می گویند و از قدیم نیز می گفتند که
16 آذر روز دانشجو است
.پیش تر ها این قدر به این موضوع فکر نمی کردم که این کارها یعنی چه؟ روزها می آمدند و می رفتند و گاهاً بعضی ها نامی نیز همراه خود داشتند
. یکی روز هوای پاک، دیگری روز ملی استاندارد و روز دانشجو نیز برای من از همین جنس بود و نه چیزی بیشتر
. هر سال در این روز چند مصاحبه با چند نفر و چند سخنرانی از تلویزیون و همایشی و مراسمی و
... همین
.
با ورودم به دانشگاه قضایا لااقل برای من تغییر کرد
. در خیال من روز دانشجو در دانشگاه بایستی جلوه ای متفاوت می داشت
. حداقل با آنکه در دانشگاه ما خبری از تشکل های آنچنانی دانشجویی نبود اما گمان می کردم که انجمن های اسلامی حداقل در دانشگاه های دیگر یادبودی خواهند گرفت برای متقدمین خود
. برای آن سه قطره خون که اگر اجباری به زنده ماندن نبود دکتر-شریعتی- نیز خود را همانند آن ها در برابر درب دانشگاه تهران به آتش می کشید
. گمان می کردم روز دانشجو روز میثاقی برای یک دست کردن جنبش دانشجویی خواهد بود
. اما این طور نبود
. این از همان ابتدای ورود به دانشگاه مشخص شد
.جنبش دانشجویی و بویژه انجمن های اسلامی که پیشتاز جنبش دانشجویی نه تنها در ایران، که در دانشگاههای اروپا و امریکا بودند
- همانهایی که با ورود محمد رضا پهلوی به نیویورک مقابل سازمان ملل راهپیمایی کردند و تحصن و دعوا و تخم مرغ و گاز اشک آور و
...- دیگر میراث دار به وجود آورندگان خود نبودند
. تشخیص این قضیه برای یک ورودی جدید در سال
83 کار مشکلی نبود
.
انجمن های اسلامی به شکرانه ی وجود حکومت اسلامی از تلاش و تکاپو ایستاده بودند. و کاش می ایستادند، یک دور در جای سریع زدند و با سرعت پشت به همه ی آن چه این نهضت طی سال ها تلاش و مبارزه و زندان رفتن به دست آورده بود تاختن گرفتند. طوری که امروز خواسته ی معدود باقی ماندگان آن تفکر این است که شما لطف کرده پسوند اسلامی را از جمعیت خود حذف کنید. در ذهن من انجمن اسلامی همواره مترادف بوده است با عده ای جوان مسلمان پیشتاز و پیشرو با اعتقادات اسلامی اصیل و عمیق. عده ای مبارز و تلاشگر برای اجرای عدالت، با انگیزه هایی ما فوق (مانند آنچه در دوران دانش آموزی دیده بودم). و حالا کجاست آن پیشتازی؟ کجاست پایبندی به آن اصول؟ و شاید این نیز از موهبت های حکومت اسلامی باشد. انجمن اسلامی در زمان حکومت طاغوت بایستی آن قدر پایبند به اصول باشد که برای خاطر ایجاد یک نمازخانه در محیط دانشگاه یا دانشکده ی خود تلاش و دوندگی کند و فحش پذیرا باشد و آن گاه در حکومت اسلامی هنگام اقامه ی نماز در مسجد دانشگاه دفتر انجمن اسلامی دانشگاه باز است و افراد به کارهایی غیر مشغول اند. لابد خیلی مهم است که واحد مطالعات زنان راه انداخته اند و پا بر روی پا انداخته، سیگار می کشند و پسر و دختر از حقوق پایمال شده ی زنان سخن می گویند... در حکومت اسلامی است که انجمن اسلامی تلاش می کند که سال به سال در فعالیت هایش اسمی از اسلام نباشد. انگار این ها از لج کردن با حکومت به لج کردن با اصولی که حکومت بر مبنای آن شکل گرفته است رسیده اند. این می شود که وقتی می بینم در دانشگاهی پارچه زده اند و نوشته اند به نام انسان، به نام آزادی، اصلاً تعجب نمی کنم.
کجایی حضرت شهید! جناب مهدی شریعت رضوی... قطره ی خون ماندگار در تاریخچه ی جنبش دانشجویی... امروز تابعین شما به آب و آتش می زنند تا برای دیدن گل روی آقا یا خانم نیکسون هم که شده به آکادمی های غرب سفر کنند...بگذریم. سال ها گذشته است. به خواب هم نمی دیدند. در سال 1332 اصلاً گمان نمی کردند« دانشجویان هوادار جبهه ملّی ایران و احزاب وابسته به آن» ، اصلاً گمان نمی کردند«جریان دانشجویان مسلمان» که در پیرامون انجمنهای اسلامی متشکل شده بودند ، و اصلاٌ گمان نمی کردند«سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» که بهوسیله حزب توده هدایت میشدند ، اصلاً گمان نمی کردند که این فعالیت هایشان به پیروزی ختم شود.در رویاهایشان می دیدند که روزی بتوانند با همین مبارزات دانشجویی حکومت پهلوی را سرنگون کنند و امروز می بینیم که حکومت پهلوی سرنگون شده است. نه که بخواهم بگویم همه زحمت این مهم را جنبش دانشجویی متحمل شده است... گمان نمی کردند روزی جنبش دانشجویی پیروز شود. اما بیشتر از این، گمان نمی کردند که پس از پیروز شدن جنبش دانشجویی، این جریان کاملاً فشل شود تا جایی که دو سال قبل با تعطیل شدن دانشگاهها در 16 آذر به علت آلودگی هوا همه ی آن چه برای روز دانشجو بافته بودند نقش بر آب می شود و این یعنی اعتباری حداکثر یک روزه برای سر و ته کرباس این جنبش دانشجویی!
می دانم در زمینه ی این مساله سخن ها رفته است و اقوام مختلف، گوناگون نظر داده اند. در یک نگاه کلی نظرات در زمینه ی بی هویت شدن و خاموش شدن جنبش دانشجویی یک طیف را شامل می شود که یک سوی آن مطلق کننده گان وحامیان بی چون و چرای دولت ها در کشور قرار دارند و سوی دیگر نفی کنندگان مطلق سیستم. شاید دو سوی طیف به یک اندازه حرفشان خریدار داشته باشد چون که ریشه ی هر دو حرف از یک طرز تفکر به خصوص نشأت گرفته است. عده ای به راحتی و بی هیچ دردسری این پدیده را مولود توطئه ی دشمنان می دانند. استدلال کرده و می گویند دانشگاه پایگاه اصلی جوانان مومن بوده است و لذا دشمن این پایگاه را نشانه رفته است. دشمن می خواهد جوان مومن ما تبدیل بشود به جوان هوسران. باور ندارید؟ نمونه اش همین ماهواره و فیلم های مستهجن و... بعد هم برای این که حرف خود را مستدل نشان دهند چند مثال می آورند که یک فیلم بود که فلان طور بود و فلان نکته را هم نشان می داد و بــعــله! بعد تر نیز اگر کمی به روزتر و آشناتر با تکنولوژی باشند و البته داناتر، اضافه می کنند: و نمی دانید این اینترنت چه می کند با جوانان ما. و از چت کردن و دسترسی آسان به عکسها و فیلمهای آن چنانی صحبت می کنند. این طرز استدلال کار صعبی نیست. با پرتاب توپ به سمت حریف می توانیم تمام اشتباهات گذشته و حال را نادیده بگیریم. طرف مقابل طیف هم وضعیتی بهتر از این ندارد. می گویند دانشگاه به یک کانون فعال سیاسی برای مخالفان جمهوری اسلامی تبدیل شده بود- غافل از این که پس چه کسی انقلاب کرد؟ چه کسی برای حفظ این نظام تفنگ دست گرفت و جنگید؟- و لذا برای حکومت منطقه ی امن تلقی نمی شد. دانشجو معتاد باشد، هرزه باشد بهتر از این است که در سیاست دخالت کند. اگر پسر دانشجو دنبال فلان دختر همکلاسی خود باشد، اگر سر او را به عشق های پوچ بین دختر و پسر در دانشگاه گرم کنیم بهتر از این است که سرش بجنبد و سوال کند که چرا به فلان وعده ی خود عمل نکردید. اگر شب ها به پارتی برود و روزها در دانشگاه ها به درس خواندن مشغول باشد بهتر از این است که در سیاست دخالت کند. یک همکلاسی داریم از دوستان تیم المپیاد ریاضی. یک بار که داشت نظریه اش را راجع به فلسفه ی وجود المپیاد طرح می کرد گفت قبل از انقلاب دانشجویان مستعد درگیر کارهای سیاسی می شدند. المپیادها برای این راه اندازی شده اند که بچه های تیزهوش و مستعد را درگیر کاری بکنند غیر سیاست!
متن دارد زیاده می شود و می دانم که جسارت است. می خواستم حلول روز دانشجو را تبریک بگویم. با خود گفتم که به کدام دانشجو باید تبریک بگویم؟
جناب مهدی شریعت رضوی! شهید بزرگوار! سال قبل در مراسم ورودی های جدید دانشکده ی برق شریف بچه های سال بالایی یک شوخی با تازه واردها کردند. به دروغ فرمی را پخش کردند و ادعا کردند که فرم درخواست ورود به دانشگاه UCLA است. UCLA را که می شناسید: University of California at Los Angeles جای شما خالی بود. طفلکی ها ورودی های جدید با چه ولعی فرم ها را پر می کردند تا شاید در قرعه کشی ورود به آن مکان مقدس برنده شوند. حقیقتش را بخواهید این حادثه مرا بسیار به یاد شما انداخت. می دانید که اگر این دوستان ما موفق شوند به آن سرزمین بروند کارمند همان آقا و خانم نیکسون ها می شوند.
جناب مهدی شریعت رضوی! اگر مکاشفه ای رخ می داد و شما درست صبح 16 آذر 1332 قبل از خروج از خوابگاه خود این روزها را می دیدید باز آن روز از سر در اسکناس پنجاه تومانی عبور می کردید؟ شما باید جواب ما را بدهید، لااقل برای ثبت در تاریخ... جناب شریعت رضوی! شما بازی را برده اید یا آن آقا و خانم نیکسون؟؟؟
پی نوشت: