بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

جشنواره وبلاگ نویسی قرآنی...

يكشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۸۴، ۰۴:۵۸ ب.ظ

چند روز قبل همین طور که داشتم توی اینترنت می گشتم یک دفعه با خبر شدم قراره یه جشنواره وبلاگ نویسی قرآنی برگزار بشه. خب واسه همین من هم خیلی علاقه مند بودم که توی این جشنواره شرکت کنم . هدفم هم این نیست که بخوام برنده بشم یا نه. مهم نیست. مهم اینه که بتونم توی این جشنواره شرکت کنم. راستش امروز باهام تماس گرفتن و گفتن که شما که توی جشنواره ثبت نام کردین آدرس مطالبتون رو مشخص نکردین. راستش مطلبم رو نوشته بودم ولی خب فرصت نکرده بودم بذارمش روی وبلاگ .البته من خیلی از وبلاگ هایی رو که توی جشنواره شرکت کرده بودند دیدم. راستش وبلاگ من از اردیبهشت فعاله ولی خب مطالبم ادبی با رویکرد دینیه بیشتر. واسه همین فکر کردم چون این جشنواره همزمان با ماه محرم برگزار میشه بهتره چند تا روایت و داستان کوتاه که به نوعی به این موضوع مربوط میشن رو بنویسم. البته یک مطلب دیگه هم قبلا (چند ماه قبل) نوشته بودم که اون رو هم شرکت دادم توی جشنواره. خب واسم دعا کنین دوستان عزیز.

((سر بریده قرآن تلاوت کرد))

زمانی که اهل بیت را به شام می بردند و از دیر راهب به قریه حران رسانیدند در نزدیکی حران مردی بود یهودی که او را یحیای حرانی می گفتند و او در فراز تلی خانه داشت. چون شنید که جمعی از زنان را از کوچک و بزرگ اسیر کرده اند و با سرهای بریده می آوردند از فراز تل به زیر آمد و کنار راه به انتظار نشست تا لشکر ابن زیاد پیدا شد ،آنگاه یحیی نگاه کرد دید سرها را با اسیران و اهل بیت آوردند. در آن اثنا چشمش به سرهمایون پسر پیغمبر و عزیز زهرا حسین (ع) افتاد، شعشعه جمال آن حضرت در چشم یحیی تجلی کرد در همان قسمتی که محو جمال آن حضرت شده بود و نگاه می کرد دید لبهای شریفش حرکت می کند ، تعجب  کرده چون گوش فرا داد شنید که می خواند: و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.: و بزودی آنها که ستم کردند می دانند که بازگشت شان به کجاست.(سوره شعرا آیه ۲۲۷)  یحیی تا این آیه عظیمه را از آن سر مبارک شنید به فکر فرو رفت و با حال پریشان آمد نزد یک نفر از لشکریان و در مقام تحقیق برآمد.

گفت: بمن بگو این سر ، سر کیست؟ سرباز یزید گفت: سر حسین بن علی مرتضی(ع).

یحیی گفت: نام مادر وی چیست؟ سرباز گفت: فاطمه (س) دختر محمد(ص).

یحیی گفت: این اسیران چه اشخاصی هستند؟ سرباز گفت: ایشان فرزندان و خویشان حسین(ع) هستند.

تا یحیی این سخن را شنید شروع کرد به گریه کردن و گفت: سپاس خدای را که بر من معلوم شد که شریعت محمد بر حق است. و بودن بر غیر دین محمد کیفرش خلود در آتش است. فورا کلمه شهادتین گفت و به شرف اسلام مشرف گردید و مهیا شد که به اموال خود به اهل بیت آن حضرت همراهی کند، لشکریان مانع شدند و او را از سطوت یزید ترسانیدند، لکن یحیی چون جذبه حسین او را فرا گرفته بود و عشق آن حضرت او را بیخود کرده بود با لشکریان طرف شده و شمشیر بر روی ایشان کشید و مشغول جنگ شد تا شربت شهادت نوشید.

گفتند: پنج نفر را کشت تا او را شهید نمودندو پس از آن او را نزدیک دروازه حران دفن کردند و آنجا به قبر یحیی شهید مشهور شد.

((از داخل این عمارت صدای تلاوت قرآن می شنوم))

عالم جلیل مرحوم ملا محمد حسن قزوینی می گوید:من در سفر حج به محلی رسیدم که در شام سر منور حسین(ع) را در آنجا گذاشته بودند. در باغستان های آنجا مسجدی بود به نام مسجد الحسین و من چون داخل مسجد رفتم در یکی از ساختمان های آن پرده ای آویخته دیدم. چون آن پرده را کنار زدم سنگی دیدم در دیوار به کار برده شده بود و دیدم گردن یک سری در آن سنگ آشکار است و نیز دیدم خون منجمد و خشک شده بر آن گردن مشاهده می شود. چون چنین دیدم از خادم آن مسجد از آن سنگ و گردن و خون منجمد پرسیدم؟

خادم گفت: این سنگ جای سر مبارک حسین بن علی است. زیرا وقتی آن سر را از عراق آوردند بر این سنگ نهاده و اثرش در این سنگ ظاهر شد چنانکه می بینی ، و من مدتهاست که داخل این عمارت صدای تلاوت قرآن می شنوم. و هر سال بعد از نصف شب عاشورا در این موضع نوری ظاهر می شود ، آن نور در این سنگ اثر می کند و از آن خون ترشح می نماید و می ماند و منجمد می شود . و من از گذشتگان خدام این مسجد همیم قسم شنیده ام و از این سنگ و اثر ترشح خون و منجمد شدن آن و تلاوت قرآن به من خبر داده اند.

 

نظرات (۳)

  • توسط:الناز
  • سلام .داشتم توی یک وبلاگی رو می خوندم. لینک شما توش بود. بازش کردم مطالبتون رو که خوندم خوشم اومد. موفق باشین
  • توسط:علی اکبری
  • سلام . خوبی.... مطلب زیبایی بود.
    سلام دوست عزیز. بسیار زیبا نوشتی.موفق باشی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی