بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

زیر باران....روشنی بود و روشنی

يكشنبه, ۴ آذر ۱۳۸۶، ۰۹:۱۰ ق.ظ

  به صید ماه آمده بودم

همه جا بوی تو می آمد...

تور انداختم...

دریا بود و دریا...روشنی بود و روشنی

و مردانی که عاشقانه ایستاده بودند...

می رفتم و نرفته می آمدم.

دریا مرا به خویش می خواند. می آمدم...عاشقانه می آمدم.

من بودم و تو...تو بودی و من... کجا بود آن لحظه شگفت؟! کجا؟

هر لحظه هزار بار عاشق تر از پیش ؛ ایستاده بودم . من عاشق شده بودم. هزار بار. حقیقت بود یا مجاز؟ دانسته بود یا ندانسته؟ از خودم پرسیده بودم ... هزار بار...

تو بودی . در همه جای خانه...خشت خشت خانه ات را بوییدم. حضوری شفاف و یک دست، و آن شکاف روشن و آن لحظه شگفت که فاطمه بنت اسد را گرفت. من نمی توانستم بایستم... چرخ زدم. چرخ چرخ. و تو عاشق تر از من ...

یکی از آن سیصد و سیزده نفر...که بود؟! از خودم پرسیدم.

چرخ زدم...تو را بوئیدم. تو بودی و نبودی...

چرخ ...چرخ ...همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی...

و تو نه مثل آفتاب ...که روشن تر از آفتاب آمده بودی.پشت مقام ابراهیم. در حضور و در غیبت ایستاده بودم. درست مقابل خانه ات ،و پرسیدمت: آیا آفتاب نزدیک است؟!

  

 

الهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب العصر و الزمان (عج)

نظرات (۱۷)

  • توسط:امیر
  • چرا اینقدر منظورتو راحت لو میدی ها؟همه فهمیدن غیر از حافظ شیرازی که اون هم با منمن میگم وقتش شاید هم رسیده باشه .کم کم باید اماده شیم واست کل بکشیم .
  • توسط:پارادایس
  • به روزم
  • توسط:الهه
  • سلامالهه ام... میشناسی؟خیلی دلم برا دوستای وبلاگ نویسم تنگ شده بودموفق باشیبیا پیشم
  • توسط:ایرج نویسا
  • محمرضای عزیز سلامممنون به خاطر ابراز محبت.امیدوارم موفق باشی.
  • توسط:بهنام
  • سلام رضا ، نگران نباش به زودی برای همیشه میری مشهد موندگار میشی، از الانم گفته باشم زنگ نمی زنی سیریش بشی که از کجا میدونم چون جوابت رو نمی دم
  • توسط:یه مردادی مثل خودم
  • باشههمون کارو میکنم.
  • توسط:آذین
  • سلام...راستش فرداهای من با فرداهای بقیه فرق نداره...اما گاهی اوقات حال و هوای دل آدم با بقیه فرق داره................
  • توسط:حالا بعدا میگم
  • سلام حاجیبابا دمت گرم - روی ما رو سفید کردی (((جدی میگم)))هم وبلاگت شدیدا پیشرفت کرده هم قلم زدنت.دیگه کم کم نوشته هات داره مثه اونایی میشه که حرفاشون آدم و قلقلک میده انگار که یه چیزی تو وجودت داره راه میره. البته ـه ـه ـه ـه ـه ـه ـه ـه ـهفقط وقتایی که سیاسی نمی نویسی.جون داداش این وبلاگت و با حرفای سیاسی کثیف نکن. میخوای 30یا30 بگی برو یه وبلاگ دیگه باز کن.به هر حال واقعا خسته نباشید.اللهم عجل لولیک الفرجامضاء: حاج علی سابق
  • توسط:پارادایس
  • به روزم
  • توسط:محمد صادق
  • در زیر گریه می زنی از حرف های منپشت کبود بچه ی خنگی که: «نه! نزن!»سلامچطور داری؟چند تا داری؟چه خبرا؟...؟مطلبتونو خوندمبه فایل پی دی اف هم یه نگاهی انداختم...عشقت کشید به ما هم سر بزننکشیدم که نکشیدیا علی
  • توسط:یه مردادی مثل خودم
  • شما از کجا فهمیدی جنسیته منو؟؟؟؟؟؟نویسندگی رو میگم دیگهآموزش بدیناوکی؟؟؟؟؟؟
  • توسط:مسافر کوچولو
  • سلام استاد !(ای میلمو فرستادم) این بار هم عالی بود باید برامون کلاس نوشتن بزاری استاد جون برا زیارتم هنوز قسمتم نشه ولی قولشو گرفتم برا رفتن مشکل من اینه که دلم تو کربلا لنگر انداختهتا خونه خدا هم که بی دل نمی شه رفت البت الان اومدم درباره سبک نوشتنت تبریک عرض کنم موقع خوندنش چند لحظه ای شاعر شدم !! دعای فراوان التماس داریم
  • توسط:پارادایس
  • راستی وقتی سنتونو تقریب زدم خیلی تعجب کردم
  • توسط:پارادایس
  • سلام کی آپ کردین؟ بی خبراز پست این دفعه تون خیلی خوشم اومد خیلی صمیمانه بود .ولی در مورد ازدواج دانشجوئی باید بگم که باهاش موافق نیستم.
  • توسط:توحید
  • سلام.احوال داداش نازنینم چطوره.از صمیم دل ارزو میکنم مجددا به زیارت خانه خدا مشرف بشید.شاد باشید این زندگیه مسخره خنده داره و اندوه معنی نداره.
  • توسط:یه مردادی مثل خودم
  • قبولولی میشه به منم یاد بدینلطفا
  • توسط:صبح بی نهایت
  • .................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................. گاهی منظور ها رو راحت لو می دی ..................................................! ....................................................................................................................................................................................................................خوبه ...بالاخره یه روزی وقتش می رسه ..... ! باید گفت .... باید رفت .... رفت ....رفت ....رفت .....!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی