پلان یک ----------------
کنار رودخانه نشسته ام ...
پیاله پیاله آب بر میدارم و داد می زنم : "آی آب ... آب تازه دارم ... آب تازه ... بیا که تمومش کردم"
رهگذران از کنارم رد می شوند و می خندند ...
طرف دیوانه است . کنار آب نشسته و آب میفروشد .
رهگذران کنار آب می رسند و یکی یکی مشت هایشان را از آب گوارا پر می کنند و می نوشند و بی اعتنا به فروش آب رد می شوند ...
...........................................
پلان دو ----------------
بیابان است ...
هر کنار و گوشه یکی بر می خیزد و داد می زند " آب آب ... آی آب دارم ... آب گوارا ... همین الان از آسمان برایم نازل شده است ..."
جماعت بر سرش می ریزند . گندآب ها با قیمت گزافی به فروش میرسد ...
مردم با خوردن آب تشنه تر می شوند ... حریص تر ... سر اینکه چه کسی بیشتر بنوشد دعوا می شود ... کرسی های درسی برای شیوه اینکه چگونه آب بیشتری به دست آورید تاسیس می شوند ... چگونه دیگران کم آب بخورند تا شما آب بیشتری بخورید تیتر همه روزنامه هاست ...
..........................................
پلان سه ----------------
اینجا شهر من است ... همه شهرهای دنیا شهر من هستند ... آگهی های زیبایی روی در و دیوار دیده می شود ...
آموزش شیوه های زندگی موفق ... چگونه زندگی موفقی داشته باشید ... هزار و یک راز زندگی موفق ... من جرئت خوب زندگی کردن دارم !!! ما به شما یاد میدهیم چگونه زندگی کنید ...
..........................................
پلان چهار ----------------
با خودم می نشینم و با خودم گفتگو میکنم ...
یک مونولوگ به اندازه چند سال ...
کسی را ندیدم که کنار آب بنشیند و آب بفروشد ...
کسی را ندیدم که از کنار آب بگذرد و چشمه را رها کند و از آب فروشان کنار چشمه آب بخرد ...
آب که فروختنی نیست ... آب که خریدنی نیست ... آب که دزدیدنی نیست ... آب که مال کسی نیست ... آب خوردن را که به کسی یاد نمیدهند ... همیشه راحت ترین چیز مثل آب خوردن است ...
..........................................
پلان آخر ----------------
سر چمشه گم شده است ...
از سر چشمه ما را به بیراهه آورده اند که برایمان فراوان ترین چیز را به گران ترین قیمت ها بفروشند ...
انقلاب آب در راه است ...
آب در راه است ...
صدای چشمه ... صدای پای آب می آید ...
تشنه تر می شوم
یک عالمه آب گوارا
- ۳ نظر
- ۱۴ مهر ۸۸ ، ۱۰:۳۴