بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

رمضان دردانه خدا بود...

جمعه, ۳۱ شهریور ۱۳۸۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

درهای جهنم بسته شده بود، تاریکی نبوى، روشنایی بود و خدا . مهمانی هم بود. یک مهمانی باشکوه . توی سفره نور بود و آرامش و خدا و خدا نور و آرامش بود. خدا در همین مهمانی سخن می گفت.

رمضان دردانه خدا بود. چشم و چراغش بود. خدا گفته بود : ماه من از بهترین هاست. روزهایش از بهترین روزها و شبهایش از زیباترین شبها. مهمانی می دهم در این ماه . بیایید به اینجا که برایتان سفره پهن کرده ام. آب می خواهید اگر، به اینجا بیایید.  نان می خواهید، فراهم است. اگر دلتان هوای شعر کرده است،اینجا را فراموش نکنید. آیینه می خواهید ، اگر بیایید. آسمان و آفتاب هم پیشکش شما. بیایید. اگر دل تنهایتان گرفته است با من همصدا شود . عشق می خواهید اگر ، به این خانه بیایید. من در اینجا نشسته ام .سفره ام را در رمضان پهن کرده ام. بیایید که مهمانی است اینجا.

 

 

 

نظرات (۱)

  • توسط:سکلیک
  • محمد!از تو یکی بعید بود این حرف رو بزنی!شکم سیری کیلویی چند.حتما اگر تو ایران بود نمی تونست دزدی کنه و دیگه نمی تونست این همه پول دربیاره!بابا درس خونده زحمت کشیده مثل آقازاده ها و مالیکن ما که نیست!فقط هم یک توریست نیست بلکه چهار تا تحقیق علمی رو انجام میده!در مورد اینکه از سر عشق و حال بوده یا نه رو باید بعد از خوندن فعالیت هاشون برای پیشرفت فضانوردی خصوصی بفهمیم!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی