راهی برای رسیدن
چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۸۸، ۰۹:۲۲ ق.ظ
بسم الله...
پسرک در گوشه ای به انتظار نشسته بود... روزها و سالها و قرن ها...در انتظاری طولانی ...
تا روزی که جوانمرد را دید و جوانمرد گفت که رسیدن تنها در حرکت کردن است...نه در گوشه نشینی و به انتظار نشستن...
و پسرک برخواست تا راهش را آغاز کند... راهی برای رسیدن...
پی نوشت:
- امتحانات شروع شده...
-
این روزها آرامش را عجیب آرزو میکنم... شاید با دعای دوستی....راستی شازده کوچولو ! -ببخشید استاد- این روزها به اون دعاهای معرکه ات عجب احتیاج دارم...مخصوصا از اونایی که سر سفره هفت سین دعا کردی برای آرامشم...
-
دوست دارم اشتباهات گذشته را دیگر مرتکب نشوم...شاید باید نگاهی داشت به گذشته...
-
خدایا تو تکیه گاه من در همه ی سختی ها و امید من در همه ی مشکلات و گرفتاری هایی....توی اتوبوس نشسته بودم و از دانشگاه به سمت خونه می رفتم...سرم رو به شیشه تکیه داده بودم و در حال فکر بودم که چشمم خورد به بنرهای تبلیغاتی کوچکی که توی اتوبوس زده بودن...این جمله رو اونجا نوشته بود...از امام حسین(ع)...
-
نشستن توی اتوبوس هم این روزها حال و هوای خاصی داره...مخصوصا اتوبوس های اینجا که کولرهاشونم روشنه و خنکه....
-
التماس دعا
- ۸۸/۰۴/۱۷