روزنوشت
به نام خداوند بزرگ کودک کوچک
نصفه تابستون گذشت. امسال تابستون هم مثل سالهای قبل می خواستم خیلی کارها کنم. البته یکسری از کارهام رو که انجام دادم.دو تا کتاب از پائولو کوئلیو ( زهیر - کنار رود پیدرا نشستم و گریستم) رو خوندم.(البته دومی رو توی اتوبوس) . یه ده بیست روز هم که یکسره توی جاده بودم. (جریانش مفصله). اخبار لبنان رو پیگیری می کردم و روی یه پروژه سایت واسه یه جشنواره کار می کردم و از راه دور هم کارهای سازمان دانشجویان رو پیگیری می کردم.واسه لبنان هم پیگیر بودم که اعزام بشم ولی خب چون امسال مشمول سربازی شدم و پاسپورتم هم اعتبارش تا پارسال بود و برام تمدید نکردن متاسفانه حسرت به دل موندم. البته بیشتر وقتم رو داشتم با کامپیوترم سرو کله می زدم که حسابی داغون شده .اینا رو بذارین یه طرف . شنبه قراره برم سر یه کاری. چه کاری؟ خب پارسال تابستون توی یه شرکتی کار می کردم. امسال هم ازم خواستن اونجا کار کنم .خب به دلایلی مجبورم برم اونجا و تقریبا ارتباطم با اینترنت قطع میشه.(البته فقط جمعه ها و پنجشنبه ها به اینترنت دسترسی دارم).
خب نمی دونم مطلبی رو که درباره پارسال تابستون نوشتم رو خوندین یا نه اگه خواستین یه سری بزنین. تیترش یادتونه؟ مواظب باش تو کفشت مار نره!!!
خب فعلا حرف دیگه ای ندارم فقط یه سری وقایع روزانه رو نوشتم که ...
یا علی
-----------پی نوشت----------------
توی این چند روز روی چندتا موضوع داشتم کار می کردم که یه چیزهایی بنویسم ولی خب هنوز کامل نشده عناوینش ایناست .شاید تا هفته دیگه بعضی هاشون رو بیارم توی وبلاگ. اولین درمورد جریانات لبنان و فلسطینه که حتما باید یه چیزهایی بنویسم.
دومین موضوع هم راجع به اولین سرود ملی ایرانه که زمان مظفرالدین شاه قاجار ساخته شده و ارکستر سمفونیک ملل اونو بازسازی کرده لینکش رو هم می ذارم که ملت گوش کنن و لذت ببرن. واقعا سرود زیبا و حماسی ای بود.
سومین مطلب هم راجع به مسجد القصی است که تقریبا تمام مردم راجع به ساختمان مسجد القصی اشتباه می کنن. همین رو بدونین که تصویری که همیشه توی تلویزیون و روزنامه ها می بینیم مسجد القصی نیست و اسم این مسجد قبه الصخره است و یکی دیگه از توطئه های اسرائیله که مسجد القصی واقعی رو از مردم پنهان کنن. تصاویرش رو هم میذارم. خب فعلا .
- ۸۵/۰۵/۱۴