام
  • توسط:عسل و آرمیتا
  • سلام
  • توسط:3 نقطه
  • آقای سلطانیه عزیزتو روزگاری زندگی میکنیم که به قوله بابا جونم خودمون باید حافظ خوبی باشیم!!!ما خودمون باس وکیل مدافع عرفان و دین و مذهب و همه رنگ و نقوشه اسلامی باشیم که ما اگه خطایی بکنیم ....جامعه م ا رو به یه چشمه دیگه میبینه و کما اینکه خدا جونم هم همینطوریما مسئولیتمون سنگینه !!!خدا کمکمون کنه!ان شاالله!!!در پناه خدایا حق
  • توسط:3 نقطه
  • اولش بگم که همه نوشته ات رو نخوندم ...اما اکثرش رو خوندم من چند وقته دارم در مورد همین موضوعات برا خودم تحقیق میکنم!!!کتاب پدر مادر ما متهمیم دکتر شریعتی رو میخوندم!!!مضمون نوشته هاتون شبیه این کتابه!که دنیای ما مذهبی هاش از روی جهل و روشنفکراش از روی غرض!!! دارن دست و کلمات مقدسی که سرنوشت میسازه میبرن و متاسفانه یه جهل عمومی و گمراهیه ناآگاهانه برا عوام رو داره!!!غیره عوام ها هم که هیچی!!!کی میره تحقیق کنه ببینه ریشه عرفان وقرآن و دین و سیاست و....تو چی بوده هست معنیش چیه؟؟؟مذهبیهاش یاد گرفتن قرآن ماله شبهای احیاست و یه کم پیشرفت که کردیم شدیم روخون از قرآن و احیانا ختمش تو ماه مبارکه رمضون!!!کی رفته آیات قرآن رو در آورده؟من خودم تو همین ماه رمضونی پا منبر خیلی از روحانیون!!!!!که علم روحانی بودن رو با عمامه شون حمل میکنن! بودم ودیدم!!!!!!!!!و دیدم چه آگاهانه معانیه قران رو برا مردم تفسیر میکردن!که در مورد آیه 1-6 سوره مجادله اینقده شفاف توضیح دادن!!! که مادر شوهرم اومد خونه بهم گفت این آخوند اصلا نگفت چرا و چطور؟؟؟ میری اینترنت برام تفسیرشو در بیاریبنده هم رفتم دیدم زمین تا آسمون فرقه بینه اون چیزی که باید بگن و نمیگن و اونی که بهزبون میرونن!!!!!!!!
  • توسط:دیوار سکوت
  • سلام ممنونم اومدین شما از کجا فهمیدین اپیدم؟ اخه به هیچ خبر ندادم مدتیه دوست دارم هرکی خودش اومد اومد .... به هر حال ممنونممماقای سلطانی اهنگ وبت یه جور ارومه یه کم ادمو اروم میکنه ممنونم بازیاعلی
  • توسط:پارادایس
  • میشه شما معرفی کنی؟؟؟؟؟
  • توسط:3 نقطه
  • سلاماومدم کمی سخنرانی کنم!
  • توسط:باران
  • سلام ممنون از اینکه سر زدی وو نظرتو گفتی بازم بیا..........خوشحال میشم
  • توسط:شازده کوچولو
  • ای بسا هندو و ترک هم زبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان !پس زبان همدلی خود دیگر است هم دلی از هم زبانی بهتر است با کسی احساس هم دلی کردن غنیمت است حتی اگر از تو دور باشداستاد ب بسم الله پرواز من در آسمان شب بود .بی او ..چه سخت می گذرد روزگار من !
  • توسط:شازده کوچولو
  • سلام دنبال کسی می گشتم که به من دلداری بده ....بگذریم
  • توسط:www.music-iranian-rap.blogfa.com
  • فقط بخاطر تووووووووووووووووووووووووووو.....www.music-ranian-rap.blogfa.comبرترین وبلاگ رپ فارسی
  • توسط:حاجیت
  • بابا امنیت دیگ به دیگ میگه...www.music-iranian-rap.blogfa.comبرترین وبلاگ رپ فارسی
    گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟پر می زند دلم به هوای غزل، ولیگیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا و فال کو؟تقویم چارفصل دلم را ورق زدمآن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماندحال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟"قیصر امین پور"... آپمیا حق
  • توسط:شیرین
  • واقعا که دستت درد نکنه مطالب قشنگی می نویسی متشکرم
    سلام بابت تاخیرم حسابی شرمنده ام من دیروز آپتونو دیدم اما چون زیاد بود می بایست حسابی بشینم و بخونمش بنابراین یه کم دیر شد. به خدا حرف دل منو زدید یکی از آشناهام هست که دقیقآ حرف ازین عرفان که گفتید میزنه یعنی حرف که میزنه من تیک روانی می گیرم هیچ حرفش منطقی نیست ... میگه من به درجه ای از عرفان رسیدم که دیگه نیازی به واجبات پیش و پا افتاده نداشته باشم .... ازین آدماس که اینقده کلاس عرفان این درویش ها رو رفته که تمام ذهنیتش خراب شده ... من جسارتآ بدون اجازه تون!!! این مطلبو براش ایمیل کردم چون خیلی خوب نوشته بودید خودم هم کلی استفاده کردم . خیلی متشکر که خبرم کردید .موفق باشید. یا حق
  • توسط:توحید
  • با سلام و اجترام.اینبار کمی سنگین نوشتید از حوصله خارج بود اما به عشق خودتون خوندمش اگر نویسنده شخص دیگری بود عمرا نمیخوندم اما چکنم دوستتون دارم دیگه.واما در مورد خودم شرمم میشه که بنویسم چون نقاط روشنی ندارم که بهش ببالم.اگر دوستان مشترک رو دیدید سلام برسونید ممنون میشم.
  • توسط:شازده کوچولو
  • سلام به قول یه دوستی اینا عرفان نیست ..بگذریم که چی هست؟!ولی خدا وکیلی یکی باید به داد برسه از دست این شارلاتانهایی که رو جهل بعضیا منبر میسازن....من پایه ام ..!(ولی دست تنها..)بعدا این که ..استاد جون... به نظر میرسه یکی رو اعصابتون راه رفته ..(عصبانی ......!!!!)مگه نمی دونین شب دراز است و قلندر بیدار ..!اونی که بخواد ببینه میبینه..(تا خدا چی بخواد..)مامور به تکلیفیم نه نتیجه..(شرمنده یه قرنی بود سخنرانی قرا نکرده بودم .. )
  • توسط:پارادایس
  • پس دلیل منطقی نداری؟
    با عرض سلام و خسته نباشید( از اقا توحید یاد گرفتم رسمی بنویسم!)راستش انقدر طولانی بود که وقت نشد کامل بخونم ولی اینو بگم که به هر رشته که دوست داری برو و ادامه تحصیل بده ایشالله موفق میشی
  • توسط:پارادایس
  • به هر حال من این خانوم یکی از الگوهای من تو زندگیه .من تو وبلاگم مطالبی که علاقه دارم می نویسم و عکس آدمهائی رو که دوست دارم می ذارم به نظر شما ربط نداره؟
  • توسط:پارادایس
  • َضمن اونکه با اسم خودم هم هم معنی است؟
  • توسط:پارادایس
  • به نظر شما چه اسمی مناسب است؟
  • توسط:پارادایس
  • مرسی از این که نظر مثبتی راجع به مطالبم دادید.در ضمن من هیچ چیز بدی در مورد این خانم نشنیدم و چند سال پیش ایشون زن کار آفرین جهان شدند. من از خانمهای اکتیو با اراده و پشتکار خوشم می آید واگر شما در موردشون چیز منفی میدونید خوب بگید شاید لازم باشه منم تجدید نظر کنم
  • توسط:دیوار سکوت
  • سلام .ممنونم از نظره لطفتون. خوب من وبابا توحیدم یه دختر وبابا واقعی میشه گفت هستیم ومن خوشحالمممنونم برای اولین بار بهم سرزدیناولا بگم یه جورایی هم سلیقه هستیم من عاشق شهید همت واوینیم وعاشق سید علی وبتون به دلم نشست. دورغ نمیگم اپتونو هم نخوندماخه خیلی طولانی بودش ویه خورده برای سنه من سنگین بودش دیدیم چیزی نمیفهمم همون اولش ولش کردم .وبتون ساده هست وهمیشگی سادگی ماله دلای بزرگه انشالله دلتون همیشه بزرگ باشه.فعلا یاعلی
  • توسط:مجتبی
  • سلام ، ممنونم از حضور سبزت . مطالب وبلاگت بسیار با معنا هستند مخصوصاًً همین مطلب در مورد عرفان جالب بود . ولی اسم وب من فقط از روی علاقه به این نام است و اصلاً ربطی به معنای کلمه عرفان نداره . همیشه سبز باشی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی