ساعت عاشقی
پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۸۸، ۱۲:۳۱ ق.ظ
و از آغاز چنین بود...
از همان نخست روز...
از همان آغاز آدم(ع)
از همان روز آب و گل
و قرار بر این شد تا آب و گل بشود آدم، و ما آدم شدیم ، به همان شیوه
نخستین، که سرشتمان بود در سرنوشت؛
و ما آدم شدیم...
همواره در خواب
همواره در نسیان و فراموشی ، به مثابه انسان
و ما آدم شدیم. اما همواره چشم هامان بسته بود و ندید.
چنین که امروز نمی بینیم و چشم داریم.
و قرار بر این شد...
تا ساعت هستی روی عدد دوازده کوک شود و شد...
و هنوز ساعت کوک است و هنوز تکانی به خود نداده ایم.
و هنوز نسیان و فراموشی
و هنوز ما همان انسان نخستینیم
و هنوز همان هبوط
و همان غفلت های همیشگی
تا مگر ساعت زنگ بخورد و بیدار شویم
راس ساعت دوازده ...
پی نوشت:
-
دو سه روزی رفتم سفر تهران و قم...مرقد امام ، حرم مطهر حضرت معصومه و مسجد مقدس جمکران...اتفاقات بعضا جالب و عجیبی افتاد که انشالله عمری باشه می نویسم.
-
برای یکی از عزیزانم درخواست دعا میکنم که توی شرایط بسیار بدی قرار داره و توی حالت کماست...از همه ی دوستان میخوام براش دعا کنن
- ۸۸/۰۱/۱۳