پیامبر اعظم ، نه مکی و نه مدنی
بنده ی بر آمده از قبیله ای عرب و مورد خطاب با پسوند "امین" ، کوچ را باعث گشته است تا از ملکوتیت مسیحیت و ارضیت یهودیت، راه وارِ مسیری باشد که در آن، دنیا و آخرت را هر دو داشته باشند؛ این مردمان نیازمند هدایت. و موید این ادعا حدیثی ست که در آن کار مومن را سخت شمرده است. چرا که مومن هم می خواهد دنیا را داشته باشد و هم آخرت را. و این عقب رونده ای ست برای آنان که رهبانیت را در دین دخیل می کنند.
"محمد امین" که در لحظه ای "رسول خاتم" شده است حال آمده تا بنمایاند که می توان دین و آخرت را هر دو در کف داشت، بدون آن که متضرر شد.
محمد امین که حال رسول خاتم شده است، می خواهد عرب جاهل را به عربی تبدیل کند که علم را حتی در دورترین فاصله های آن روزگار، یعنی چین بجوید و سردم دار نظم و تمدنی در جهان باشد که چند قرن بعد تمدنِ بزرگ جهان می شود. و این ایجاد جنین تغییری چنان سخت بود که "رسول اکرم" به پیامبری تبدیل می شود که بیش از پیشینیانش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. پیامبری که علاقه ی او به هدایتِ بشریت و زحماتش در این راه، خدا را وا می دارد تا به او وحی کند که وظیفه اش فقط ارسال پیام است و نباید به خود در این راه زیاد سختی دهد. و این وحی بر "پیامبر رحمت" فرود می آید تا به دیگران بفهماند که محبت، بنده پرور است و اگر این حدِّ از محبت در "رسولِ اکرم" نبود شاید هیچ گاه چنان عربی هدایت نمی شد. چرا که "پیامبر اعظم" به مردمی ارزانی شده بود که اگر کسی غیر از خودشان و از عجم "رسول خاتم" می شد تا به آخر دنیا هدایت نمی شدند.(حدیثی از معصوم)
و البته میان آن چه که ما از محمد در مکه(محمد مکی) می شناسیم با آن که در مدینه بوده(محمد مدنی) تفاوت هایی ست بس مهم و پر اهمیت.
مکه است و یک محمد و مدینه است و یک پیامبر. محمدِ مکی با پیامبر مدنی تفاوتش در این است که محمد مکی محکوم است و محمد مدنی حاکم. نهاد حکومتی محمد در مدینه، او را حاکمی اسلامی قرار داده است؛ در حالی که محمد مکی هنوز حاکم نشده است و بل در زیر فشار حکومت مکه، محکوم است و تحت فشار. اینجاست که به ناچار در لیله المبیت عزم مدینه میکند تا نهادی را موسس گردد که تا پیش از آن سابقه نداشت. نهادی که بنیادش، یعنی اسلام، سیاست را عین دیانت میشناخت.
محمد مکی از دیدِ یهود نیز با محمد مدنی متفاوت بود. قوم یهود که برای استقبال از پیامبر خاتم، سالها پیش به این ناحیهی خشک و بیابانی مهاجرت کرده بودند، همیشه و تا پیش از بعثت، نوید منجی خاتم را میدادند و از کتب خود آیهها در وصف خصوصیتهایش میگفتند و میخواندند. چنان که قرآن میگوید که ایشان پیامبر را از بچههایشان بهتر میشناختند. آری. محمد مکی از جانب یهود دوست و خواستنی بود و محمد مدنی دشمن و نخواستنی. چنان که با وجود پیمانهای مشترکی که با مسلمانان بسته بودند، بر آنان شوریدند و بانی جنگهای متعددی شدند.
و البت اسلام مکی نیز با اسلام مدنی تفاوت داشت. اسلام مکی بنابر اقتضائات، دینی بود ایدئولوژیک و اقتدارمدار که آیههای وحیش سعی بر آن داشت تا از خدا و رب و توحید و معاد سخن بگوید و بر اصول دین تکیه زند. اما اسلام مدنی، اسلام حکومتی بود و حکمِ حاکم از خلال وحی بیرون کشیده میشد. وحی مدنی، وحی حکومتی بود و سعی میکرد نهادهای مالی و حکومتی (خمس، زکات و قضا و ...) را بیان کند که ارکانِ دستگاه حکومت برای نظم سیاسی و اجتماعی بودند.
محمد مکی با پیامبر مدنی این تفاوت را نیز داشت که در مکه، ابوطالب و خدیجه یاریگرش بودند. در حالی که محمد مدنی از حمایت مالی و معنوی این دو نیز محروم بود.
"محمد امین" با "نبی الرحمه"، در نوعِ امانت نیز تفاوت داشت. امانت مکی، دنیوی و گذرا بود و امانت مدنی، آسمانی و تاریخی. امانت مدنی آنچنان مهم بود و تاریخساز که خدا ندا داد که اگر این امانت را ادا نکنی رسالتت را انجام نداده ای. (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ...)
پیامبر مدنیِ سالهای هجرت، با پیامبر اعظم قرن بیست و یک نیز تفاوت دارد. پیامبر مدنی دایرهای محدودتر را در جغرافیای زمین تحت سیطرهی فکری اسلام قرار داده بود و پیامبر اعظم قرن بیست و یک دایرهی نفوذش حدپذیر نیست و جغرافیا و مکان نمیشناسد. و نشان از ان دارد که پیامبر اعظم قدرتی بس بیش تر از پیامبر مدنی دارد. پیامبر اعظم قرنِ بیست و یکمی در همه جا حضور دارد و همه جا شناخته شده است و تاثیر می گذارد.
و به نظر، پیامبر اعظم منتظر ورودِ امامِ اعظمی ست تا بتواند حکومت مکی و مدنی را به حکومت جهانی تبدیل کند. حکومتی که در آن پیامبر اعظم، "محمد جهانی" باشد. نه "مدنی" و نه "مکی".
پی نوشت:
شب نیمه شعبان --- یه نگاه از پنجره اتاق به ماه. راستی اون شب بود که واقعا پی به حقیقت ماه و فاصله ای که با ما داره بردم. یعنی یه دید جدیدی نسبت به ماه پیدا کردم.
- ۸۵/۰۶/۲۵