مرگ
هرسال به خرداد که میرسیم به فکر مرگ می افتم و چند زمانی درگیر آنم...و البته بدون ترس ...و همراه با آرامش...گاهی یاد مرگ برای انسان شیرین است و گاهی تلخ... گاهی وقتی خودت را در گیر این سیاره ی رنج می بینی و راهی برای خلاصی از آن یافته ای مرگ به منزله ی یک خروجی است از دنیایی که برای وظیفه ای به آن گام نهاده بودی و این نوع نگاه به مرگ شیرین است...تلخی آن زمانیست که می بینی سالیانی است که در این دنیایی و هنوز نمیدانی برای چه؟!
گاهی هم میدانی برای چه اما کاری نکرده ای و آن زمانی که یاد مرگ به سراغت می آید تلخ می شود طعم چشیدن مرگ برایت زیرا دلت آتش می گیرد از فرصتی که از دست داده ای...که همه ی ما برای فرصتی که گرفته ایم در اینجاییم...
هیچ وقت به اندازه ی هنگام نماز صبح امروز آنجا که صدای حزن الود خواندن ابوحمزه از تلویزیون پخش میشد به خودم نلرزیدم از یاد مرگ و تلخی آن ...ترسیدم برای خودم از روزی که دیگر دفن خواهم شد در خاک این سیاره ی رنج ...و فراموش خواهم شد ... و فرصتی را که از دست داده ام...
تنها راه نجاتم خلاصی از روزمرگی های این سیاره ی رنج است...دعایم کنید...
پی نوشت:
- مولا علی(ع):نفس های انسان گامهایی است که به سوی مرگ برمی دارد.
- این روزا به خودم توصیه میکنم خواندن یادداشت مرتضا را برای مرگ آگاهی.
- ۸۹/۰۶/۱۴