راضی ام...
خدای عشق , معبود جاودان
مبادا حتی نفسی جدا سازی رنگ بلوری یادت را از دلم, مبادا رود شیرین اطمینانت را جاری نسازی در دشت سوزان و پرعطش افکارم, مبا دا تنهایم بگذاری در میان افعی های زهر الود شک و تردید, مبادا جلاد غرور را بفرستی سراغ رویای عشق پاکم.
خدای من, مهربانم
نسیم آرامش آبی رنگت را بگذار بنوازد خوابهای شبانه ام را, نوای پر شاپرکها را می خواهم لمس کنم با تمامی لطافتعطر وجودت.خدایا نعمت متانت و برد باری را بگذار تا فراگیرد کتاب پوسیده ی عادات کهنه و ازار دهنده ام را,که بسیاربه باد داده اند روزهای ناب گذشته ام را.
خداوندگار ابر و باران , الهه ی الله
غم دوری را آسان کن بر این امانت عظیم که به جا گذاردی درروحم.روا مدار ترکی بردارد جام ظریف شراب مستانه ی عشقی که وام دارش هستم , عشقی که همچون باران نرم و تند بهار بر وسعت زندگی از دست رفته ام بارید و شکوفاند تمامی گلهای خواب الود احساسات خفته در وجودم را.
خدایا را ضی ام به هر انچه بخواهی , باور دارم عشق بی مرزت را به این انسانهای خاکی, خدایا دوستت دارم.
- ۸۸/۰۸/۰۱