بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بسم الله...

مهرماه ۸۵بود که قصد داشتیم به مناسبت شهادت امام علی(ع) در دانشگاه جلسه و نشستی برگزار کنیم با عنوان بررسی ناگفته های زندگانی امام علی(ع)... برای انتخاب سخنران و مهمان جلسه هم سری به اداره ی فرهنگی حرم مطهر زدیم تا با آنها هماهنگ کنیم و فرد مناسبی را به ما پیشنهاد دهند... در اداره ی فرهنگی حرم با روحانی خوش سیمایی آشنا شدم که برای سخنرانی دعوت شده بود به حرم... با ایشان هم مشورت کردیم در مورد موضوع برنامه ی مان... در  مسیر برگشت بهنام که بر خلاف روحیاتش به شدت جذب سیمای آن روحانی شده بود با هیجان میگفت دیدی عین لامپ مهتابی چه نورانی بود اون حاج آقا!

اتفاقات به گونه ای رقم خورد و همان روحانی خوش سیما را به برنامه ی مان دعوت کردیم و همانگونه که از او خواسته بودم تا در مورد ناگفته های زندگانی امام علی(ع) برایمان سخن بگوید ایشان هم رسما روی همه ی ما را کم کرد و آنقدر از ناگفته ها گفت و گفت که ما که کلی ادعایمان می شد قدرت هضم حرفهایشان را نداشتیم...حرف هایی در آن جلسه مطرح شد که هنوز که هنوز است وقتی بخواهم در مورد مولا امیر المومنین با کسی صحبت کنم به آنها استناد می کنم که هم مجددا روی خودم کم شود و هم نفر مقابلم از آن همه عظمت مولا!

گذشت و گذشت و گاهی آن روحانی خوش سیما را در صفحه ی تلویزیون می دیدم و با افتخار  و لذت صحبت هایش را دنبال می کردم ...

مدت ها هم در برنامه ی سمت خدا برنامه ی ثابت هفتگی اجرا می کرد و اهل خانه و دوستان را به دنبال کردن صحبت های ایشان تشویق می کردم...

امروز خبری شنیدم که هنوز که هنوز است نتوانستم آن را هضم کنم... هنوز در شوک هستم...

شوک شنیدن خبر فوت آیت الله مهندسی...آن روحانی خوش سیما...آن مرد خدا!

 

 

دلم به وسعت دنیا گرفته آقاجان
از این زمانه ، از اینجا گرفته آقاجان
 
بیا ، دوای غم و غصه ها تویی مولا
برای توست که دلها گرفته آقاجان
 
میان خشکیِ این شهر مانده ام عمری
دلم بهانه ی دریا گرفته آقاجان
 
کجا جزیره ی خَضراست ، من نمیدانم
دلم برای همانجا گرفته آقاجان
 
هزار سال نگاه شکسته ی زهرا(س)
برای توست که احیا گرفته آقاجان
 
از آن زمان که نبودم ، دلم به نامت بود
عجیب نیست که حالا گرفته آقاجان !
 
هزار سال گذشته هنوز پنهانی
غریب مانده ام آقا ، خودت که میدانی ...


پی نوشت: شعر از محمد ناصری

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى....
آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم.
سوره کهف آیه 13


افتخار داریم شروع به کار انجمن های گفتگوی کافه جوانی را در عید بزرگ نیمه شعبان و ولادت سرور کائنات،منجی عالم امکان ،صاحب عصر و زمان امام مهدی (عج) اعلام نماییم.
انجمن های این سایت در حوزه های فرهنگ، اجتماع، اندیشه، مذهب و دین، هنر و سیاست و... فعالیت خواهند کرد و تلاش میکنند زمینه ای را برای گفتگویی سالم و منطقی برای کاربران دنیای مجازی فراهم آورند.
این سایت تلاش میکند محفلی باشد برای جوانان روشنفکر مسلمان ایرانی که در فضایی سالم به انتشار افکار و عقاید خود دست بزنند.Blush

کافه جوانی تلاش میکند به پرتال جامعی در خصوص فرهنگ و اجتماع و اندیشه تبدیل شود که انجمن های گفتگوی آن تنها یکی از بخش های اصلی این سایت است. به زودی بخش های دیگر سایت نیز راه اندازی خواهد شد.
تالارهای این سایت بصورت آزمایشی راه اندازی شده است و دسته بندی تالارها کم کم کاملتر و جامع تر خواهد شد.. کلیه نظرات و پیشنهادات و انتقادات را صمیمانه پذیرا خواهیم بود.
منتظر حضور گرم و صمیمی دوستان در این سایت هستیم.


با تشکر
مدیر انجمن های گفتگوی کافه جوانی




بارالها! پس به وسیله مقام رفیع محمدی و ولایت کریمه علوی به تو تقرب می جویم و به واسطه آن به دو سویت رو می آورم که مرا از شر آنه از آن به تو پناه برده می شود پناه دهی ، زیرا که این کار تو را در جنب توانگریت به تنگنا نمی افکند ، و تو را در برابر قدرتت دچار سختی نمی سازد و تو بر هر چیز قدرت بی پایان داری.
صحیفه سجادیه


پی نوشت:
آدرس انجمن های گفتگوی کافه جوانی: http://forum.cafejavani.ir
برای استفاده از مطالب سایت باید فرم ثبت نام را تکمیل نمایید.

بسم الله؛

این روزها رو با این شعر سر میکنم....شعر بسیار زیبایی از حمیدرضا برقعی...

مصرع ناقص من کاش که کامل می شد

شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست

واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم

نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد

شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است

راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است

کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست

«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید

خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت

قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:

«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید

 

    می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت

ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط

نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد

سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-

زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند

لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند

دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی

رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی

وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی

وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی

در هوا تیغ دو دم  نعره ی هو هو می زد

نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد

بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار

پا در این دایره بگذار عدم را بردار

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی

یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.


پی نوشت: میتونین این شعر رو با صدای گرم حاج محمود کریمی بشنوین...


  • ۳ نظر
  • ۲۷ خرداد ۹۰ ، ۰۸:۱۴
بسم الله؛

سرودهای حماسی زمان جنگ و بعد از آن بخشی از خاطرات غیر قابل فراموش شده ما را تشکیل می دهند. نواهایی که در عالم کودکی می شنیدیم تشکیل دهنده ی بخشی از روحیات آرمانی و انقلابی ما بودند که خاطرات شیرینی از آن دوران را برایمان رقم زده اند...

سرودهای گروه سرود آباده از این قبیل سرودهای حماسی بودند که آنچنان بر دل می نشستند که اکنون نیز که بعد از گذشت سالها بعضی از آنها را می شنوم خاطرات آن روزها برایم تداعی می شود. و در زمانه ی امروز بیش از پیش مرا در راه آرمان هایم استوارتر می کند.

چند روز قبل تصادفا چند سرود قدیمی گروه سرود آباده را در اینترنت پیدا کردم که یکی از آنها سرودی بود در رثای امام روح الله(ره) که مناسب دیدم آنها را برای استفاده دوستانم در اینجا قرار دهم.

 

این مجموعه نوستالژیک را تقدیم می کنم به همه ی دوستان  بخصوص آقا توحید عزیز که اینروزا از ایشان بی خبر هستم.

آنچه در این مجموعه خواهید شنید:


  • ۳ نظر
  • ۱۸ خرداد ۹۰ ، ۰۸:۳۴
بسم الله؛

خیلی خسته ام... در گیر کارم این روزا... صبح ها که میرم شرکت یا دانشگاه یا عصر ها -که الان شده شب ها- که بر می گردم توی همون اتوبوس خوابم میگیره...

  • ۴ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۴:۵۴

بسم الله؛

بعد از چند روزی که کافه جوانی به دلیل مشکلاتی در دسترس نبود دیروز مشکلاتش حل شد. و به لطف دوست خوبم ارمیا از نظر فضا و هاست امکانات خوبی در اختیارم قرار گرفت.

در حال طراحی یک قالب مناسب برای کافه جوانی هستم و همین روزها رسما بخش هایی از آن را افتتاح می کنم. از دوستانی که نظرات خود را اعلام نمودند و یا اعلام همکاری کردند صمیمانه سپاسگزارم... قصد دارم یک حلقه ی مطالعاتی فکری فرهنگی برای مدیریت کافه جوانی راه اندازی نمایم. دوستان علاقه مند که افتخار همکاری میدهند میتوانند در صفحه ی اصلی کافه جوانی و یا در بخش نظرات وبلاگ-پیام خصوصی- مشخصات خود بهمراه آدرس ایمیل را اعلام نمایند تا به رسم قدردانی یک سیستم وبلاگ نویسی وردپرس اختصاصی بهمراه ساب دامین بر روی دامین کافه جوانی به عنوان یکی از اعضای حلقه ی کافه جوانی به آنها تقدیم شود.

فعلا یک بخش وبلاگی برای کافه جوانی ایجاد کرده ام به نشانی

http://blog.cafejavani.ir که علاوه بر اینجا مسائل مربوط به کافه جوانی را درآنجا نیز می نویسم تا احتمالا در آینده از اینجا مهاجرت کنم.

  • پی نوشت:
  • اردیبهشت امسال ششمین سالگرد وب نوشت بود و وارد هفتمین سال خود شد این وبلاگ.
  • ۴ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۸:۵۵
بسم الله؛

دیگر به فکر و مشورت و استخاره نیست
باید که جان دهیم جز این راه چاره نیست
معشوق جز به کشتنم اهلی نمی‌شود
من خوش به این‌که او دلش از سنگ خاره نیست
روی مزار ما بنویسید: «هیچ‌کس»
این آسمان، معطّل ماه و ستاره نیست
خرده مگیر اگر که زبانم صریح بود
این‌ شعر جای آمدن استعاره نیست
تکلیف، مثل روز برایم مشخص است
دیگر به فکر و مشورت و استخاره نیست


پی نوشت:


مشغله هام واقعا زیاده...واقعا عذرخواهم از همه ی رفقا.

اینجا هم دیگه قول مردونه میدم مرتب به روز بشه.

-شعر از احسان محمودپور

  • ۵ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۰:۴۸
بسم الله...

الان بخاطر مشکلی عجله دارم...

سال نو همگی مبارک...

یک صفحه نظرسنجی گذاشتم برای کافه جوانی...برای گرفتن نظرات دوستان و اعلام همکاریشون...خوشحال میشم نظراتتون رو ببینم...

http://www.cafejavani.ir

بسم الله...

به لطف کمک بسیار ویژه ی دوست خوبم جناب ارمیا آدرس کافه جوانی به نشانی www.cafejavani.ir ثبت شد و انشالله همین روزها کارهای پیاده سازیش رو شروع میکنم... در باره این سایت مفصل باید صحبت کنم...فقط فعلا در همین حد میگم که توی این سایت قصد دارم یک حرکت جدید رو در حوزه ی فرهنگ و اجتماع شروع کنم..

کافه جوانی پاتوقیه برای هر آدمی با دل جوان... محفلیه برای مطرح کردن هر موضوعی توی حوزه ی فرهنگ، اجتماع، اندیشه،مذهب ، فلسفه ،هنر، ادبیات ، سیاست و حتی علم!

احتمالا تا فردا یک صفحه ی نظرسنجی میذارم روی سایت برای گرفتن نظرات دوستان در خصوص محتوای سایت... هر دوستی هم که علاقه مند به همکاری توی مدیریت این پروژه باشه با کمال میل در خدمتش خواهم بود... انشالله قصد دارم این سایت رو از جنبه ی فنی و پیاده سازی به عنوان پروژه ی پایان نامه ی کارشناسیم ارائه بدم.

فعلا یا علی