روزمرگی ها
این روزها قاعدتا باید در حال استراحت بعد از 20 و چند روز امتحان باشم...یکم درگیری هایی دارم که درحال پیگیری اونا هستم...مثل هیشه برام دعا کنین...مخصوصا جناب استاد عزیز، حضرت آقای شازده خان کوچولو و الهه ی مشرق زمین...
شازده ما کجا درگیر بهشت بودن کجا؟ باز از اون بالا همه رو مثل خودت داری میبینی؟در راه ماندگانم منم نه تو... این روزا بدجوری توی این غربال روزگار دارن تکونم میدن...سفت چسبیدم که یه وقت نیوفتم...نیاز به دعات دارم...بدجور نیاز به تجدید قوای فکری دارم...دعا کن واسم...اومدم بگم که هستم...برمیگردم همین روزا با نوشته های سیاسی فرهنگی....
بگذریم...چند روز پیش یه دوستی گفت :گفتن خیلی از حرفا وقتی شیرین و فایده داره که بی دلیل ، بی زمان ، یک جا ، در هر زمان روی لب جاری بشه و به دل بشینه....
خوشم اومد از حرفش...گفتم بنویسم..
در پناه حق...زیر سایه امام عصر...
- ۸۹/۰۵/۰۷