بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

Title-less

سه شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۸۴، ۱۰:۱۴ ق.ظ

میراث پدر علیه السلام

سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود. اما زخمی در پهلو دارم. زخمی که به دشنه ای تیز، پدر برایم به یادگار گذاشته است. هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم. پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو ، برابر هیچ کیکاووسی ،گردن کج نکنم و گفته است که زخم در پهلو و تیر در سینه، خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان. زیرا درد است که مرد ، می زاید و زخم است که انسان می آفریند. پدرم گفته است: قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست. پس زخم هایت را گرامی دار. زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است، تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد؛ و هیچ نوشدارویی، شگفت تر از عشق نیست.و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.

او که نامش خداوند است.

پدرم گفته بود که عشق شریف است و شگفت است و معجزه گر.اما نگفته بود که عشق چقدر نمکین است و نگفته بود او که نوشدارو دارد، دستهایش این همه از نمک عشق پر است و نگفته بود که او هر که را دوست تر دارد، بر زخمش از نمک عشق بیشتر می پاشد!

زخمی بر پهلویم است و خون می چکد و خدا نمک می پاشد. من پیچ می خورم و تاب می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم! من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم، زیرا به یادم می آورد که سنگ نیستم، چوب نیستم ، خشت و خاک نیستم؛ که انسانم.

پدرم گفته است : از جانت دست بردار، از زخمت اما نه، زیرا اگر زخمی نباشد، دردی نیست و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود و اگر در پی نوشدارو نباشی ، عاشق نخواهی شد و عاشق اگر نباشی، خدایی نخواهی داشت...

دست بر زخمم می گذارم و گرامی اش می دارم؛ که این زخم عشق است و عشق میراث پدر است. میراث پدر علیه السلام!

نظرات (۱)

  • توسط:نازآفرین
  • به امید عشقی حقیقی!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی