کشکول
سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۸۹، ۰۲:۵۳ ب.ظ
راستش هرکس چیزی داده است؛مثلا یکی شال بافته بود.بدهم یکی از این خادم های صحن که مجبورند شب ها توی سرما بایستند و راهنمایی کنند.
یکی شان مقداری پول داده بریزم توی ضریح. یکی شان ، نامه مهر و موم کرده فقط خودت بخوانی...
یکی هم گفت: تا رسیدی یادت بماند بخواهی من هم برسم. آن وقت من هم رسیدم می خواهم تو باز برسی.
من توی جیبم پر التماس دعاست...جیب ام را خالی خالی میکنم...وقتی دارم بر میگردم می دانم مثل همیشه پر از هدیه اش می کنی...
میدانم...
-
به جای همه ی دوستان دعا می کنم و نائب الزیاره هستم...مخصوصا شازده کوچولو و من ِ او و الهه مشرق زمین و تاریخ مصرف و عمو توحید و آرون شید و صمد نوروزیان و هرکدوم دیگه از دوستان ....
- ۸۹/۰۷/۲۷