Title-less
آمدیم بعد از چند روز....
باز هم اینقدر موضوع برای گفتن داشتم که مونده بودم چی بنویسم! بی خیال نوشتن شدمو رفتم سراغ یه شعر زیبا از آقای علی محمد مودب رفتم که برای خودم خیلی جالب بود.
چیست این آمریکا؟
که بعضی ها با یک بغل ریش
از خدا نمی ترسند و از آمریکا می ترسند
رادارها
کاری به کار مرغ های دریایی ندارند
حتی اگر آن ماهی
روح دخترکی باشد
که از هواپیمایی مسافربری
به آب افتاده باشد
از مرغ های دریایی
از ماهی ها
از پریان
از موج ها
که لجوجانه و کودک وار
سر به سینه ناو های غریبه می کوبند
بپرس و برایم بنویس
این آمریکا چیست؟
عبدالحمید!
که پشت همه دیوار های خانه ما
پشت دیوار های قصرشیرین و بندرعباس و تایباد
کمین کرده و با دوربین های هیز نظامی اش
شانه ها و گیسو های درختان ما را دید می زند
این آمریکا چیست؟
عبدالحمید!
که پنجره های رایانه شخصی من
- که چهارصد و هفتاد هزار تومان
بدهکارم کرده –
زو به او باز می شوند
چیست این آمریکا؟
که بعضی ها با یک بغل ریش
از خدا نمی ترسند و از آمریکا می ترسند
درست است
که من بیشتر از تو
هواپیما سوار شده ام
اما تو بیشتر از من می فهمی
ناسلامتی تو هر صبح
در دودخانه ای وضو می گیری
که به دریاهای آزاد می ریزد
محکم باش، مرد!
که دیروز دایی شدی و فردا بابا می شوی
ما برای گریه و تماشای غروب به دنیا نیامده ایم
در توضیحات شناسنامه همه ما نوشته اند:
این دیوانه تا آمد
به دنیا خندید
حالا این چه وضعی ست که من
پناه گرفته ام پشت میزی در میدان آرژانتین
در بن بست شانزدهم شرقی
و تو از راه رودخانه
به دریا می روی و می آیی
تا زیردریایی های آمریکایی
اشک هایت را بو نبرند
شوخی نکن،
عبدالحمید!
بی خیال غنی سازی آزمایشگاهی و صنعتی
نمی گذاریم حتی یکی از کلمه هایمان را
به گوانتانامو ببرند
آخر ما به زبانی نفس می کشیم
که یکی از لغاتش
عاشوراست
نه عربی
نه فارسی
به زبان ذوالفقار حیدر کرار
به زبان خون مطهر حسین
خیالاتی شده اند
کاندولیزا و جورج
اینجا صحنه بازی رایانه ای نیست
اینجا ایران است
که بندرعباسشپرتغالی ها را چلانده
و بوشهرش انگلیسی ها را
در تبریزش روس ها یخ کرده اند
و در خرمشهرش
عراقی ها عرق
مگر نه موش های کور مغول
حتی گربه های ما را جویدند؟
پس چگونه است
که ایران هنوز شیر است؟
و منگل ها
حتی یکبار هم به جام جهانی نرفته اند؟
چگونه در برابر بیانیه های شورای امنیت سجده کنیم؟
ما همانانیم
که قرآن را گرفتیم و بوسیدیم
اما دستان مطلای خلیفه ها را بریدیم
بی خیال کدو ها
که کشتی ها و هواپیما ها
به دوبی و کانادا می برند
بی خیال گلابی های گندیده
قلمت را بردار و از کبوتر ها بنویس
از ماسه های متبرک ساحل
ما برای گریه و تماشای غروب
به دنیا نیامده ایم
و برای شنیدن اخبار BBC و CNN
به دنیا نیامده ایم
تا چرندیات فوکویاما را ترجمه کنیم
صبح نزدیک است و امت واحده باید طلوع کند
بلند شو،
عبدالحمید!
و از چهره سرخ سیب های لبنان بخوان:
"الا ان حزب الله هم الغالبون"
پی نوشت:
۱-اگه یادتون باشه چند ماه پیش گفتم برای یه بنده خدایی دعا کنین (یه دختر سه ساله بود) امشب باخبر شدم فوت کرده. خدا به پدر و مادرش صبر بده. به خانم حسینی فرد هم تسلیت میگم. ان شاالله غم آخرتون باشه.
۲-به آقا سعید عزیز هم که اسمشون واسه عمره دانشجویی در اومده از الان تبریک میگم و میگم حاجی امیدوارم سفر خوبی داشته باشی. (حرفهای خصوصیمو بعدا خودم بهت میگم)
- ۸۵/۱۲/۰۷