بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بنده ی بر آمده از قبیله ای عرب و مورد خطاب با پسوند "امین" ، کوچ را باعث گشته است تا از ملکوتیت مسیحیت و ارضیت یهودیت، راه وارِ مسیری باشد که در آن، دنیا و آخرت را هر دو داشته باشند؛ این مردمان نیازمند هدایت. و موید این ادعا حدیثی ست که در آن کار مومن را سخت شمرده است. چرا که مومن هم می خواهد دنیا را داشته باشد و هم آخرت را. و این عقب رونده ای ست برای آنان که رهبانیت را در دین دخیل می کنند.

"محمد امین" که در لحظه ای "رسول خاتم" شده است حال آمده تا بنمایاند که می توان دین و آخرت را هر دو در کف داشت، بدون آن که متضرر شد.

محمد امین که حال رسول خاتم شده است، می خواهد عرب جاهل را به عربی تبدیل کند که علم را حتی در دورترین فاصله های آن روزگار، یعنی چین بجوید و سردم دار نظم و تمدنی در جهان باشد که چند قرن بعد تمدنِ بزرگ جهان می شود. و این ایجاد جنین تغییری چنان سخت بود که "رسول اکرم" به پیامبری تبدیل می شود که بیش از پیشینیانش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. پیامبری که علاقه ی او به هدایتِ بشریت و زحماتش در این راه، خدا را وا می دارد تا به او وحی کند که وظیفه اش فقط ارسال پیام است و نباید به خود در این راه زیاد سختی دهد. و این وحی بر "پیامبر رحمت" فرود می آید تا به دیگران بفهماند که محبت، بنده پرور است و اگر این حدِّ از محبت در "رسولِ اکرم" نبود شاید هیچ گاه چنان عربی هدایت نمی شد. چرا که "پیامبر اعظم" به مردمی ارزانی شده بود که اگر کسی غیر از خودشان و از عجم "رسول خاتم" می شد تا به آخر دنیا هدایت نمی شدند.(حدیثی از معصوم)

و البته میان آن چه که ما از محمد در مکه(محمد مکی) می شناسیم با آن که در مدینه بوده(محمد مدنی) تفاوت هایی ست بس مهم و پر اهمیت.

مکه است و یک محمد و مدینه است و یک پیامبر. محمدِ مکی با پیامبر مدنی تفاوتش در این است که محمد مکی محکوم است و محمد مدنی حاکم. نهاد حکومتی محمد در مدینه، او را حاکمی اسلامی قرار داده است؛ در حالی که محمد مکی هنوز حاکم نشده است و بل در زیر فشار حکومت مکه، ‌محکوم است و تحت فشار. این‌جاست که به ناچار در لیله المبیت عزم مدینه می‌کند تا نهادی را موسس گردد که تا پیش از آن سابقه نداشت. نهادی که بنیادش، یعنی اسلام، سیاست را عین دیانت می‌شناخت.

محمد مکی از دیدِ یهود نیز با محمد مدنی متفاوت بود. قوم یهود که برای استقبال از پیامبر خاتم، سال‌ها پیش به این ناحیه‌ی خشک و بیابانی مهاجرت کرده بودند، همیشه و تا پیش از بعثت، نوید منجی خاتم را می‌دادند و از کتب خود آیه‌ها در وصف خصوصیت‌هایش می‌گفتند و می‌خواندند. چنان که قرآن می‌گوید که ایشان پیامبر را از بچه‌هایشان بهتر می‌شناختند. آری. محمد مکی از جانب یهود دوست و خواستنی بود و محمد مدنی دشمن و نخواستنی. چنان که با وجود پیمان‌های مشترکی که با مسلمانان بسته بودند، بر آنان شوریدند و بانی جنگ‌های متعددی شدند.

و البت اسلام مکی نیز با اسلام مدنی تفاوت داشت. اسلام مکی بنابر اقتضائات، دینی بود ایدئولوژیک و اقتدارمدار که آیه‌های وحیش سعی بر آن داشت تا از خدا و رب و توحید و معاد سخن بگوید و بر اصول دین تکیه زند. اما اسلام مدنی، اسلام حکومتی بود و حکمِ حاکم از خلال وحی بیرون کشیده می‌شد. وحی مدنی، وحی حکومتی بود و سعی می‌کرد نهاد‌های مالی و حکومتی (خمس، زکات و قضا و ...) را بیان کند که ارکانِ دستگاه حکومت برای نظم سیاسی و اجتماعی بودند.

محمد مکی با پیامبر مدنی این تفاوت را نیز داشت که در مکه، ابوطالب و خدیجه یاری‌گرش بودند. در حالی که محمد مدنی از حمایت مالی و معنوی این دو نیز محروم بود.

"محمد امین" با "نبی الرحمه"، در نوعِ امانت نیز تفاوت داشت. امانت مکی، دنیوی و گذرا بود و امانت مدنی، آسمانی و تاریخی. امانت مدنی آن‌چنان مهم بود و تاریخ‌ساز که خدا ندا داد که اگر این امانت را ادا نکنی رسالتت را انجام نداده ای. (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ...)

پیامبر مدنیِ سال‌های هجرت، با پیامبر اعظم قرن بیست و یک نیز تفاوت دارد. پیامبر مدنی دایره‌ای محدودتر را در جغرافیای زمین تحت سیطره‌ی فکری اسلام قرار داده بود و پیامبر اعظم قرن بیست و یک دایره‌ی نفوذش حدپذیر نیست و جغرافیا و مکان نمی‌شناسد. و نشان از ان دارد که پیامبر اعظم قدرتی بس بیش تر از پیامبر مدنی دارد. پیامبر اعظم قرنِ بیست و یکمی در همه جا حضور دارد و همه جا شناخته شده است و تاثیر می گذارد.

و به نظر، پیامبر اعظم منتظر ورودِ امامِ اعظمی ست تا بتواند حکومت مکی و مدنی را به حکومت جهانی تبدیل کند. حکومتی که در آن پیامبر اعظم، "محمد جهانی" باشد. نه "مدنی" و نه "مکی".

 

                      

 

 پی نوشت:

شب نیمه شعبان --- یه نگاه از پنجره اتاق به ماه. راستی اون شب بود که واقعا پی به حقیقت ماه و فاصله ای که با ما داره بردم. یعنی یه دید جدیدی نسبت به ماه پیدا کردم.

 

                

 

 

 

  • ۲ نظر
  • ۲۵ شهریور ۸۵ ، ۰۴:۲۶

بزرگترین شرکت تولیدی نوشابه درآمریکا دست به انتشارتصویرتبلیغاتی توهین آمیزی ازمسلمانان نموده است .این تصویردرحالی درفایل تبلیغاتی شرکت مذکور قرار می گیرد که اخیرا تصویری ازآرم این شرکت درمیان نمازگزاران برخی شهرهای بزرگ کشورتوزیع شده است که درآن تصویرآرم این شرکت به جمله "لامحمدلامکه" تشبیه شده است .

درتصویر بالا همانگونه که دیده میشود کوکاکولا عبادت پنج گانه مسلمین درنزد خدای واحد را به ابزاری تبلیغاتی برای خودمبدل کرده تابتواند جمعیت 1میلیاردی مسلمانان رابه محصولات خود خوش بین کند.

دراین تصویرنمازگزارن مسلمان به بطری های نوشابه تشبیه شده اندکه لباسی باآرم این شرکت به تن دارند.

تصویرفوق که نمایی ازیک اجتماع مسلمانان رانشان میدهد(نمازجماعت ) باتن پوشی ازشرکت نوشابه سازی آمریکایی میتواند زمینه سازحرکتی برای تحریم این کالای آمریکایی دربین مسلمین باشد.

شرکت مذکور با پر اهمیت برشمردن جمعیت بعنوان مهمترین معیارحضورمحصولاتش سالهاست تلاش دارد درمیان مسلمانان جهان که امروزه یک پنجم جمعیت جهان را تشکیل میدهندحضوری پررنگ ترداشته باشد از همین رو سعی دارد در کشورهای مختلف مسلمان نشین کارخانه های تولید محصولش را گسترش دهد.

آیا واقعا وقت آن نرسیده است مسئولان کشور در این زمینه بیشتر بیاندیشند و محصولاتی را که به اعتقادات مردم توهین می کنند را تحریم نمایند؟؟؟؟ پاسخ سوال مشخص است!

  • ۵ نظر
  • ۱۱ شهریور ۸۵ ، ۰۴:۴۷

دلم برخاستنی به ناگاه می‌خواهد و گریختنی گرامی از سرِ فریاد. دلم غاری می‌خواهد و خوابی سیصدساله و یارانی جوانمرد.
می‌خواهم چشم بر هم بگذارم و ندانم که آفتاب کی بر می‌آید و کی فرو می‌شود و ندانم که کدامین قرن از پی کدام قرن می‌گذرد.
و کاش چشم که باز می‌کردم، دقیانوس دیگر نبود و سکه‌ها از رونق افتاده بود.
من آدمی هزار ساله‌ام که هزاران بار گریخته‌ام، به هزار غار پناه برده‌ام و هزاران بار به خواب رفته‌ام. اما هر جا که رفته‌ام، دقیانوس نیز با من آمده است. من خوابیده‌ام و او بیدار مانده است. دیگر اما گریختن و غار و خواب سیصدساله به کار من نمی‌آید. من کجا بگریزم از دقیانوسی که در پیراهن من نَفَس می‌کشد و با چشم‌های من به نظاره می‌نشیند و چه بگویم از او که نه بر تخت خود که بر قلب من تکیه زده است و آن سواران که از پی من می‌آیند، نه در راه‌ها که در رگ‌های من می‌دوند.
چه بگویم که گریختن از این دقیانوس، گریختن از من است و شورش بر او، شوریدن بر خودم.
نه، ای خدای خواب‌های معرفت وغارهای تنهایی. من دیگر به غار نخواهم رفت و دیگر به خواب. که این دقیانوس که منم با هیچ خوابی به بیداری نخواهد رسید. فردا، فردا مصاف من است و دقیانوسم. بی‌زره و بی‌شمشیر و بی‌کلاه، تن به تن و رویارو؛ زیرا که زندگی نبرد آدمی است و دقیانوسش.

  • ۳ نظر
  • ۰۲ شهریور ۸۵ ، ۰۷:۵۲

...

مبعث هم اومد و رفت و نتونستیم ازش بهره مند بشیم. راستش خیلی دلم می خواست واسه این روز بزرگ یه مطلبی بنویسم. البته یه مطلبی از قبل داشتم که یکی دو روز روی وبلاگ بود ولی چون تکراری بود ورش داشتم(اگه قبلا نخوندینش بد نیست خوبه). این عید مبعث که اومد یه فرقی با اعیاد دیگه واسم داشت(این که چه فرقی داشت محرمانه ست). خب از این موضوع که بگذریم یکسری مسائلی هست که به نوعی باعث میشه که.... اینو فعلا نمی گم، بعدا درباره اش صحبت می کنم...

الان توی یک کافی نت نشستم و دارم بعد از چند روز حسابی توی اینترنت و وبلاگ دوستان می گردم.

راستش گفتم چون فعلا چیزی ندارم که بگم،  برم سراغ وبلاگ بچه ها و از قول اونها یک چیزهایی رو بنویسم. راستش بچه ها خیلی لیاقت داشتن که تونستن واسه عید مبعث مطلب بنویسن.

ارمیا که اینجور من فهمیدم داره میره سفر حج. خوش به حالش. خدا قسمت کنه ما هم دوباره بریم اونجا.(بعدا خاطرات سفرم به مکه و مدینه رو توی وبلاگ میذارم).

ارمیا مطلبش رو با این شعر شروع کرده:

پـــای بر سـر خود نـِه دوسـت را در آغـوش آر       تا به کعبـه‌ی وصلش، دوری تو یـک گام است
گـر ز خویـــشتن رستی با حبیـــب پیوستی       ورنه تا ابــد می‌سوز، کار و بار تو خام است!

البته قبلش هم مبعث ختم المرسلین رو تبریک گفته . در ادامه مطلبش هم حلالیت خواسته . ان شاءالله جای ما هم زیارت کنه. البته ارمیا  لینکی هم توی وبلاگش گذاشته که خوندنش واقعا لذت بخشه. البته من اون مطلب رو توی وبلاگم آوردم که وبلاگم یه جورایی متبرک بشه ...این مطلب از وبلاگ وبلاگ لوح دل انتخاب شده که نویسنده اش هم شهید ایلیا است...

اقرا بسم ربک الذی خلق ... بخوان! چه بخوانم؟ بخوان به نام پروردگارت که آفرید... بخوان ای محمد که دنیا در انتظار توست.
بخوان، زیرا که با خواندن تو نسیم بهار زندگی بر دشت و دمن می وزد و سبزه های سعادت در صحن و صرای گیتی می دمد.بخوان، زیرا شکوفه های حیات آهنگ شکفتن دارند و آرزوی راز گفتن. بخوان تا دیگر زاغ ها و زغن های جاهلیت بر شاخساران خشکیده و خزان زده بشریت نخوانند و بوم ها و جغدهای شوم توحش و بربریت بر بام خرابه های تمدن و انسانیت نوحه مرگ نسرایند.بخوان تا با ندای دلنشین و نغمه ملکوتی تو عمر دیو دنائت به سر آید و بلبل کرامت نغمه بسراید.

بخوان تا چشمه های زلال معارف از دامنه های حرا بجوشد و بر قامت دنیاسبزه های صفا بپوشد.بخوان تا از انفاس نفیس تو رایحه روحبخش ریاحین رحمت در کوچه های باغ تاریخ بپراکند و شمیم شفابخش کلام تو مشام جان ها را بیاکند. بخوان زیرا که شرافت اشرف مخلوقات در شرار اشرافیت می سوزد و دژخیم شر بر اندام بشر جوشن جفا می دوزد.

بخوان ای محمد! باز هم بخوان! بشر امروز بیش از پیش به تو و به پیام رهایی بخش تو نیازمند است.

و محمد خواند. محمد پیامبر راستین خدا و روشنگر راه هدی، از فراز حرا بر فرود دنیا ندا سر داد «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» . هزاران خورشید در حرا منفجر شد و صدها کهکشان ستاره بر سر و روی عالم فرو ریخت.

ای حرا! ای کوه بشکوه! ای راز دار پر اندوه! ای فرودگاه دردهای انبوه! ای مهبط وحی و نبوت! ای معدن رسالت! ای کوه گران!دنیا تشنه عشق، سیر از دگران است و به سوی تو نگران!

یالثارات الحسین

 

حرف آخر:

خیلی دلم می خواست روز میلاد امام علی اینو بگم ولی فرصتش پیش نیومد:

هر قلب به سینه قبله گاهی دارد                 هر قبله برای خود خدایی دارد
اما ز میـــان خـــانه می گفت خدا                 ایــوان نجف عجب صفایی دارد

  • ۲ نظر
  • ۰۲ شهریور ۸۵ ، ۰۷:۳۹

اردیبهشت ماه سال قبل بود که دو تا از بچه های کلاس قصد داشتند در اعتراض به تهدید صهیونیست های افراطی در تخریب مسجد الاقصی برنامه ای برگزار کنند. از من هم خواستند در اجرای این برنامه به آنها کمک کنم. به همین خاطر مطالعاتی در مورد جریانات فلسطین و مسجد الاقصی انجام دادم که به نتایج جالبی دست پیدا کردم. البته به مطلبی هم در وبلاگ یکی از دوستان برخوردم که از آن هم استفاده ای کردم.  با توجه به اینکه در روزهایی قرار داریم که فلسطین و لبنان و جنایت های اسرائیل نقطه تمرکز اکثر رسانه های خبری دنیا قرار گرفته است یکی از این نکات را می نویسم که به نظرم از بقیه آنها جالب تر و قابل تامل تر بود. مسجد الاقصی واقعی کجاست؟

اگر روزنامه نگاری از رهبران کشورهای عربی و حتی اسلامی که بپرسد مسجدالاقصی در کجا بیت‌المقدس قرار گرفته و گنبد آن چه رنگی است به طور حتم اکثر آنها پاسخ خواهند داد مسجدالاقصی مسجدی است که شبانه روز عکس آن در صفحه تلویزیون‌ها نمایان است و از زمان آغاز دوباره انتفاضه پخش تصاویر از آن چند برابر شده است، سپس می‌افزاید رنگ گنبد آن هم طلایی رنگ است.
می‌توان به راحتی پیش بینی نمود که 50 تا 70 درصد از مردم نیز همین پاسخ را خواهند داد، یا شاید درصد بیشتری. اما این پاسخ‌ها نشان از ناآگهی مردم به دلیل عدم اطلاع‌رسانی صحیح به اکثر امت اسلامی و نبود اطلاعات کافی از مسئله مسجدالاقصی نزد آنان است.
این در حالی است که مسئله مسجدالاقصی بیشترین حضور و توجه را در دستور کار نشست سران کشورهای عربی در نشست‌هایی چون نشست قاهره و نشست سران کشورهای اسلامی در دوحه داشته است.
به هر شکل آن تصویری که از مسجدالاقصی در اذهان عمومی وجود دارد و حتی مردم مسلمان در مناسبت‌های مختلف با حمل تصویر و ماکت آن خواهان آزادی آن هستند، آن مسجد که هشت ضلعی و گنبد آن زرد یا طلایی رنگ است، مسجد الاقصی نیست بلکه مسجد «قبه الصخره» است.
اما مسجدالاقصی که مردم برای آن قیام نمودند و همچنان نیز به دلیل اهانت به ساحت آن خشگمین و به خواسته‌اند، در گوشه‌ای از صحنی که مسجد قبه‌الصخره در آن است، قرار گرفته و رنگ گنبد آن سبز رنگ است.
باید اذعان داشت صهیونیست‌ها در راستای تحقق اهداف شوم خود در ساختن معبد سلیمان به جای مسجدالاقصی اقدام به چاپ و انتشار عکسهایی از قبه‌الصخره به عنوان مسجدالاقصی کرده و این گونه به جوامع اسلامی قبولاندند که هیچ فرقی بین این دو مسجد وجود ندارد.
در میان صحن مستطیل شکل حرم قدسی، مسجد قبه‌الصخره که گند آن طلای رنگ است قرار گرفته و در گوشه جنوبی این صحن موقعیت و ساختمان اصلی مسجدالاقصی، قبله اول مسلمانان قرار دارد. مسجدالاقصی آنجاست و پیامبر عظیم‌الشأن اسلامی ابتدا به سوی این محل نماز می‌گذاردند.
مسجدالاقصی که در ضلع جنوبی حرم شریف قرار دارد و طول آن 88 و عرض آن 35 متر و دارای 53 ستون مرمرین است. صلیبیان پس از اشغال قدس در سال 1099 بخشی از آن را به کلیسا تبدیل کردند اما پس از آزادی قدس، مسجدالاقصی تعمیر،‌ محراب آن نوسازی و گنبد آن با مرمر پوشانده شد و یک منبر چوبین در آن قرار داده شد.
اما در مورد مسجد قبه‌الصخره باید گفت مسجد صخره که به دلیل نقشی که در واقعه اسرا و معراج پیامبر اعظم(ص) و نزول ایشان در مسجد صخره دارد، مورد توجه ویژه مسلمانان است. زیر گنبد طلایی این مسجد که نماد قدس نیز می‌‌باشد صخره‌ای موجود است که دلیل نام‌گذاری مسجد هم به همین خاطر است. گفته می‌شود محراب موجود در صحن مسجد محل برگزاری نماز جماعت پیامبراکرم(ص) با پیامبران و فرشتگان در شب معراج بوده است.


 

  • ۷ نظر
  • ۲۴ مرداد ۸۵ ، ۰۵:۱۸

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می‌نوشید؛ بی‌خیال. فنجان چای اما از خاطره پر بود و انگار حکایت می‌کرد از مزرعه‌ چای و دختر چای کار و حکایت می‌کرد از لبخندش که چه نمکین بود و چشم‌هایش که چه برقی می‌زد و دست‌هایش که چه خسته بود و دامنش که چقدر گل داشت. چای، خوش طعم بود. پس حتماً آن دختر چای کار عاشق بود و آن که عاشق است، دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد، دعا می‌کند و آن که دعا می‌کند حتماً خدایی دارد.
پس دختر چای کار خدایی داشت.

ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت و تا گوسفندان و تا آن کوه بلند و آن روستای دور و آن چوپان که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می‌شد. و تنها بود و چشم می‌دوخت به دور دست‌ها و نی می‌زد و سوز دل داشت.
و آن که سوز دل دارد و نی می‌زند و چشم می‌دوزد و تنهاست، حتماً عاشق است و آن که عاشق است، دعا می‌کند و آن که دعا می‌کند حتماً خدایی دارد.
پس چوپان خدایی داشت.

دست بر دسته صندلی‌اش گذاشت. دست بر حافظه چوب و چوب نجار را به یاد آورد و نجار درخت را و درخت دهقان را و دهقان همان بود که سال‌های سال نهال کوچک را آب داد و کود داد و هرس کرد و پیوند زد. و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ کوچک.
و آن که می‌کارد و دل می‌بندد و پیوند می‌زند، امیدوار است و آن که امید دارد، حتماً عاشق است و آن که عاشق است، دعا می‌کند و آن که دعا می‌کند حتماً خدایی دارد.
پس دهقان خدایی داشت.

و او که بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می‌نوشید، با خود گفت: حال که دختر چایکار و چوپان جوان و دهقان پیر خدایی دارند، پس برای من هم خدایی‌ است. و چه لحظه‌ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا راهی‌ است!

  • ۲ نظر
  • ۲۱ مرداد ۸۵ ، ۰۸:۱۰

هر طنینی برای ما زیباست بخصوص که مال آب و خاک خودمون باشه. در مطلب قبلیم گفته بودم که قصد دارم در مورد اولین سرود ملی سرزمینمون بنویسم. بله اولین سرود!!! علت اینکه دنبال این موضوع رفتم هم این بود که این آهنگ را یکی از دوستان (آقا جواد) معرفی کرد و بعد از شنیدن اون علاقه مند شدم که درباره اش تحقیق کنم اطلاعاتی بدست بیاورم.

اکثر مردم فکر می کنند اولین سرود ما ای ایران بود اما اینطور نیست اولین سرود ملی ایران سرود دیگری است که مختصری از تاریخچه آن را می نویسم. اولین سرود ملی ایران به زمان قاجاریه برمی گــــردد.این سرود توسط موسیون لومر فرانسوی (موسیقی دان نظامی اعزامی به ایران در دوره قاجار)ساخته شده است.سرود ملی ایران برای پیانو نوشته شده و یک بار به هنگام ورود مظفرالدین شاه قاجار و در حــضور وی در پاریس اجرا گردید و اجرای آن توسط ارکستر ملل اولین اجرای رسمی و ارکسترال آن است کـــه به پیشنهاد رهبر ارکستر در دوره حاضر ترانه ای برای آن توسط بیژن ترقی سروده شد و به همراه خواننـــده اجرا گردید.

شعر سرود

نام جاوید وطن

صبح امید وطن

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من

شور و سرمستی من

بشنو سوز سخنم

که هم آواز تو منم

همه جان و تنم

وطنم وطنم وطنم

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان

کلیپ تصویری سرود

صدای سرود

  • ۱ نظر
  • ۱۹ مرداد ۸۵ ، ۲۳:۳۹

به نام خداوند بزرگ کودک کوچک

نصفه تابستون گذشت. امسال تابستون هم مثل سالهای قبل می خواستم خیلی کارها کنم. البته یکسری از کارهام رو که انجام دادم.دو تا کتاب از پائولو کوئلیو ( زهیر - کنار رود پیدرا نشستم و گریستم) رو خوندم.(البته دومی رو توی اتوبوس) . یه ده بیست روز هم که یکسره توی جاده بودم. (جریانش مفصله). اخبار لبنان رو پیگیری می کردم و روی یه پروژه سایت واسه یه جشنواره کار می کردم و از راه دور هم کارهای سازمان دانشجویان رو پیگیری می کردم.واسه لبنان هم پیگیر بودم که اعزام بشم ولی خب چون امسال مشمول سربازی شدم و پاسپورتم هم اعتبارش تا پارسال بود و برام تمدید نکردن متاسفانه حسرت به دل موندم. البته بیشتر وقتم رو داشتم با کامپیوترم سرو کله می زدم که حسابی داغون شده .اینا رو بذارین یه طرف . شنبه قراره برم سر یه کاری. چه کاری؟ خب پارسال تابستون توی یه شرکتی کار می کردم. امسال هم ازم خواستن اونجا کار کنم .خب به دلایلی مجبورم برم اونجا و تقریبا ارتباطم با اینترنت قطع میشه.(البته فقط جمعه ها و پنجشنبه ها به اینترنت دسترسی دارم).

خب نمی دونم مطلبی رو که درباره پارسال تابستون نوشتم رو خوندین یا نه اگه خواستین یه سری بزنین. تیترش یادتونه؟ مواظب باش تو کفشت مار نره!!!

خب فعلا حرف دیگه ای ندارم فقط یه سری  وقایع روزانه رو نوشتم که ...

یا علی

-----------پی نوشت----------------

توی این چند روز روی چندتا موضوع داشتم کار می کردم که یه چیزهایی بنویسم ولی خب هنوز کامل نشده عناوینش ایناست .شاید تا هفته دیگه بعضی هاشون رو بیارم توی وبلاگ. اولین درمورد جریانات لبنان و فلسطینه که حتما باید یه چیزهایی بنویسم.

دومین موضوع هم راجع به اولین سرود ملی ایرانه که زمان مظفرالدین شاه قاجار ساخته شده و ارکستر سمفونیک ملل اونو بازسازی کرده لینکش رو هم می ذارم که ملت گوش کنن و لذت ببرن. واقعا سرود زیبا و حماسی ای بود.

سومین مطلب هم راجع به مسجد القصی است که تقریبا تمام مردم راجع به ساختمان مسجد القصی اشتباه می کنن. همین رو بدونین که تصویری که همیشه توی تلویزیون و روزنامه ها می بینیم مسجد القصی نیست و اسم این مسجد قبه الصخره است و یکی دیگه از توطئه های اسرائیله که مسجد القصی واقعی رو از مردم پنهان کنن. تصاویرش رو هم میذارم. خب فعلا .

  • ۳ نظر
  • ۱۴ مرداد ۸۵ ، ۱۵:۱۶

بای ذنب قتلت

به راستی اینان به کدامین گناه کشته شده اند. کشورهای مدعی حقوق بشر اکنون چرا جز سکوت حرف دیگری نمی زنند؟ سران کشورهای بی غیرت عربی چرا سکوت اختیار کرده اند؟ آیا جز بی غیرت به اینان چیز دیگری می توان گفت؟ چیز دیگری نمی گویم .عکس ها گویای همه چیز است...

 ------

پی نوشت:

چند خبر از سایت عدالتخانه:

جمعه ۶ مرداد:             مقامات بالا یک خط جلوتر از مقامات اسرائیل

نخستین گروه از دانشجویان جنبش عدالتخواه دانشجویی که برای کمک به مردم لبنان عازم این کشور شده بودندبا دستور "مقامات بالا" پشت مرز بازرگان متوقف شده اند.نخستین گروه از دانشجویان جنبش عدالتخواه دانشجویی که برای کمک به مردم لبنان عازم این کشور شده بودندبا دستور "مقامات بالا" پشت مرز بازرگان متوقف شده اند.

150 دانشجوی عضو تشکلهای زیرمجموعه این جنبش چهارشنبه از بهشت زهرای تهران عازم مرز ایران و ترکیه شده بودند تا از طریق سوریه به لبنان بروند.با وجود این که خروج این عده از دانشجویان هیچ منع قانونی ندارد مقامات اداره گذرنامه که جلوی حرکت دانشجویان را گرفته اند به صراحت اعلام کرده اند اگر دانشجویان قصد سیر و سیاحت درسواحل ترکیه یا زیارت در سوریه را داشتند به آنها اجازه عبور می دادند اما حالا که قصدشان کمک به مردم لبنان است اجازه نمی دهند.ماموران گذرنامه مرجع اتخاذ چنین تصمیمی را "مقامات بالا" در تهران اعلام کرده اند. دانشجویان هم اکنون در مرز بازرگان تحصن کرده اند و این تحصن تا فردا ادامه خواهد داشت.

یکشنبه ۸ مرداد:      گسترش درگیری ها برای دفاع از لبنان به مرز بازرگان ایران

 ماموران یگان ویژه پلیس بامداد امروز یکشنبه دانشجویانی را که از چند روز قبل پشت مرز منتظر اجازه خروج برای رفتن به لبنان و کمک به مردم   این کشور هستند ضرب و شتم کردند. تعدادی از دانشجویان هم بازداشت شدند که از وضع آنها تاکنون خبری در دست نیست.

دیشب هم با وجود موافقت قبلی مسئولین دولت برای عبور دانشجویان از مرز فرماندار ماکو با حضور در جمع دانشجویان و پس از صحبتهای طولانی در هنگام خروج از جمع دانشجویان اظهار داشت طی تماس تلفنی که با شخص دکتر احمدی نژاد برقرار کرده است ایشان با عبور این کاروان با هویت کاروان دانشجویی- مردمی اعزام به مناطق جنگی لبنان و فلسطین مخالفت کرده و از مسئولین خواسته جلوی دانشجویان را بگیرند. این در حالی است که پیش از این با قول مساعد مسئولان مبنی بر خروج دانشجویان دارای گذرنامه کاروان اعزامی در صدد دعوت اعضای جنبش که گذرنامه دارند برآمده بودند.
همچنین در ادامه تشدید فشارها بر دانشجویان امروز پس از نماز صبح اتوبوسی ( از طریق فرمانداری ) در مقابل محل اسکان دانشجویان حاضر شده و مقامهای امنیتی استان با حضور و صحبت تک به تک با دانشجویان از انان خواستار شدند که به صورت فردی جمع را ترک کرده و با اتوبوس فوق الذکر به شهرهای خود مراجعه کنند.
علاوه بر این در اولین ساعات صبح امروز نیروهای انتظامی و امنیتی مستقر در محل استقرار دانشجویان قصد دستگیری یکی از کاروانیان را داشتند که با مقاومت سرسختانه وی و حمایت جمع دیگری از دانشجویان موفق به این امر نشدند.

یکشنبه ۸ مرداد: خروج نخستین گروه دانشجویان ایرانی از مرز ایران برای پیوستن به حزب الله

نخستین گروه دانشجویان ایرانی، بعدازظهر امروز موفق به عبور از مرز ایران برای کمک به حزب‌الله   لبنان شدند.این دانشجویان، گروه کوچکی از دهها دانشجویی هستند که از چهار روز قبل در مرز ایران و ترکیه مشغول مذاکره با مسئولان ایرانی برای خروج از ایران بودند. در حالی که ورود به ترکیه، نیاز به ویزای ترکیه ندارد و داشتن گذرنامه برای ورود به این کشور کافی است، مقامات ایرانی در چند روز گذشته اجازه خروج این دانشجویان را نمی‌دادند.

با این حال، از بین 120 دانشجوی داوطلب مبارزه با رژیم صهیونیستی که هفته گذشته به‌دعوت جنبش عدالتخواه دانشجویی عازم مرز بازرگان شدند، هشت دانشجو سرانجام موفق شدند با لباس بسیجی و چفیه، و با در دست داشتن پرچمهای حزب‌الله لبنان، از مرز ایران عبور کنند و وارد دالان مرزی ایران و ترکیه شوند. ترکیه، ورود دانشجویان به خاک این کشور را منوط به در آوردن لباس بسیجی و زمین گذاشتن پرچم حزب‌الله لبنان کرده اما دانشجویان شرط طرف ترک را رد کرده‌اند و هم اکنون در دالان مرزی بین  ایران و ترکیه در حال رایزنی با مقامات ترکیه اند. گروه هشت‌نفره دانشجویان داوطلب مبارزه با رژیم صهیونیستی از دولت ترکیه خواسته‌اند یا به آنها با همین لباس و پرچم اجازه ورود بدهد، و یا با زدن مهر «deport»، رسما به آنها اجازه ورود ندهد. دانشجویان معتقدند این رفتار مرزبانان ترک برآمده از توافق و مذاکره با مقامات ایرانی است.

خبر دیگر اینکه دانشجویانی که صبح امروز به‌دست ماموران ایرانی  بازداشت شده بودند، حوالی ظهر امروز آزاد شدند. اخبار تکمیلی درباره عبور یا عدم عبور دانشجویان داوطلب پیوستن به حزب‌الله لبنان از مرز ایران و ترکیه، متعاقبا اعلام می‌شود.

عدالتخانه

  • ۳ نظر
  • ۰۹ مرداد ۸۵ ، ۲۱:۴۰

چند روز قبل در سایت عدالتخانه متن زیر را دیدم. چند روزی بود که دنبال همچین چیزی می گشتم  و خوشحال شدم که بالاخره جایی رو پیدا کردم که از طریق اون بشه به لبنان اعزام شد. البته متاسفانه از طرف مقامات بالا مخالفت هایی صورت گرفته و مسئولان کشور معتقدند نیازی به اعزام نیرو به لبنان نمی باشد. در هر حال قبول دارم که مسئولین  تصمیم درستی گرفته اند اما چه کنیم که دل است و ... دیگر هیچ.

ثبت نام برای اعزام داوطلبان حضور در مرزها برای درخواست گشودن مرزها توسط دولت های اسلامی و آماده شدن زمینه حضور مسلمین در جبهه نبرد علیه رژیم منحوس اسراییل

 



برای ثبت نام روی عکس زیر کلیک کنید:

روش دیگر ثبت نام نحوه ثبت نام:

تماس با شماره تلفن: 88938821-021

ارسال اس.ام.اس به شماره  09125361623

نام و نام خانوادگی خود را به همراه یک شماره تماس فوری به ایت آدرس ایمیل نمایید:       sepahianemohamad@yahoo.com

توضیحات و شرایط:

1) زمان اعزام: چهارشنبه 4/5/1385 ساعت 12

2) مکان اعزام: قطعه شهدای جهان اسلام، بهشت زهرای تهران

3) تنها داوطلبان بالای شانزده سال اعزام خواهند شد.

4) داوطلبان به هنگام اعزام می بایست شناسنامه یا گذرنامه خود را حتما همراه داشته باشند.

  • ۱ نظر
  • ۰۶ مرداد ۸۵ ، ۱۸:۳۷