بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

در به در هفت آسمان و هفت دریا

يكشنبه, ۶ شهریور ۱۳۸۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ
وطنش را دوست می داشت. آب و خاکش را هم. اما افسوس که در آن خاک گیاه دانایی نمی رویید و افسوس که آن آب عطش دانستن را برطرف نمی کرد.

گفت: باید رفت و باید برگشت.

و چنین کرد.رفت تا از زیر سنگ و از پشت کوه چیزی بیابد.اکسیری شاید. اکسیری تا بر این خاک بپاشد و بر آن آب بریزد.

اما چه تلخ بود وقتی که از سفر بر گشت. وقتی که دانست وطنی ندارد.چه دردناک بود آن زمان که فهمید وطن آدمی خاکی نیست که در آن به دنیا آمده است و زمینی نیست که خانه اش را بر آن بنا کرده است. وطن آدمی آنجاست که عشق و کلمه و ایمان را حرمت می گذارند. اما او وطنی نداشت و بی وطنی مجازاتش بود. بی وطنی مجازات هر کسی است که در جستجوی آبادی و در جستجوی دانایی است. و او مستوجب بی وطنی بود زیرا وطنش را آباد می خواست و مردمانش را دانا. جرم او این بود.

او برگشته بود و اکسیری داشت که از کویر سبزه زار می ساخت و از مانداب چشمه سار.

اما هیچ کس چنین اکسیری نمی خواست.

بی وطنی سخت است. بی هم وطنی اما سخت تر.

و قرن هاست که او بی وطنی را به دوش می کشد و بی هم وطنی اش را می گوید.

قرن هاست که او در به در هفت آسمان و هفت دریا و هفت اقلیم است.

و قرن هاست که خدای آسمان و دریا و اقلیم  دعایش را مستجاب نمی کند.

نظرات (۲)

  • توسط:نوروزیان
  • بابا جبهه تو رو من آخر نفهمیدم اخرش کدوم وری!چپ یا راستبابا ایول ایشالا رئیس جمهور می شی! آخه تو یه جونی!
    سلام.خوشحال میشم به وبلاگ من هم یه سری بزنید.لطفا با دید مثبت به مسئله نگاه کنید.www.pool-dar-shavid.blogfa.com

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی