تسبیحی که رحیم بهم داد...
پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۸۷، ۱۱:۰۸ ق.ظ
-
بعد از سحری، روی تخت نشسته بودم و پاهامو جمع کرده بودم و توی سینه ام...تسبیحی که رحیم روز قبل از رفتنش یادگاری بهم داده بود رو توی دستم گرفته بودم و دونه هاشو یکی یکی رد می کردم ...
-
گفتم الله اکبر...الله اکبر از اینکه آدمی مثل من تسبیح دستش گرفته و میخواد ذکر بگه...۳۴بار اینو گفتم...
-
گفتم سبحان الله....سبحان الله از این که منم خودمو آدم حساب کردم و توی این عالم به این بزرگی دارم می گم سبحان الله...۳۳بار گفتم...
-
گفتم الحمدالله ....الحمدالله از این که هرکس و ناکسی مثل من که تسبیح دستش میگیره و اینا رو میگه هم عجب آروم میشه بعد از گفتنش....۳۳بار گفتم اینو...
-
تسبیح کوچولو با ۳۳تا دونه سه بار توی دستم چرخید...
-
التماس دعا....
- ۸۷/۰۶/۲۱