چشمهایش
يكشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۴۴ ب.ظ
به من میگفت :
«چشمهای تو مرا به این روز انداخت. این نگاه تو کار مرا به اینجا کشانده. تاب و تحمل نگاههای تو را نداشتم. نمی دیدی که چشم به زمین میدوختم؟»
به او گفتم :
«در چشمهای من دقیقتر نگاه کن! جز تو هیچ چیزی در آن نیست»
میگفت :
«نه، یک دنیای مرموز در این نگاه نهفته. من آدم خجولی بودم، چشمهای تو به من جرأت دادند.»
چشمهایش
بزرگ علوی
«چشمهای تو مرا به این روز انداخت. این نگاه تو کار مرا به اینجا کشانده. تاب و تحمل نگاههای تو را نداشتم. نمی دیدی که چشم به زمین میدوختم؟»
به او گفتم :
«در چشمهای من دقیقتر نگاه کن! جز تو هیچ چیزی در آن نیست»
میگفت :
«نه، یک دنیای مرموز در این نگاه نهفته. من آدم خجولی بودم، چشمهای تو به من جرأت دادند.»
چشمهایش
بزرگ علوی
- ۹۹/۱۰/۲۱