بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

  • ای کاش می شد از خود گذشت و به او رسید.و نهایت رسیدن به او فنای در اوست.اما براستی او کیست؟
  • او وجود من است. در واقع منی وجود ندارد که اویی وجود داشته باشد و من که و او که؟ من و او هر دو یک روحیم .و نفخت فیه من روحی....
  • حال بگو اگر ما من  است پس چرا من ِ من حجاب وصل من ِ ما شده تا ما بودن من به نظر دیده آید
  • پس ای من ِ وجودی ام . من از تو می خواهم که کمکم کنی تا با وجود این منی که مربوط به من است و مانع از رسیدن من به من است، من را به من که همان تویی برسانی و مای به وجود آمده فی ما بین من و من را به من مبدل نمایی.
  • پی نوشت:اندکی فلسفی ...از روزهای بودن در پادگان
  • ۲ نظر
  • ۳۱ ارديبهشت ۸۸ ، ۰۸:۲۷
بسم الله....

  • و خدا نعمت دیگری را هم از ما گرفت...
  • بر روی تختم دراز کشیده بودم که مادر وارد اتاق شد و با حالت بهت و بغض گفت آیت الله بهجت فوت کرد...
  • با وحشت گفتم چه شده؟ و دیگر نتوانستم آن جمله مادر را هضم کنم که آیت الله بهجت فوت کرد و ...

جایی خواندم که فرمودند: «خداوند توفیق بدهد به اینکه هر چه می دانیم عمل نماییم؛ اگر عمل کردیم به آنچه که می دانیم و زیر پا نگذاشتیم و چشممان را نپوشاندیم [کار درست می شود]؛ ولی اگر چشم را پوشاندیم و [مثلاً] دست روی چشم بگذاریم، قسم می خوریم که الآن روز را نمی بینیم! راست هم هست، دروغ نیست. تا کسی دستش را جلوی چشمش گذاشته روز و شب را نمی بیند، هیچ چیز دیگر را هم نمی بیند. عمل نکردن به معلومات هم همین طور است. "من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم" هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می کند به همان دلیلی که همین معلوماتی را که فعلاً دارد، در زمان صباوت و طفولیت نداشت.»

  • امروز هرکسی گفت چرا مشکی پوشیده ای ، فقط او را نگاه کردم...

پی نوشت:

  • ۸ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۴۰

 سپس خدا را ؟ خدا را؟ در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چاره ای ندارند و عبارتند از : زمین گیران . نیازمندان . گرفتاران . دردمندان . همانا در این طبقه محروم  گروهی خویشتن داری کرده و گروهی به گدایی دست نیاز بر می دارند . پس برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برای این طبقه معین فرموده است : بخشی از بیت المال و بخشی از غله های  زمین های  غنیمتی اسلام را در هر شهری به طبقات  پایین  اختصاص ده زیرا برای دورترین مسلمانان همانند نزدیکترین آنان سهمی مساوی وجود دارد و تو مسئول رعایت آن می باشی .

مبادا سرمستی از حکومت تو را از رسیدگی به آنان باز دارد که هرگز انجام کارهای فراوان و مهم  عذری  برای ترک مسئولیت های کوچکتر نخواهد بود.

همواره در فکر مشکلات آنان باش و از آنان روی برمگردان به ویژه امور کسانی را از آنان بیشتر رسیدگی کن که از کوچگی به چشم نمی آیند و دیگران آنان را کوچک می شمارند و کمتر به تو دسترسی دارند سپس در رفع مشکلاتشان بگونه ای عمل کن که در پیشگاه خدا عذری داشته باشی زیرا این گروه در میان رعیت بیشتر از دیگران به عدالت نیازمندند  ( نهج البلاغه -  نامه ها -  سیمای مستضعفین 583)

پیروزی انقلاب اسلامی امید را در دل زاغه نشینان . حاشیه نشینان . حلبی آباد نشینان زنده کرد که   حکومتی شکل گرفته با نگاه به آنها با احترام به آنها با دیده نو کری به آنها وهر روز نور امید در دل این مستضعفان و درد مندان بیشتر می شد  وقتی که میدیدند رهبرشان مثل خود آنها زندگی  می کند و دغدغه آنها را دارد  و رئیس جمهوری که به فکر آنهاست و زندگی مثل آنها دارد و ساده زیستی را الگوی  خود قرار داده  . شهید رجایی در دوره ریاست پر برکت خود طرحهایی در جهت حمایت از این قشر مطرح کرد که  طرح  کمک به سالمندان روستایی  بالای 60 سال از جمله این طرحها بود که به طرح شهید رجایی معروف است

 اما متا سفانه در دوره های بعد به خصوص دوران 16 ساله  به اصطلاح سازند گی و اصلاحات  تغییر رویکرد به شیوه مملکت داری  در حوزههای مختلف  به خصوص اقتصاد عملا هدف اصلی انقلاب که اجرای عدالت بود را به   حاشیه راندو مسئولان این دولتها دست گدایی به سوی فرمولهای  غربی برای اداره مملکت دراز کردند  و عملا روند به گونه ای طی می شد که از انقلاب اسلامی فقط اسمی از آن باقی مانده بود  تا اینکه مردم تصمیم گرفتند که دولت اسلامی را تشکیل دهند و معجزه سوم تیر را رقم زدند

    آقای احمدی نژاد با مطرح کردن شعارهای امام (ره) و گفتمان عدالت در انتخابات 84  به پیروزی رسید آقای دکتر با طرح هایی مثل سهام عدالت و صندوق مهرو مسکن مهر......... و شعار هایی همچون حمایت محرومین و مستضعفین و ..سعی در اجرای عدالت با نگاه به همه کشور  کرد که مجموعه آمارهای زیر نشان از عزم دولت در پر کردن فاصله میان فقیر و غنی و اجرای عدالت دارد

  از زمان دولت نهم  متوسط حقوق بازنشتگان  229 در صد رشد را نشان می دهد  

احداث مسکن برای محرومین  1900 در صد  رشد نسبت به 26 سال بعد انقلاب  و بیمه مکمل معلولین رشد 13536در صدی را نسبت به قبل از شروع کار دولت نهم را نشان می دهد

در بخش اهدا جهیزیه امداد و بهزیستی رشد 264 در صدی و در بودجه حمایتی و امدادی و رشد 239 در صدی را نسبت به 26 سال بعد انقلاب را نشان می دهد

تعداد معلولان برخوردار از خدمات توانبخشی از 90 هزار نفر در سال 1383 به 245 هزار نفر در سال 1387 رسیده است که نشان از توجه دولت به این قشر آسیب پذیر دارد

رشد  650 در صدی تعداد بیمه شدگان برخوردار از تا مین اجتماعی  (کشوری و کارگری) و رشد 3126 درصدی معلولان برخوردار از خدمات بهزیستی از جمله اقدامات دولت نهم با نگاه به محرومین است

موضوع سال ۱۳۸۳ سال ۱۳۸۷ درصد رشد
متوسط حقوق بازنشستگان 139000تومان 458000   تومان ۲۲۹٪
افراد تحت پوشش بیمه اجتماعی

6900000  خانوار

8800000   خانوار

۵/۲۷ ٪
احداث مسکن برای محرومین ۱۸۷۱ واحد ۳۷۴۲۲ واحد ۱۹۰۰٪

اهدا جهیزیه امداد و بهزیستی

۴۴۰۰۰ ۱۶۰۰۰۰ ۲۶۴٪

معلولین برخوردار از خدمات توانبخشی

۹۰۰۰۰ ۲۴۵۰۰۰ ۱۷۲٪

بیمه مکمل معلولین

۲۲۰۰ ۳۰۰۰۰۰ ۱۳۵۳۶٪
بودجه حمایتی و امدادی

1525 میلیارد تومان

5177میلیارد تومان

۳۳۹٪

 پی نوشت:

رئیس جمهور برای دوری از شائبه تبلیغاتی بودن اقدامات خود در روزهای باقی مانده تا انتخابات در خواست عدم پوشش برخی اقدامات خاص دولت از سوی رسانه ملی را کرده است.

 به گزارش جهان: احمدی نژاد که نامزدهای رقیب وی صدا و سیما را به حمایت از وی متهم می کنند طی نامه ای به رئیس رسانه ملی در خواست عدم پخش سفرهای استانی را کرده است. رئیس جمهور در این نامه از ضرغامی خواسته تا این سفرها را به طور زنده پوشش نداده و به قدر ضرورت نسبت به انعکاس آنها اقدام کنند.

گفتنی است که این اقدام رئیس جمهور که برای عدالت ورزی در استفاده از بیت المال و اموال عمومی صورت گرفته به تمامی شبکه ها به خصوص شبکه خبر به صورت ویژه و موکد ابلاغ شده است.

  • ۲ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۰۱

بسم الله؛

سلام...

این روزهایم بسیار شلوغ است و علاوه بر پیگیری های ۲۴ساعته برای جمع آوری مطالب سرویس مجله ،مرتضی هم پیشنهاد نوشتن در روزنامه شهرآرا را داده که عجیب نگرانم از اینکه از پسش بر نیایم...

کمتر از بیست روز دیگر کنفرانسی دارم در درس تاریخ اسلام درباره زندگانی سلمان پارسی و فقط چند صفحه از کتابی را مطالعه کرده ام و فرصت نکرده ام برای کنفرانس آماده شوم....

پس فردا سالگرد وب نوشت است و امیدوارم بتوانم مطلب مناسبی برای وبلاگ عزیزم بنویسم...

در خوابگاه اکثر بچه ها میگویند که به احمدی نژاد رای میدهند... نمیدانم سرنوشت انتخابات چگونه میشود ...میرحسین هم در مصاحبه با یکی از شبکه های تلویزیونی خارجی گفته است با اینکه میداند احمدی نژاد رای میآورد و او رای آنچنانی ندارد اما باز هم شرکت کرده است!!!

روزهای عجیبی را پشت سر میگذارم....

بسم الله؛

 روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید!

سلام..ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری شروع شده است و برخی از کاندیداها مثل مهندس موسوی و آقای کروبی تبلیغات خود را  رو شروع کرده اند!! و به سفرهای استانی تبلیغاتی هم میروند...بسیاری از همفکران من نیز که موضعشان در انتخابات آتی مشخص است و رای شان هم مشخص تر!!!قصد دارم در چند مطلبی که طی روز های آتی منتشر می شود به بخش هایی از خاطرات منتشر نشده دکتر احمدی نژاد از کتاب فرزند ملت اشاره نمایم...

به نام خداى مهربان
به جاى مقدمه
سخنى با دکتر محمود احمدى نژاد
جناب آقاى دکتر احمدى نژاد!
مى دانیم که از خواندن برخى از این نوشته ها اعصابتان به هم مى ریزد.شاید لعن و نفرینمان هم بکنیدکه چرا زندگى خصوصى شما را توى ویترین گذاشتیم تا همه ببینند. امّا به ما حق بدهید.
ما، جوانان دانشجوى ایرانى هدفى جز روشن کردن اذهان عمومى نسبت به کسى که چهار سال رئیس جمهورآنها بوده است، نداشته ایم.تنها جرم ما اگر دادگاهى تشکیل شود و محاکمه شویم، این است و بس!

در طى این چهار سال، جسته و گریخته،خاطراتى از کارها و عملکرد شما به گوش مردم رسیده.
خوش شانسى ما این بود که صحبتهاى خصوصى پسرتان،علیرضا با چند نفر از دوستانش ضبط شده و در اختیار ما قرار گرفت.
این نوار زوایاى پنهان زیادى از شخصیت احمدى نژاد را برایمان شناساند و تشنه ترمان کرد تا در مورد شما بیشتر بدانیم.
برای همین بچه ها کلى دوندگى کردند تا این گزارش –خاطرات را بدست آوردند.
حاصل این تلاش ها؛ مصاحبه با آقایان؛دکتر لنکرانى؛وزیر محترم بهداشت که هنوز روحیه ى دانشجویى خود را حفظ کرده اند، دکتر الهام؛وزیردادگسترى،مهندس فتاح؛وزیر نیرو، آقاى رضایى؛منشى مخصوص شما در شهردارى و ریاست جمهورى،آقاى کریمیان؛ راننده ى شما در شهردارى و ریاست جمهورى، آقایان آشتیانى، معاون مراسمات و تشریفات ریاست جمهورى و غرقى؛ رئیس رسیدگى به شکایات مردمى ریاست جمهوری و.... بود.
این عزیزان پیه ى خشم، ناراحتى و برخوردتان را به جان خریده و با اصرار و دوندگى البته تمام موارد ذکر شده در این کتابچه مستند بوده و حتى کلمه اى ازخودمان ازقول و فعل شما،جناب دکتر ذکر نکرده ایم.

***

حالا با این اقدام، فقط پیش شما شرمنده ایم.امّا اگر این خاطرات ونکاتِ کارى و رفتارى شما را منعکس نمى کردیم،پیش وجدان و بالاتر خدایمان شرمنده مى شدیم.خیلى از ما تا به حال شما را از نزدیک ندیده ایم.ولى به شما اعتقاد داریم.و افسوس مى خوریم که کاش دستمان باز بود و شما را آن طورکه هستید وآن طورکه براى مملکت و مردم خدمت مى کنید،مى شناختیم و به دیگران هم مى شناساندیم.از انرژى هسته اى و فشارهایى که سر آن قضیه متحمل شده و مقاومت هایى که کرده اید تا پشت پرده هاى ساخت و پرتاب ماهواره ى امید و شکوفایى دانشمندان ایرانى که تا چند سال پیش حتى خوابش را هم نمى دیدیم.از سهمیه بندى بنزین گرفته تا هدفمند کردن یارانه ها که باید در دولت هاى قبلى انجام مى شد و شجاعت انجامش را نداشتند.از سفرهاى استانى و طرح هایى که تصویب کردید و به نتیجه رسید یا آنهایى که به خاطر کم کارى و شاید عناد و دشمنى برخى، تعدادى از آنها به نتیجه نرسید و خون به دل شما کرد، ازسفرهاى خارجى و اقتدارتان در برخورد با اجانب به عنوان نماینده ى ایران و...

***

از خدا مى خواهیم این کتابچه، تبدیل شود به یک کار فرهنگى از طرف اهل فن براى شناساندن یکى از مفاخر ایران زمین به نام "محمود احمدى نژاد".


جمعى از دانشجویان مستقل دانشگاههاى ایران

 

برای خواندن خاطرات کلیک کند.

  • ۷ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۴:۰۷
بسم الله...

 

توی تاکسی نشسته بودم ،کنارم دختری نشسته بود و نفر سوم هم پسر دیگه ای بود...عادت دارم که توی تاکسی اگه کنارم خانمی باشه کیفم رو بین خودم و اون میذارم تا بدنم با بدنش تماس پیدا نکنه یه وقت...از روی عادت موقعی که نشستم کیفم رو بین خودم و اون گذاشتم...کمی جلوتر پسری که کنارمون نشسته بود پیاده شد و پسر دیگه ای سوار شد و من کنار پسره نشستم و دختره هم اینور نشسته بود....

چند لحظه بعد دیدم دختره به اون پسره میگه بعله!؟ چرا زل زدی به من؟ اونور نگاه کن و پسره هم از روی پررویی بیشتر زل میزد به دختره...و وقتی با شاکی شدن دختر روبرو شد سمت دیگه ای رو نگاه کرد...اما ظاهرا پاشو چسبوند به پای دختره که دختره خیلی شاکی شد و گفت پاتو بنداز اونورو بعد هم کیفشو گذاشت بینشون و طی چند دقیقه ای که دختره جلوتر پیاده شد هردفعه پسره کاری میکرد و اعصاب دختره رو میریخت بهم...

چند بار خواستم دخالت کنم و با پسره برخورد کنم اما نمیدونم چرا مهر سکوتی به لبام خورده بود و نشد کاری کنم...انگار هنوز اونقدر غیرت مردونه توی وجودم نیست...

واقعا اگه خواهر یا همسر خودمون بودن هم اینجوری برخورد میکردیم و مزاحم میشدیم؟

چرا پسرهای شهر ما اینجوری هستن...

  • ۵ نظر
  • ۰۴ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۰:۴۳
بسم الله...

  • یک هفته است در مشهد مستقر شدم...تمام کلاس هام عصر تشکیل میشه و تقریبا صبح تا ظهرمو توی دانشگاه سابق-جهاددانشگاهی مشهد- میگذرونم یا موسسه خدمات مشاوره ای، جوانان و امور اجتماعی آستان قدس...
  • چندروز قبل بخاطر زیاد بودن تعداد دانشجوها کلاسمون رو دو دسته کردنو اکثر کلاسها توی دو تاریخ جدا برگزار میشه...آقایون جدا و خانما جدایه مزیت هایی داره و یه معایبی...از معایبش اینه که به قول بچه ها همون نیم چه احترامی هم که بعضا اساتید واسه پسرا به احترام دخترا قائل هستن دیگه ازش خبری نیست ....مزیتش هم اینه که خب کلاس نصف شده و راحت تر میشه درسو فهمید...البته یک سوم کلاسها مختلط برگزار میشه و خب خیلی شلوغه...۴۰تا دانشجوی مهندسی کامپیوتر توی یه کلاس چه شود...
  • اگه مساله ی خاصی پیش نیاد و بتونم حفظش کنم دبیر سرویس فرهنگ و دین ماهنامه ی جوان شدم...کار سخت و وقت گیریه و خیلی باید پیگیر باشی که همه مطالبشون رو برسونن...
  • به پیشنهاد آقای جهانشرق عزیز-امور دانشجویی دانشگاه سابق! - و با موافقت رئیس دانشگاه توی امور دانشجویی مشغول به کار شدم و ضمن کار توی این بخش یه مشاوره هایی !!! هم قراره به سازمان دانشجویان و بسیج دانشجویی بدم...
  • هم خوابگاهی هام یکیشون متولد ۶۹هه و اون یکی ۷۰! هضمش اول واسم سخت بود متولد ۷۰!!! اما خب ...طبیعی شد واسم....فکرشو که میکنم از ترم دیگه احتمالا پدربزرگ خوابگاه خواهم بود...
  • همه چی خوب پیش میره این روزها!
  • شکر...
  • ۵ نظر
  • ۲۹ فروردين ۸۸ ، ۱۳:۵۳
  • بسم الله؛
  • دو سه شب قبل سری زدم به سایت آقاسید مرتضا...برای خوندن چند یادداشت... قسمتی از سایت توجهم رو جلب کرد به نام سخنی با سیدمرتضا... بخش جالبی بود... اسمتو وارد می کردی و نیت میکردی و یه جواب به عنوان تفأل از لابلای حرفای شهید آوینی بهت نشون میداد...
  • تو دلم گفتم سید میدونی که چند وقته حسابی بهم ریخته است روح و روانم...یه راهی جلوم بذار و یه راهنمایی کن و یه روشی بگو برای رسیدن به آرامش ...جوابی که اومد باعث شد چشمام حسابی گرد بشه...شاید کم پیدا بشه آدمی که معنی این حرفو بفهمه...اما خب ...
  • نوشته شده بود:
    از شهید سید مرتضی آوینی
    به دوست عزیز :محمدرضا سلطانی
    تقوی مفتاح‌الفرج است و پیروزی ما از طرقی لایحتسب می‌رسد
  • خدا وقتی توی قرآن میگه ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل لله امواتا شوخی نداره با کسی...
  • امروز سالگرد پرواز سیدمرتضا آوینی به آسمون و رسیدن به ....بگذریم...
  • خاله ی عزیزم هم امروز فوت کرد و عزادار شدیم...بچه ی خالم به مامان میگفت که دو روز قبل از اینکه خاله بره توی کما فقط محمدرضا- منو - صدا میکرده.... ....................................
  • خدا رحمتش کنه...
به کویر ماننده ایم

و به صحراهای داغناک

ما ،این آدمیان هبوط کرده در وادی حیرت

که چارسومان را دیوارهای سیمانی گرفته اند

تشنگانی که قدر دریا ندانسته

و پا از گلیم خویش فراتر گذاشتند

و سر از سراب در آوردند

ما این آدمیان سرگشته

این تشنگان تهیدست

...

 

و گفت :

یا موسی!

فقیر آنست که روزی دهنده ای چون منش نیست...

و بیمار آن که طبیبی چون من ندارد...

و غریب آن که رفیقی نیافته مانند من...

خدایا!

ما گدایان همواره در پیشگاهت سر میساییم

که از فقر عشق رنج می بریم

و از بیماری دل می سوزیم

و انتظارمان را پایانی نیست....

 

پی نوشت:

روزهای خوبی رو پشت سر نمیذارم...احتیاج به یه بازسازی روحی و روانی دارم....احساس خستگی میکنم از زندگی...

و از آغاز چنین بود...

از همان نخست روز...

از همان آغاز آدم(ع)

از همان روز آب و گل

و قرار بر این شد تا آب و گل بشود آدم، و ما آدم شدیم ، به همان شیوه

نخستین، که سرشتمان بود در سرنوشت؛

و ما آدم شدیم...

همواره در خواب

همواره در نسیان و فراموشی ، به مثابه انسان

و ما آدم شدیم. اما همواره چشم هامان بسته بود و ندید.

چنین که امروز نمی بینیم و چشم داریم.

و قرار بر این شد...

تا ساعت هستی روی عدد دوازده کوک شود و شد...

و هنوز ساعت کوک است و هنوز تکانی به خود نداده ایم.

و هنوز نسیان و فراموشی

و هنوز ما همان انسان نخستینیم

و هنوز همان هبوط

و همان غفلت های همیشگی

تا مگر ساعت زنگ بخورد و بیدار شویم

راس ساعت دوازده ...

 

پی نوشت:

  • دو سه روزی رفتم سفر تهران و قم...مرقد امام ، حرم مطهر حضرت معصومه و مسجد مقدس جمکران...اتفاقات بعضا جالب و عجیبی افتاد که انشالله عمری باشه می نویسم.
  • برای یکی از عزیزانم درخواست دعا میکنم که توی شرایط بسیار بدی قرار داره و توی حالت کماست...از همه ی دوستان میخوام براش دعا کنن