حکایت شیرین این خاندان!
حکایت این خاندان مرعشی و هاشمی هم عجب حکایت شیرینی است . شیرین از این جهت که ما امت ارزش مدار این نظام ، مجبوریم هر از چند گاهی به بلاهت این جماعت بی ریشه (بی ریشه از این جهت که اصل و ریشه ی این قماش به ترکمنستان باز می گردد و ربطی به این آب و خاک ندارند و جد اعلای این ها از گردنه بگیران به نام آن بلاد بوده است . می گویید نه ! از جناب مستطاب ، هاشمی بهرمانی بپرسید !) یا بخندیم و یا بگرییم . حال بماند سه دهه دوشیدن این حکومت و این کشور توسط این خاندان عظیم الشأن که خودشان و اعوان و انصارشان را محق می دانستند در هر آن چه به این ملت خون داده و خون دل خورده تعلق داشت ، تازه پیش غذای این خوان سی سال گسترده شان محسوب می شود . و البته ، این گریه کردن ها و خندیدن ها برای دیروز و امروز این مملکت نبوده و نیست . و باز هم البته این دوشیدن ها هم ، حکایت خاص خودش را دارد و نوعش هم به فراخور زمان و مکان تفاوت دارد . ای کاش شما هم چون من خاطرات یکی از محافظان « آقا » را می شنیدید که چه ها از شیطنت های این جماعت بی ریشه می گفت و که ها را هم دست اینان برنمی شمرد .
آری ! حکایت این خاندان مرعشی و هاشمی هم عجب حکایت شیرینی است . هر وقت و هر جا تا آمده ایم حرفی بزنیم ، با پشت دست بر دهانمان کوفته اند که هیس ... ! امام گفته که هاشمی فرزند من است ... زنده گی این نهضت به حیات هاشمی بسته است ... هیچ کس برای « آقا » هاشمی نمی شود و ... و هیچ کس نگفت که همین امام کبیر بارها اعلام کرد که ملاک حال فعلی افراد است ... پرونده ی جهاد و ایثار و تقوای طلحه و زبیرها بسیار تاب ناک تر از چهره ی کریه این قماش است ... دیگر تبر علی علیه السلام هم نمی تواند شمش های طلای اینان را برای بیت المال تکه تکه کند... « آقا » خاتمی را هم از موضع ره بری مورد نوازش قرار داد ولی آیا هیچ کس برای ایشان خاتمی نمی شود ؟ حال همه ی این ها به کنار . اگر هر جمله ی حضرت « آقا » این قدر برای جماعت همه رقمه خوش بین ، ملاک محسوب می شود ، این همه جملات آتشین در حمایت همه جانبه از شخص محمود احمدی نژاد به کجا می رود ؟! چرا ناگهان در این جا همه معاویه پرست شده و جهاد و پیکار و شمشیر زدن های مالک را برادر کشی دانسته و عقب نشینی از چادر فرزند هنده را خواستار شده اند ؟!
حکایت این خاندان مرعشی و هاشمی هم عجب حکایت شیرینی است . هر جا که بوی پول از آن جا به مشام برسد ، این جماعت خوش شامه پیش از هر کس دیگر در آن جا به پارو کردن پول مشغول اند . بنیاد عریض و طویل مولی الموحدین و کرمان موتور ، ارگ جدید بم ، هفت باغ و هفت بهشت ماهان ، شرکت هواپیمایی ماهان ایر ، شرکت کرمان خودرو و ... هر جا بحث کند و کاو آثار باستانی و زیر خاکی و عتیقه جات پیش می آید ، نام این جماعت هم با آن هم راه است . ماجرای باغ قلهک و سفارت ییلاقی دولت فخیمه ی انگلیس که یادتان هست ؟! این باغ و محتویات درون آن برای آقا محسن هاشمی یک معنی دیگر دارد که به تر است اصل ماجرا را از خودش بپرسید !
حکایت این خاندان مرعشی و هاشمی هم عجب حکایت شیرینی است . آن موقع که بحث جنگ بود و جهاد و پیکار و همه هم راه با امام خویش ، شعار « جنگ ، جنگ ، تا رفع فتنه در عالم » می دادند ، حضرت بهرمانی با دور اندیشی خاص خود ، فریاد « جنگ ، جنگ ، تا یک پیروزی » می کشید و جوانان غیور این مرز و بوم را با سیاست های خاص خود به عملیات های صرفا ایذایی تشویق می کرد تا دشمن را به پای میز مذاکره بکشاند . و وقتی هم ، این عملیات ها حتا با نیت ایذایی به پیروزی های غیر قابل باور می رسید و سنگرهای دشمن تا آن سوی دجله به عقب رانده می شد ، حضرت ایشان با پیغام و پسغام و فرستاده و نماینده ، بچه های بسیج و سپاه را وادار به بازگشتن به موقعیت های قبلی می کرد . نمونه اش را در بدر و در مواجهه ی با همت و مهدی باکری می توانید پی بگیرید ... ! و چه تماشایی بود که در همان روزها ، قبل و بعد از آن ، این عزیز دل همه ی عافیت طلبان عالم امکان ! پدرانه برای فرزندان این مرز و بوم ، دل می سوزاند و گریبان چاک می کرد و باز هم نمونه اش یادداشت های حضرت ایشان در خاطرات سال شصت می باشد : « ... چهارشنبه ، 16 دی [1360] : « محسن » آماده ی برگشتن به بلژیک ، برای ادامه ی تحصیل شده . ساعت دوازده پرواز داشت . من و « عفت » کمی نگران امنیت او در خارج هستیم . او را شناخته اند و در جزوه ای او را اسم برده اند و اخیرا دو دانش جو در آمریکا و اسپانیا ، توسط منافقین شهید شده اند . با او صحبت کردم که اگر احساس خطر کرد ، به کشور دیگر برای تحصیل منتقل شود و یا به ایران مراجعت نماید . به مجلس رفتم ... « حاج احمد آقا خمینی » تلفن کرد و اطلاع داد ، امروز عراقی ها شیاکوه را که چند روز پیش گرفته ایم ، پس گرفته اند و ما حدود پانصد نفر تلفات داده ایم . مقامات نظامی هم این خبر را تأیید کرده اند . بسیار تلخ است . سپاه هم تأیید کرد ... » و چه مدبرانه جناب هاشمی بهرمانی فرزند ارشد خود را (با وجود نگرانی از شهادت در خارج کشور توسط منافقان کوردل) به دهان شیر فرستاد تا مانند بچه پاپتی های بی اصل و نسب و بسیجیان پابرهنه تلف نشود و امروز پای تخت این کشور اسلامی بدون مدیر نماند و چرخ های فولادین مترویش بر ریل های آهنین بچرخد و بساید و هم زمان « علی » آقای بیست و سه ساله را که با وجود فرزند برادر بودنش ، مثل محسن عزیز می داشتش ، در همان بلژیک به ارتباط با سازمان « سیا » تشویق کرد تا رابطه ی با ایران رونق بگیرد و بیست و شش سال بعد افشا کند که امام خمینی (ره) از اول هم مخالف طلب مرگ برای آمریکا بود !
پی نوشت:
-
این حکایت ادامه دارد ...
-
این مطلب یادداشتی بود از سهیل کریمی عزیز که از تیر فیلترینگ اینترنتی در امان نموند و یه مدتی فیلتر بود...
-
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا اینو بنویسم..چند روزی بود می نوشتم ولی قبل از ارسال همه شو پاک می کردم...
- ۸۷/۰۳/۲۴