حکایت شیرین این خاندان....قسمت دوم
حکایت این خاندان مرعشی و هاشمی هم عجب حکایت شیرینی است . نمی دانم چرا از بین هفتاد میلیون ایرانی فقط اعضاء این خاندان متخصص و مدیر از آب در آمده اند ؟! یکی متخصص در امور نفت ، دیگری در بیماری های خاص ، آن یکی ناجی زنان ایرانی و بعد هم راه سازی و بزرگ راه کشی (آن هم از نوع کانادایی اش !) ، آن دیگری ، مدیریت در امور شهری و ایضا راه آهن شهری ، دایی جان ، کارشناس صادرات و واردات ، عمو جان ، متخصص در ساخت و ساز و بساز و بفروش ، عمه خانم ، باش گاه دار سوارکاری ... و بالاخره بزرگ خاندان ، تشخیص دهنده ی بری از هر اشتباه مصالح تمام عالم بشریت ! از تمام املاک موجود در این سرزمین هم ، تنها املاک و خاک و زمین اینان حاصل خیز است و مستحق رسیده گی ویژه ! کارونی که هزاران سال در این آب و خاک جاری بوده و برکت دهنده ی تمام زمین های مجاورش ، به ناگاه به یاد می آورد که رسالت تاریخی اش چیز دیگری بوده و آن هم چرخشی نود درجه ای و گذر از صدها متر تونل و صدها کیلو متر مسیر زه کشی شده و سر بر آوردن از باغ های کشت پسته ، آن هم چه پسته ای ، پسته ی خندان رفسنجان ! در این بین ، اسم بی چاره کشاورز رفسنجانی و کرمانی هم بد در می رود که بله ، تمام خوشی عالم را نصیب خود کرده اید و پسته کیلویی خدات تومان را به اروپا و آمریکا صادر می کنید و چه و چه وچه ! ولی آن روی سکه ، همین کشاورز اسم بد در رفته ، بدون اذن اربابانی که تا دیروز خود رعیت حقیر آن سرزمین بودند ، نه حق کاشت دارد ، نه داشت و نه برداشت . صادرات هم که جای خود دارد .
حکایت این خاندان مرعشی و هاشمی هم عجب حکایت شیرینی است . تا دی روز که صاحب بلا فصل این مملکت بودند و اداره کننده ی قوای مجریه و مقننه ، کشتی کشتی ، اجناس لوکس وارد کشور می کردند و کارخانه کارخانه ، محصولات اروپایی و آسیای دور را مونتاژ می کردند و هکتار هکتار ، زمین مردم بی نوای محتاج نان و املاک متعلق به بیت المال را به ثمن بخس می خریدند که نه ، غصب می کردند و برای خود شهرک ویلایی احداث می کردند ، شب به شب ، در بیابان های اطراف ورامین و شهریار و قوچان و همه ی آن جاها که بوی زیر خاکی می داد ، هم چون اجنه ی محافظ گنج ، جولان می دادند و وقتی هم که به تور ایست و بازرسی بسیجیان پابرهنه می افتادند ، بدون پیاده شدن از خودروی خود ، بادی به غبغب داده و با صدای دورگه شان می گفتند که فائزه هاشمی هستم و با نیروی انتظامی هم آهنگ شده و یا این که « حاج آقا یاسرهستنند ، پسر کوچیکه ی آیت الله رفسنجانی !» بی چاره بسیجیان پابرهنه که هاج و واج می ماندند که این خانم نماینده ی مجلس است یا رییس سازمان میراث فرهنگی ؟! این یکی در کار نفت است و صادرات و واردات و یا پاس دار آثار باستانی ؟! غافل از این که اینان همه چی هستند در این مملکت ! همین عمو ممد جان که سال ها به عنوان رییس ستاد بازسازی مناطق جنگ زده و با اشارات خان داداش ، خورد و برد و چاپید و با ستاد معین خرم شهر در مزارع کشت نی شکر (که خود معضلی به سوای معضلات دیگر این خاندان است) از شکم جماعت بی خانمان خرم شهر و آبادان برید و به شکمبه ی فربه ی خود وصله زد ( بی نوا بازرسان سازمان بازرسی کل کشور که با ارائه ی صدها برگ گزارش مستند از خوردن های ممد آقا به دفتر ریاست جمهوری وقت یعنی خان داداش و بزرگ خاندان این طایفه ، با دست خط حضرت ایشان خطاب به بای گان دفتر ریاست جمهوری مواجه می شوند که خانم نوری ، بای گانی شود ! هنوز هم مات و مبهوتند ) و همین خان عمو ، پنج – شش سال قبل ، ضمن تبانی و هم کاری با مدیر کل وقت منابع طبیعی استان تهران (غلام عباس عبدی نژاد) اراضی قابل توجه ای را در منطقه ی لالون و زاگون لواسانات و روبه روی امام زاده عبدالله این منطقه را در یکی از دفاتر اسناد رسمی تهران به نام خود ثبت می کند . و البته بخشی از این زمین ها از طریق مجتمع فرهنگی روشن گران (که از متعلقات حاج ممد آقاست) مثلا به خانمی فروخته شده و بخش دیگر به نام شرکت کوثر پارس ایشان که به نام برادر حاج خانمشان قید شده ، مثلا ثبت می گردد . و بعد از آن هم دو شهرک فدک و ریحان ، قارچ گونه در بخشی از این زمین ها سر در آورده و تا سه سال گذشته 18 واحد ویلایی با همه گونه امکانات رفاهی به مبلغی بالغ بر شش میلیارد تومان به فروش می رسد ...
حکایت این خاندان مرعشی و هاشمی هم عجب حکایت شیرینی است . ماشاءالله هزار ماشاءالله در این مملکت پهن آور با هفتاد میلیون جمعیت خون داده و خون دل خورده ، هرگاه پرونده ی ارتشاء ، اختلاس ، احتکار و ده ها واژه ی دیگر بر وزن افتعال گشوده شده ، به نوعی پای این خاندان نیز در میان بوده است ، حال یا با مشارکت در جرم و یا با ممارست در امحاء جرم . از اولین نمونه هایش که عیان گونه هم ثبت شده و همه گان هم در جریانند ، انواع جرم های ریز و درشت در وزارت خانه های نفت ، نیرو ، پست و تلگراف و تلفن و ... در دولت سر تا پا سازنده گی (وای بر تاریخ این انقلاب که دوره ی حکومت هاشمی ها را با عنوان سازنده گی به ثبت رساند !) می باشد که مشروح آن در رسانه های همان سال ها درج شده و ... و فقط درج شده و نه هیچ کار دیگر ! نمونه ی دیگر این فعالیت های سر تا پا انقلابی هم در جریان رسیده گی به پرونده ی تک تکنوکرات آسمان فن سالاری ، غلام حسین خان کرباسچی ، بلده چی وقت تهران و یار غار حضرات هاشمی و مرعشی است که با بازداشت این جرثومه ی تباهی ، چه قشقرق و سلیطه گری از جانب این خاندان راه نیفتاد ! تا جایی که حضرت هاشمی حتا به تریبون نماز جمعه هم رحم نکرد و در دفاع از آن یاغی همه فن حریف ، چه الم شنگه ها که به پا نکرد و در مذمت حبسیت و قباحت در بند بودن وی ، چه روضه ها که سر نداد ! و دست آخر هم با کشاندن مملکت به سمت شورش و آشوب و بلوا و فشار از پایین ، به چانه زنی از بالا پرداخته و موجبات رهایی وی از چنگال فرشته ی عدالت را فراهم ساخت .
پی نوشت:
-
این حکایت شیرین ادامه دارد ...
-
ممد عمو قصد کرده اند سال آینده جا پای اخوی گرامی گذاشته و رئیس جمهور شوند....
- ۸۷/۰۳/۲۶