ساعت عاشقی
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۸۹، ۱۲:۲۴ ب.ظ
و از آغاز چنین بود...
از همان نخست روز...
از همان آغاز آدم(ع)
از همان روز آب و گل
و قرار بر این شد تا آب و گل بشود آدم، و ما آدم شدیم ، به همان شیوه
نخستین، که سرشتمان بود در سرنوشت؛
و ما آدم شدیم...
همواره در خواب
همواره در نسیان و فراموشی ، به مثابه انسان
و ما آدم شدیم. اما همواره چشم هامان بسته بود و ندید.
چنین که امروز نمی بینیم و چشم داریم.
و قرار بر این شد...
تا ساعت هستی روی عدد دوازده کوک شود و شد...
و هنوز ساعت کوک است و هنوز تکانی به خود نداده ایم.
و هنوز نسیان و فراموشی
و هنوز ما همان انسان نخستینیم
و هنوز همان هبوط
و همان غفلت های همیشگی
تا مگر ساعت زنگ بخورد و بیدار شویم
راس ساعت دوازده ...
-
پی نوشت: مطلب از آرشیوم بود... این روزا هم خوبم و هم بد....بد که نمیشه گفت...آدم نمیتونه بد باشه اما گاهی سرحال نیستم...فکر میکنم کم کم رو بیارم به چند خط کوتاه نوشتن و همیشه نوشتن...
-
کمی از سیاست فاصله گرفتم...و البته اخبار رو از طریق اینترنت پیگیری میکنم که بی خبر نباشم...همین فاصله گرفتن هم باعث شده یادداشت سیاسی هم نذارم توی وبلاگم...
-
یه پروژه ای رو در حال برنامه ریزی هستم که اگه خدا بخواد یک سایت فرهنگی هنری اجتماعی دارم راه میندازم توی حوزه های فرهنگ و هنر و اجتماع و ادبیات و فلسفه...دنبال اینم که ایده ی جدیدی رو پیاده کنم...
-
مختارنامه رو حتما دنبال کنین... مفصل باید در مورد این سریال فاخر و ارزشمند صحبت کرد... این جمعه ای که گذشت موقع نمایش صحنه هایی از کربلا یکی از همخونه ای هام به شدت زد زیر گریه و با صدای بلند گریه می کرد...حس و حالش واقعا آدم رو به تکون می داد و به شدت بهش غبطه خوردم و به حال و احوالش...
-
همراه خوبی پیدا کردم واسه ارشد ...یه دوست خیلی خوب که برنامه ریختیم باهم بخونیم درس های آزمون ارشد رو...
-
ظاهرا دیروز امروز فردا از اول محرم دوباره شروع میشه...امیدوارم مجری برنامه رو عوض نکرده باشن....
-
التماس دعا...برام دعا کنین خیلی زیاد...
- ۸۹/۰۹/۰۹