بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

ایستگاه استجابت دعا...

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۸۵، ۰۲:۴۳ ب.ظ

یک نفر دلش شکسته بود .توی ایستگاه استجابت دعا منتظر نشسته بود .منتظر ، ولی دعای او دیر کرده بود .او خبر نداشت که دعای کوچکش توی چار راه آسمان پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود .
او نشست و باز هم نشست .روزها یکی یکی از کنار او گذشت .
روی هیچ چیز و هیچ جا از دعای او اثر نبود .هیچ کس از مسیر رفت و آمد دعای او با خبر نبود.
با خودش فکر کرد :پس دعای من کجاست؟ او چرا نمی‌رسد؟ شاید این دعا راه را اشتباه رفته است!
پس بلند شد .رفت تا به آن دعا راه را نشان دهد .رفت تا که پیش از آمدن برای او دست دوستی تکان دهد. رفت .پس چراغ چار راه آسمان سبز شد .رفت و با صدای رفتنش کوچه‌های خاکی زمین جاده‌های کهکشان سبز شد .
او از این طرف‏، دعا از آن طرف در میان راه با هم آن دو روبه‌رو شدند دست توی دست هم گذاشتند از صمیم قلب گرم گفت‌وگو شدند وای که چقدر حرف داشتند ...برف‌ها کم‌کم آب می‌شود شب،ذره ذره آفتاب می‌شود و دعای هر کسی رفته رفته توی راه مستجاب می‌شود.

نظرات (۳)

  • توسط:سکلیک
  • به این فرشته ها تو مطلب قبلی نمیشه بگین واسه ماهم دعا کنن آخه می گن دعاشون زود استجاب میشه!
    قشنگ بود ولی کاش همه می تونستند اگه دعاشون دیر کرد برن دنبالش.
  • توسط:تصویر آبی
  • زیبا بود لذت بردمخوش باشی رفیق

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی