الا دل من...
- ۷ نظر
- ۱۶ دی ۸۸ ، ۱۴:۴۲
|
|
عهدی که از ما گرفته شده است، ابتدا عهد توحید است. خدا فرموده است: عهد می دهید و من هم در مقابل عهدی می دهم. شما به عهدی که با من بستید وفا کنید، من هم به عهدی که با شما بسته ام وفا می کنم: «اوفوا بعهدی، اوفی بعهدکم».
من شما را به همه چیزهایی که باید، می رسانم. من در خدایی خودم کم نمی گذارم. شما در عهد بندگی خودتان وفا بکنید، مقام قرب و لقاء که همه چیز در آن هاست، درک مقام نورانیت ولی الله، و آن کاری که من باید بکنم را می کنم. شما پای عهد من بایستید.
این عهد ابتدا عهد توحید است. اما در ادامه این عهد می شود عهد با ولایت ولی الله، که ادامه توحید است. ولایت معصومین علیه السلام، ادامه توحید است. چیزی در عرض توحید نیست. اصلا در عالم ما تکلیفی به غیر از توحید نداریم. همه عهد ها عهد توحید است. لذا در روایتی نورانی که خداوند متعال می فرماید: «ما فطرت شما را استوار و مستقیم آفریدیم، فطرت الله التی فطر الناس علیها»، حضرت فرموده اند تا اشهد ان علی ولی الله، جزء فطرت است و جزء توحید.
لذا میثاق و عهدی که ما داده ایم، یک عهد بیشتر نیست. عهد توحید است. عهد بندگی و عبودیت است. این که در صراط مستقیم بندگی خدا باشیم. راهی که انتهایش قرب و لقاء خداست. این که وسوسه های شیطان را که قسم یاد کرده «لاغوینهم اجمعین» این ها را اعتنا نکنیم و از آن ها عبور کنیم. از آن ها اعراض کنیم. این که شیطان قسم خورده «ااقعدن لهم صراطک المستقیم» من می نشینم بر راه صراط مستقیم؛ که روایت ها فرموده اند، صراط مستقیم همان طریقه ولایت حقه امیر المومنین علیه السلام است. اگر این راه بسته شد، همه راه های دیگر جهنم است و فرقی نمی کند آدم از کدام راه برود. می فرمایند دمشمن ما دیگر فرقی نمی کند که «زنا او صلی»؛ فحشائش با نمازش تفاوت ندارد؛ یک حال دارد.
علی کردان درگذشت. جمله ی کوتاهی که انسان را وادار به تامل می کند. کردان چقدر زیبا در آخرین سال عمرش کفاره اش را داد تا امروز اول آذرماه ۱۳۸۸ آسوده برود ...
اما اگر من به جای علی لاریجانی، احمد توکلی، علی مطهری و دیگرانی بودم که رگ عدالتخواهی ام تنها یکبار و آن هم همزمان با وزارت علی کردان باد کرده بود، امروز به حساب کردان های دیگر می رسیدم. برای اینکه سیاسی کاری نشود هم نه از رحیمی و نه از میرحسین موسوی، از هیچ کدام شروع نمی کردم. از اصل و اساس ماجرا، کارخانه مدرک سازی، دانشگاه آزاد آغاز می کردم.
کردان هزینه مدرک جعلی اش را نداد. هزینه عضویت در دولت احمدی نژاد را داد. چرا که اگر معیار، مبارزه با جعل مدرک و دکترای افتخاری و ... بود سید محمد خاتمی، مرتضی حاجی، میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، محمد رضا رحیمی و دیگرانی بودند که در صدر جدول باشند اما رگ عدالتخواهی سایت الف زمانی گل می کند که کردان وزیر کشور دولت احمدی نژاد باشد، علی مطهری وقتی زبان باز می کند که علی کردان منسوب به احمدی نژاد باشد، علی لاریجانی هم اصلا فراموش می کند که پیشنهاد وزیر شدن کردان را به رییس جمهور خودش داده است.
اما وقتی رییس جمهور در ابتدای کار دولت نهم به سراغ دانشگاه آزاد رفت تا ریشه دکترسازی را منهدم کند ۲۱۲ نماینده اصولگرای! مجلس با حمایت و امضا از دانشگاه آزاد نشان دادند جاسبی پشتوانه ای قوی تر از آنچه تصور شود در اختیار دارد.
کردان رفت، تا شاید جاسبی، مطهری، لاریجانی، توکلی و ... هم کمی به رفتن فکر کنند!
پی نوشت: بعد از شنیدن خبر درگذشت کردان بسیار بسیار بسیار متاسف شدم... واقعا بغض داشتم... از خدا می خواهم اگر به ناحق حرفی در باره او زده ام مرا ببخشد...
دیروز نم نم باران می آمد و در اتاق پیانو فرهنگسرا نشسته بودم... دیدم کسی پشت در ایستاده است پسر و دختری بودند که به صدای پیانو گوش میکردند... گفتند زیبا می زنید و بعد از لبخند من به داخل اتاق آمدند و به صدای پیانو گوش میدادند...با خودم فکر میکردم از روز های دیگر بلیط بفروشم!!!خودم از این فکر خنده ام گرفت...
یک روز دیگر پاییزی هم گذشت...
حس جالبی به آدم دست میده وقتی یک ظهر دل انگیز پاییزی توی یکی از اتاق های فرهنگسرا نشسته باشی..کمی نور خورشید از کنار پرده ای که جلوی پنجره ی بزرگ این اتاق قدیمی که روزی کلاس درس شریعتی بود تابیده باشه توی اتاق و تو در حال پیانو زدن باشی...
خیلی بهم چسبید پیانو زدن توی همچین حالتی!
خدای عشق , معبود جاودان
مبادا حتی نفسی جدا سازی رنگ بلوری یادت را از دلم, مبادا رود شیرین اطمینانت را جاری نسازی در دشت سوزان و پرعطش افکارم, مبا دا تنهایم بگذاری در میان افعی های زهر الود شک و تردید, مبادا جلاد غرور را بفرستی سراغ رویای عشق پاکم.
خدای من, مهربانم
نسیم آرامش آبی رنگت را بگذار بنوازد خوابهای شبانه ام را, نوای پر شاپرکها را می خواهم لمس کنم با تمامی لطافتعطر وجودت.خدایا نعمت متانت و برد باری را بگذار تا فراگیرد کتاب پوسیده ی عادات کهنه و ازار دهنده ام را,که بسیاربه باد داده اند روزهای ناب گذشته ام را.
خداوندگار ابر و باران , الهه ی الله
غم دوری را آسان کن بر این امانت عظیم که به جا گذاردی درروحم.روا مدار ترکی بردارد جام ظریف شراب مستانه ی عشقی که وام دارش هستم , عشقی که همچون باران نرم و تند بهار بر وسعت زندگی از دست رفته ام بارید و شکوفاند تمامی گلهای خواب الود احساسات خفته در وجودم را.
خدایا را ضی ام به هر انچه بخواهی , باور دارم عشق بی مرزت را به این انسانهای خاکی, خدایا دوستت دارم.
هوا ابریست، بوی نم باران،بوی کاج های خیس می پیچد در هوای سرد پاییزی...غم تنهایی غریبی همانند لایه ی مه ای نزدیک سطح زمین را پوشانده ...چاله های آب اینجا و آنجا به چشم می خورد و من اینجا در غربت خانگی ام نشسته ام تنها و به تو می اندیشم...
خداوندا هوای غریبیست، عظمتت بیش از همیشه حس می شود در شکوه این ابرهای خاکستری باران زا... خداوندا باز یاد تو هم چون نوای ملایمی وجودم را فرا میگیرد ...باز لبریز آرامش می شوم ...باز شوق سر می رود از سرای چشمانم ...باز مهر خفته ای سر بلند می کند در اعماق جنگل تاریک قلبم...
باز صدای غرش رعد آسای آذرخش عشقت بند بند وجودم را می لرزاند در این صبح نیمه تاریک...
پروردگارم ، خدای آسمان ها و زمین، ببین که یادت در من چه می کند ، ذکرت لبانم را طعم شراب می دهد...نگاهت مستم می کنم و عطرت که در هوا موج می زند دیوانه ام می سازد...کو بال هایی که با آن بتوانم در آغوش بیکران آسمان فرو روم و غرق شوم در دریای حضور تو...قلبم را با همه تپش هایش با همه ی جاری خون های سرخش را کاش می توانستم برای همیشه در آستان نگاهت بگذارم تا آنقدر بتپد که با تو یکی شود...
خط نوشت:
معبودم !در محبسی سیاه و وهم الود دست و پا میزنم از تمامی آن رویاهای ناب به دور مانده ام نمی دانم این شکنجه ی کدامین اشتباه است.
می دانم سخت درظلمت فرو رفته ام حتی نمی دانم با این همه سیاهی و رخوتی اشکهایم را می توانی ببینی بر صورتم یا این گل خارهای حسرت را درقلبم...
خدایا،منم بنده ی همیشه نیازمندت ...صدایم را می شنوی؟انتظار چشم را نقش میزنم روی سبکی ابرهایت تا شاید گرد محنتش دلت را کمی نرم سازد.
سرگشتگی روح به جا مانده ام را چه کنم که از دوری ات بال و پر می سوزاند در مجمر گداخته ی حسرت و پشیمانی...
پشیمانی شکرهای ناکرده، حسرت روزهای بر خواب رفته ام را به دوش می کشم همچون داغی زنجیر های اسارت که با تمامی حجمشان مرا به زمین دوخته اند را باز بین صدای زنگشان را نمی شنوی؟
خدایم، ای عشق جاودان مرهم دلهای بی امان...
روی آوردن هیچ نیازی ام نیست از آن سان که وجود از هم پاشیده ام خود گویای به بیراهه کشانیدن ودیعه ی گرانبهایت است که به امانت نزدم نهاده بودی و من چه خوب همچون بنده ی گمراهی به ناکجا آباد ظلمات فرو کشاندمش و تو...
تو هنوز هم می گذاری چشمان گرم و سوزنده ی خورشید چهره ام را لمس کند و نسیم نازدانه ی صبحت روحم را نفس تازه بخشد و قلبم را می گوئی خون گرم جاری سازد در بطن این جسم خاکی.
بارالهی ...پروردگارا غرق درظلمات شده ام میدانی....
وقتی سر در خویش میکنی و خودت هستی و خودت، و یادت می رود که "خودت" هم هستی !!! همان تکه ای از مسجود ملایک به فراموشی سپرده شده...
شگفتا که اسرار آمیز خلقمان کرده ای، ای معبود!!!
خودی متعفن و خودی معطر !!!
شاید وقتی روبه رو می شوی با تکه ای دیگر از وجودت، تازه وقتش می رسد که خودشناسی کنی و خدا شناس شوی!
من عرف نفسه فقد عرف ربه...
شگفتا که حسرت بردنی است حال مادران. که می توانند با یک وجود، دو وجود را همزمان در درونشان تجربه کنند. حسادت انگیز است حس مادر بودن که توامان توانایی رویارو کردن خودها را با خویشتن ها دارا هستند.
آیینه!!!
آنگاه که با وجودی، وجودت را یافتی، بدان که خدایی شده ای! آنگاه است که خدا عشق ورزیدنش را به بندگانش در تجلی به تماشا نشسته است!!!
چقدر زمان ما تهی از این رویارویی هاست؟
نعمت بزرگ و مفقود زمانه آخر و عصر آخرین ها!!!
و به راستی پاسخ آدم ها در این رویارویی چیست؟
خداوند اشتیاقش را چگونه می خواهد آشکار کند؟
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا !!!
هر گاه بندگانم می دانستند که اشتیاقم به آنها چگونه است
هر آن قالب تهی می کردند!!!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
"یافته شدن گوشه های به فراموشی سپرده شده وجود به غربت افتاده"؟!
آبی معطر و آسمانی!!!
شگفتا ناسپاسی و خود فراموشی خودخواهانه ما !!!
شگفتا مهر و عطوفت و بخشندگی خاص معبود و گمشدگی عبد !!!