بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

علی الظاهر چندی پیش یکی ازمقامات عالیرتبه دستگاه قضایی ومقام ارشد رسیدگی به پرونده های مفاسداقتصادی اعلام نموده اند «هیچ دستگاهی درامر مبارزه با مفاسد اقتصادی قصوروکوتاهی نکرده است » فارغ ازاینکه این شجاعت بی بدیل دربیان چنین اظهاراتی تنها درخورشخصیت گوینده آن میباشدواینکه چه عواملی دست دردست یکدیگر داده اند باعث آن شده که فضا برای بیان چنین اظهاراتی فراهم آمده تنها به چند استعمال مستطر دراین عریضه گهربار اشاره می کنیم

دوم اینکه : شاید منظور آن باشدکه فساد وجود دارد لکن با تمام مفسدان برخورد شده وتمام زندانها انباشته ازهم سلولی های شهرام خان جزایر الدوله میباشند.واین سخن بیش ازهرکس دیگر جناب جزایر الدوله را خوش آید چرا که حضرتش را ازتنهایی فارغ سازند.

سوم اینکه : شاید اصلاًبرخورد بامفسدان و یاغیان اقتصادی وظیفه دستگاه نبوده وطغیان این حرامیان چپاولگر به گردن مردم فلک زده است. واین عوام الناس ومردمند که باید مجازات شوند که چرا با مفسدان اقتصادی و دانه درشتها برخورد قضایی نمی کنند.

چهارم اینکه : احتمال هم دارد منظور آن باشد دستگاهی نیست که بایست با حرامیان به جنگ رفته وبین الحال را ازآنان بازبستاند. ودستگاه نبوده را که عذری نیست ودراینصورت دراین تشکیلاتهای عریض وطویل که هرکدام خراج سالیانه خود را از بیت المال کسب می کنند ملالی نیست جز چرت زدن حضرات ومگس پراکندنشان

پنجم آنکه : کاری که دستگاههای رسیدگی به چوب خطییات حرامیان نموده اند نه تنها کوتاهی نبود ه بلکه ازسر مردم پر توقع زیاده خواه نیز فزاینده بوده وباید چندین وچند دستگاه دیگر اختراع شده وازمقرری عوام الناس پر توقع کاسته به مخارج دستگاهیان بیافزایند.

ششم : اگر قدری جلوتر روی بال وپرت میسوزد.

این که بنشینیم و کارهای یک دستگاه را به نقد بگیریم، زیباست و خواستنی. و هر چه آن دستگاه گسترش اجرایی بیش‌تری داشته باشد بیش‌تر و بهتر می‌توان نقدش کرد.

دولت نهم که پس از دولت‌های "جنگ" ، "سازندگی" و "اصلاحات" به عنوان دولت "عدالت‌طلب" پا به عرصه‌ی اجرایی کشور گذاشت، اکنون دستگاه مورد علاقه‌ی کسانی است که نقد را نان خود قرار داده‌اند؛ نه وظیفه‌ی خود. کسانی که گفتمان نقد ژورنالیستی در آن‌ها بر نقد علمی می‌چربد. این در حالی است که نقد منصفانه و علمی بر هر دستگاهی می‌تواند باعث شود تا روند رو به رشدی در آن دستگاه ایجاد گردد. نقدی که اکنون در عرصه‌ی سیاسی کشور کم‌تر شاهدش هستیم.

روزنامه‌ها که هنوز غالبشان زیر چتر اقتصادی منتصبان به دو دولت گذشته قرار دارند، چنان دچار ژورنالیسم شده‌اند که از نقد، جز گیر دادن به تغییر ساعت رسمی کشور (اعتماد ملی) و سفرهای استانی (شرق) رئیس جمهور نمی‌دانند. و اگر این‌گونه نقد نمی‌کنند، اصلا نقد نمی‌کنند و بیش‌تر مشغول سیاست بین الملل شده‌اند و چون گذشته که دولت اصلاحات را گاه به تمسخر می‌گرفتند نقد نمی‌کنند و ‌به این دولت کاری ندارند. (کیهان)

تمامی نقدها ب به شخص رئیس جمهور وارد می‌آید و وزرا در این بین از نقد بری می‌گردند. وزرایی که اگر چه در راس دولت نیستند، اما انجام کارهایشان می‌تواند راس دولت را تقویت و یا متزلزل کند. این ر حالی است که دو قشر طلبه و دانش‌جو که بر آمده از دو نهاد آموزشی مدرن(دانشگاه) و سنتی (حوزه) می‌باشند، به عنوان قشری که دغدغه‌ی نقد علمی دارند، اکنون آن‌چه را که شایسته است انجام نمی‌دهند.

نقد علمی، یعنی این که اساتید هر فن و تخصص با توجه به وزارت مربوط به فعالیتشان، به بررسی وبژگی‌های مثبت و منفی آن پرداخته و آن را با استفاده از رسانه‌هایی که در اختیار دارند به دولت و جامعه منعکس کنند. نقد علمی‌ای که بسترش باید محیط علمی حوزه و دانشگاه باشد. مراکزی که نباید به ظاهر بینی‌ عادت کنند. نه آن‌قدر ظاهر بین باشند که برخورد با یک دستور را به سطح مراجع بکشانند (دستور رئیس جمهور مبنی بر حضور عفیف زنان و خانواده‌ها در ورزشگاه‌ها) و نه آن قدر در هجمه‌ی افکار روشنفکرمآبانه غوطه‌ور باشند که سکوت اختیار کنند و کمک به دولت را تقویت تحجر قلمداد کنند.

نقد علمی در برابر نقد ژورنالیسی، بسترش مراکز آموزشی است. خواه حوزه و خواه دانشگاه. اگر نقد علمی غالب نگردد، نقد ژورنالیستی مناسبات بین دولت و ملت را در حد ظاهر‌بینی و ظاهر‌گرایی پایین می‌آورد.

دست به قلم می برم . نگاهی به ساعت می اندازم. ۲:۵۰ صبح یکشنبه ۳۰ مهر.

قلم از دستم می افتد. بی آنکه خود بدانم تنها در لوح دلم می نویسم و یارای آن نیست که بر دل کاغذ نوشته شود. نگاهی به گذشته می کنم. نه سالیانی دور بلکه به چند ماه قبل.

امشب از بهنام پرسیدم اگر کسی رو گم کرده باشی چکار می کنی؟ گفت : اگر واقعا بهش نیاز داشته باشی خودش بر می گرده.

با خود فکر می کنم کسی را که گم کرده ام آیا بر می گردد؟ دلم گفت: بر می گردد.

با خودم فکر کردم دلم حتما راست می گوید زیرا او جوانمرد را بهتر از من می شناخت . جوانمرد؟

فکر می کنم: آری جوانمرد را گم کرده ام. شاید دیگر نباید... نمی دانم...

نگاهی به گذشته می کنم . جوانمرد وارد زندگی من شده بود. معنای زندگی در من تغییر کرد. به راستی معنای زندگی در من تغییر کرده بود؟ اگر اینطور نبود که زندگی مانند قبل یکنواخت باید می بود. پس چرا از زندگی ام لذت می بردم؟ چرا ثانیه به ثانیه زندگی ام اگر در ظاهر بی تغییر بود در باطن آن روح زندگی در جریان بود و بالا رفتن بسوی خدا از نشانه های آن بود!

نشانه هایی که تنها خودم می دیدم و بس و تنها خودم لذت می بردم و بس . آیا دیگران متوجه شده بودند؟ جوانمرد با من چه کرده بود که اینگونه شده بودم؟

دوباره نگاهی به گذشته ام می کنم و آموخته های جوانمرد!

جوانمرد آموخته بود که عاشق هستم و نامم مجنون است و معشوقی دارم که نامش لیلی است و لیلی من خداوند.

آموخته بود که عشق میراث پدر است ، میراث پدر علیه السلام. آموخته بود عاشق اگر نباشم خدایی نخواهم داشت.

آموخته بود که نور از نان بهتر است و نور تنها در دستان اوست . او که نامش خداوند است و من فهمیدم که در دستان خدا زندگی می کنم.  اگر خدا دست در نور کند من به بهشت می روم و اگر دست در آتش من به جهنم . اما از جوانمرد آموخته بودم که مهم نیست به بهشت بروم یا به جهنم مهم این بود که در دستان خدا باشم.

جوانمرد آموخته بود دعا کنم برای آنان که دوستم نداشتند.

آموخته بود می شود پسر نوح بود و خدا را لابلای طوفان و در دل مرگ و سهمگینی سیل یافت.

و من فهمیدم که خدا در این نزدیکی است... خیلی نزدیک تر از آنچه که فکر آن را کنم.

و فرا گرفتم که قصه آدم قصه یک دل است و یک نردبان . قصه بالا رفتن ، قصه پله پله تا خدا.

و جوانمرد به من آموخت که چگونه از پله ها بالا روم.

فرا گرفتم که قصه آدم  قصه هزار راه است و یک نشانی. قصه جستجو. قصه از هر کجا تا او.

اما من هنوز اول قصه بودم. قصه همان دلی که روی اولین پله مانده بود...

ادامه دارد...

روز قدس هم آمد و رفت. حرف خاصی ندارم ...

راهپیمایی فلسطینیان در روز قدس در مسجد الاقصی

اگر از دیدن این عکس تعجب کردین می تونید به این مطلب مراجعه کنید.

نماز حیثیتی مسلمانان قدس تیری مهلک در آخرین جمعه رمضان

و این هم مشهد مقدس

پایان راهپیمایی و نماز جمعه (مشهد مقدس)

عکس قشنگیه!

حرف آخر:

از پرده در افتد غم پنهانی قدس

        آخر به سر آید شب ظلمانی قدس       

                                               با سامریان بگو که موسی برسد

 

                                                آزاد کند یوسف زندانی قدس ...

 

ماه رمضان از راه رسید... دوباره سفره های افطار پر شده از  ... خرما... زولبیا بامیه ... چای ... آش رشته  ...  بعضی اوقات آدم فکر می کنه تنها چیزی که از زمانای خیلی قبل تر تا امروز هیچ تغییری نکرده سفره بی آلایش افطاره ... سفره ای که هر ظرفش با یه بسم الله رو سفره گذاشته شده ... از عرش صدای ربّنا می آید...آدم حس می کنه خود ملائک دارن سفره رو میچینن ... غذاهایی که دمشون به همقدمی با نفس روزه دارا فخر می فروشن ... انگار سفره هم بی تابه که افطار شه تا همه لبشونو با چای و آبجوشی که رو تخم چشماش نگه داشته تر کنن ... اما این خوردن با خوردن های همیشگی فرق داره  ... این بار همه می خورن چون سفره رزقیه که از طرف صاحبشون براشون گسترده شده ... و علی رزقک افطرت ... می خوریم فقط به عشق اینکه با دست خودت لقمه می کنی و تو دهنمون میذاری ...
انگار قرنهاست که سر سفره افطار زمان متوقف شده ... انگار هنوز همون اولین سفره مطهر و پاکیزه ایه که رسول الله هم کنارش افطار می کرد ... دست به خرما می برد ... اللهم لک صمت و علی رزقک ...
.... پیامبر دوست داشتنی من ... همون رحمه للعالمینی که دست جفاکار زن یهودیه سبب اتصال ارض و سما رو از هم گسست ... تعادل عرشی زمین از بین رفت ... زمین تازه بوی خاک گرفت ....

به سفره افطار که نگاه می کردم.. تنها لحظاتی بود که میشد با رسول الله بود ... با همون پدر عزیز امت ... مگه سفره افطار بدون پدر هم میشه ؟ " انا و علی ابواه هذه الامه " ...  کنار پدر ...پیش از توطئه یهود ... هرچند سفره ها گاهی به همون سادگی قبل نیستن اما هنوز به همون پاکیزگی گذشته هان ...

سبحان الذی اسرا بعبده لیلا من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی الذی بارکنا حوله هرچند ... چند سالیه که گویا یهود می خوان رنگ خاک به سفره افطار ما هم بپاشن ... گویا همین چند دقیقه کنار پدر بودنو هم می خوان از ما دریغ کنن .... انگار دوباره همون گوشت آغشته به سم جلو روی تک تک مسلمین داره سفره های پاک و طاهر افطارمونو خاکستر می پاشه ... سم همون سم زن یهودیه است ... اما قاتل این بار ناخواسته امت محمدند .... و قربانی هم ....

همه سر سفره نشستن منتظر مامان  ...  اومد... با یه پارچ پر از شربت ... یاد شربتای نذری عاشورا میفتم .... یاد آب فرات .. یاد دستایی که به دهان نزدیک میشن پر از آب ... اما ....

اللهم لک صمنا و علی رزقک افطرنا   فتقبل منّا

نامش برای اولین بار شنیده می شد

محمد(ص) گفته بود : علی (ع) ،در تو شباهتی به عیسی بن مریم (ع) است.علی (ع) خندید و محمد (ص) را خنداند. زهرا گفت: نام این کودک را چه بگذاریم. علی (ع) گفت : به انتخاب رسول خدا باشد. و سکوت شد به احترام محمد(ص) .

درست نیمه رمضان بود که کودک به دنیا آمد . محمد(ص) در گوشش اذان گفت و بلندتر خوانداسمش را حسن می گذاریم . نیکی ها و زیبایی ها برای حسن(ع) است«. و نام حسن برای اولین بار بر فراز شبه جزیره شنیده شد. نام جدیدی بود در جاهلیت کسی این نام را نمی شناخت. نام حسن(ع) از دهان محمد(ص) بیرون آمد. خانه ای که از خشت هایش صدای حَق حَق می آمد.محمد (ص) گفته بود: شکوه و بزرگی و سیادت من برای حسن(ع) است. و حسن (ع) در خانه ای پا گرفت که از خشت هایش هم صدای حق حق می آمد. حسن (ع) در خانه ای پا گرفت که مردش علی (ع) بود و زنش زهرا(س) و حسن (ع) در خانه ای پا گرفت که نفس محمد (ص) صدای خدا بود و سخن محمد(ص) سخن خدا. حسن(ع) در خانه قد علم کرد که صدای خدا از آن شنیده می شد. محمد(ص) گفته بود تو از جهت منظر و اخلاق شبیه منی. حسن (ع) مثل محمد (ص) راه می رفت . مثل او راه می رفت . مثل او می نشست و مثل او می خندید . کودکی حسن (ع) روی زانو های محمد (ص) گذشت و جوانی اش در آغوش علی (ع) . علی (ع) مرد کارزار ، مرد خدا. علی (ع) مرد شمشیر و شمشاد و حسن (ع) مثل علی (ع) شد.

اسم خدا روی انگشتر حسن(ع)

محمد(ص) که از دنیا رفت تنهایی و سکوت مهمان در و دیوار های خانه شد. علی(ع) خلیفه نبود . علی (ع) و سکوت ، علی (ع) و سکوت ، علی (ع) و سکوت و این صبر و سکوت را حسن (ع) یاد می گرفت. مثل علی (ع) کار می کرد . مثل علی (ع) نماز می خواند و مثل علی (ع) مرد تسبیح بود، مرد چاه بود ، مرد نان بود ، مرد میدان بود . حسن (ع) از علی یاد می گرفت. روی انگشتر حسن حد شده بودالعزه الله» انگار عاشقی های حسن (ع) هم مثل عاشقی های علی (ع) بود.

عطر خوب همسایگی مهر و پیشانی

ماه رمضان برای حسن (ع) عطر آشنایی داشت. یاد محمد (ع) هر صبح و غــــــروب در دلــــش می نشست.شب قدر همیشه طعم بهتری داشت . طعم شیرین خدا . عطر خوب همسایگی مهر و پیشانی . شب شب نزول ، شب قرآن ،‌شب خدا،شب صــدای جبرئیل، شب نزدیکی به آسمان. و حسن (ع) متولد رمضان بود. و قدر رمضان را می دانست. عشق به رمضان را محمد(ص) یادش داده بود. شب قدر بهترین شب رمضان بود . بهترین شب خدا بود و حسن چقدر عاشقانه شب را می فهمید.

پیشانی مهتابی غرق در خون

شب ،‌شب نوزدهم رمضان، سال چهلم هجری ، کوچه های خاموش کوفه، شب قدر ، شب قرآن. حسن(ع) بود و شب بیداری. کسی از اهل خانه خواب نبود. حسین آنطرف بود و علی (ع) همراهی مسجد کوفه بود. علی(ع) رفت در سیاهی کوچه پس کوچه های کوفه رفت و دیگرحسن(ع) کمی دیرتر دنبال علی (ع) رفت . مسجد کوفه توی جهل توی تاریکی بود و حالاحسرت عمیقی بر نگاه مردم نشسته بود. حسرت اینکه علی (ع) دیگر حسرت اینکه علی (ع) غرق در خون است. خونین گوشه ای از مسجد بود و نجوای » به خدای کعبه رستگار شدم« از دهان علی (ع) بیرون می آمد. و در و دیوار مسجد را می لرزاند.

صدای علی (ع) خاموش نمی ماند.

دو شب بعد که انگار به اندازه هزار سال گذشت علی (ع) رفت . خندان و با نوای » فزت و رب الکعبه…« برلب، کوفه نفرین شده بود انگار. صدای فریاد و گریه از توی کوچه آمد. کسی فریاد زد : »آی مردم ، وای مردم علی (ع) را در نماز کشتند…«.صدای بی باوری گفت: » اِه ، مگر علی (ع) نماز هم می خواند؟و این همان نفرین بود. علی (ع) مرد شمشیر و شمشاد ،‌مرد آب و آیینه ، چشم هایش رابسته بود و توی کوچه چشم های حسن(ع) جوشید از اشک و صدایش لرزید«وای از این نامردمان و ناگهان حسن (ع) به یاد جمله محمد (ص) افتاد که گفته بود: علی! در تو شباهتی به عیسی بن مریم است.

طرح جدایى دین از سیاست موضوع جدیدى نیست، این رویکرد پس از خیزش علمى اروپا در جهان غرب طرفداران زیادى پیدا کرد و عامل اصلى آن از یکسو نقایص و تحریفات پدید آمده در متون دینى مسیحیت بود که شدیداً وثاقت آنها را زیر سؤال مىبرد، و از سوى دیگر عملکرد ارباب کلیسا بود که خود را نمایندگان خدا خوانده و پاپ را معصوم دانسته و با چنگ اندازى به دستگاه سیاست، شدیداً به ثروت انبازى، تکاثر، افزون خواهى و مصادره و تملک بی حد و حصر اراضى می پرداختند.

 چنین سیماى تیرهاى از حکومت به نام دین ضربههاى بزرگى بر پیکر دین و دین باورى وارد ساخت و روشنفکران را به اندیشه بیرون راندن دین از صحنه سیاست، اجتماع و حتى مسائل فرهنگى رهنمون شد. از طرفى نیز طمع ورزان دنیا طلبى که برخى از تعالیم اخلاقى و فرهنگى دین را مانع هواهاى نفسانى خویش مىیافتند، از این آب گل آلود ماهى گرفته و براى گسترش سلطه سرمایهدارى خود بهترین چاره را در محصور ساختن دین در زندان فردیت یافتند. مجموع این عوامل باعث شد که این تفکر در جهان غرب جا بیفتد که اساسا دین یک مسأله فردى بیش نیست و تنها تنظیم کننده رابطه فرد با خداست و قلمرو اجتماع و سیاست براى آن، منطقه ممنوعه مىباشد. اشتباه بزرگ بسیارى از به اصطلاح روشنفکران جامعه ما نیز این است که یک اشتباه بزرگ تاریخى را که در یکسوى عالم رخ داده تعمیم مىدهند و اسلام و روحانیت را نیز با مسیحیت و ارباب کلیسا مقایسه مىکنند، در حالى که «میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است». با اندک تأمّلى در متون دینى مىتوان دریافت که بسیارى از احکام نورانى اسلام، احکام سیاسى و اجتماعى است و رهبران و پیشوایان دینى ما نیز چو پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) عالىترین مدل حکومت را در طول تاریخ بشرى عرضه نموده و پیاده کردهاند. امام امت نیز با جدیت و قاطعیت، بر تفکیک ناپذیرى دین و سیاست تاکید می ورزیدند و حرکت انقلابى ایشان نیز پرتوى از همین طرز تفکر بود. لیکن در اینجا باید متوجه بود که نه سیاست لزوماً دغلبازى و نیرنگ است و نه سیاست دینى با این روش همخوانى دارد، بلکه اساساً تعریف سیاست و منش سیاسى در نگاه دینى با نگرش سکولار کاملاً متفاوت است.

نکته دیگر این که براى زدودن شبهات و پیرایه ها از دین، باید جلوى سوء استفاده از دین را گرفت نه این که تعالیم سعادتبخش اجتماعى و سیاسى آن را کنار زد.

یادی از شهید ایلیا

گل من چندین منشین غمگین، شام محنت به سر آمد

سر و دست افشان، غم دل بنشان، غمخوارت از سفر آمد

ز چه بنشستی، بگشا دستی، آذین کن صحن و سرا را

که پس از غم ها، به رخ شب ها آب و رنگ سحر آمد


0وعده خدا عملی شد. حضرت حجة بن الحسن،مهدی موعود نمایان شد و زمین به نور پروردگارش روشن شد.

0امروز منادی ندا داد که حق با علی و شیعیان اوست و این ندا را هر قومی به زبان خود شنید.

۰اولین کسی که با حضرت ولی عصر بیعت کرد جبرئیل امین، ملک مقرب درگاه خدا بود؛ آنگاه تمام یاران حضرت به سوی او شتافتند.

0امروز نوای «جاءالحق و زهق الباطل» در تمام عالم طنین انداز شد.

0امروز حضرت بقیة الله العظم، رهبر کل جهان، به دیوار کعبه تکیه کرده و ندا برآوردند: «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین. انا بقیة الله، من آمدم. به سوی من بشتابید و به فرمان من گردن دهید.»

0امام زمان ارواحنا فداه با دست عنایت و نگاه ولایتی خویش عقل های بشریت را کمال بخشیدند.

0حضرت ولی عصر با محبت بی نظیر خود تمام مردم را به دین اسلام جذب نموده و توبه کنندگان را به آغوش مهربان خود پذیرفتند.

0جهان یکپارچه از خواب غفلت بیدار شد و مفسر حقیقی قرآن ظهور کرد. از امروز علوم واقعی در جهان تدریس می شود.

0باب جهل و تاریکی بسته شد و نور علم و دانش جهان را روشن کرد. تمام دانشمندان جهان در مقابل عظمت علمی امام زمان انگشت حیرت به دهان گرفتند.

0بعضی از کسانی که سالیان سال در انتظار چنین روزی زندگی کرده و از دنیا رفته اند، اکنون به خواست خدا رجعت نموده و عاشقانه آماده یاری حضرتند.

0تولیت مسجد مقدس جمکران اعلام کرد محراب جمکران منتظر قدوم خورشید جمکران است.

0امروز اخبار تمام رسانه ها مربوط به ظهور حضرت ولی عصر اروحنا فداه است.

0پاره ای از رسانه ها از قدرت روحی مهدی علیه السلام و برخی دیگر از زیبایی حضرت مطلب نوشتند.

0امروز روز انتقام از دجالان تاریخ است.

0مقام معظم رهبری (حفظه الله) فرمودند: «امروز روز شروع تاریخ بشریت است.»

0نماینده و نایب امام زمان، آیت الله العظمی خامنه ای پرچم انقلاب را به صاحب پرچم تحول دادند و پرچم انقلاب حضرت مهدی به عنوان یگانه پرچم جهان و جهانیان معرفی شد.

0طبق اخبار رسیده امام عصر قصد دارد به ایران سفر کند و طی پیامی به جهانیان اعلام کرده اند که ایران شیعه، خانه ی ما و مورد توجه ما بوده و هست.

0امروز عده ای به طور ناگهانی مفقود شده، پس از تحقیقات معلوم شده که آن ها از یاران حضرت بوده اند که به سوی آن امام مبین پرواز کرده اند.

0طبق آخرین اخبار رسیده اکثر یاران حضرت جوان بوده و عده ای از آنان زن هستند.

0امروز اهل مکه صوت دلنواز قرآن را از دو لب مبارک امام زمانشان شنیدند و کتاب علی (ع) را در دستان آن حضرت دیدند و او را در حالی که در بین رکن و مقام سخن می گفت مشاهده کردند.

0امروز اهل آسمان و زمین، مرغان آسمان و ماهیان دریا غرق سرودی شادی گردیدند.

0امام زمان پس از تکیه زدن به دیوار کعبه فریاد برآوردند:«ای مردم هر کس می خواهد نوح و فرزندش سام را ببیند، هر کس می خواهد ... ، هر کس می خواهد محمد صل الله علیه و اله و امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند بداند که من همان محمد و علی هستم و... دعوتم را بپذیرید و نزدم جمع شوید که هر چه گفته اند و نگفته اند را به شما خبر می دهم.

0امروز اصحاب کهف به اراده پروردگارشان محشور شده و به یاری امام زمانشان شتافته اند. آن ها شاهدان مسلم برای ظهور قائم آل محمد می باشند و به حقانیت مهدی علیه السلام شهادت داده اند.

و مردم ایران، مرد و زن، پیر و جوان، همگی از شوق ظهور مولایشان به خیابان ها آمده و با شور و شعفی غیر قابل وصف لبیک گویان آمادگی خود را برای یاری آن حضرت اعلام نمودند.

-------------------------------------------


تصورش هم قشنگ و لذت بخشه!


-------------------------------------------

سلام بر مهدی ، کسی که وعده داده خداوند جمیع امتها را که جمع کند به وجود او کلمه ها را (وحدت کلمه) و گرد آورد به وسیله او پراکندگیها را و پر کند به او زمین را از عدل و داد و به سبب او وعده فرجی را که به مؤمنین داده ادا نماید.


گریه ما،هق هق ما،حق حق است   ناله ز هجر ولی مطلق است

 

و رمضان گل سرسبد ماه های خدا شد... خدا در رمضان مهمانی می داد و به مهمان هایش می گفت: هر نفسی که می کشید به من سلام می دهید ، خوابتان هم عبادت است.دعایتان را مستجاب می کنم و اشک هایتان را می بینم. دل تنگی هایتان را می فهمم. رمضان هزار نشانه است که شما ببینید. نشانه هایی که من برایتان گذاشته ام. مهمانی است اینجا. نشانی می دهم دستتان. راه را گم نکنید که منتظرم. سحرها چشم انتظارتان هستم که بیایید اینجا. سحرهای این ماه رنگش فیروزه ای است، بیایید و صدایم کنید که سفره پهن و حاضر است. دلتان هم که تنگ شده سرتان را بلند کنید، نگاهی به آسمان بیندازید، من را خواهید دید. غروب ها هم انتظارتان را می کشم. من توی آسمان هستم. توی زمین هستم و توی صدای اذان هستم. در غروب پیدایم می کنید و در باران مرا حس می کنید، در آفتاب هم هستم ماه را هم که ببینید مرا حس می کنید. همیشه هستم ، صدایم کنید صدایتان را می شنوم: ادعونی استجب لکم...

همیشه بوده ام اما رمضان از نام های من است. من خود پاداش روزه ام. در شبهای تاریکتان من روشنایی ام. فرشتگانم به شما سلام می دهند و شیطان جرات نزدیکی به شما را ندارد. شب هایتان که از من پر شود ، دیگر جایی برای شیطان نمی ماند. قرآن را هم برایتان در این ماه فرستادم تا شاد و رستگار بمانید.

درهای جهنم بسته شده بود، تاریکی نبوى، روشنایی بود و خدا . مهمانی هم بود. یک مهمانی باشکوه . توی سفره نور بود و آرامش و خدا و خدا نور و آرامش بود. خدا در همین مهمانی سخن می گفت.

رمضان دردانه خدا بود. چشم و چراغش بود. خدا گفته بود : ماه من از بهترین هاست. روزهایش از بهترین روزها و شبهایش از زیباترین شبها. مهمانی می دهم در این ماه . بیایید به اینجا که برایتان سفره پهن کرده ام. آب می خواهید اگر، به اینجا بیایید.  نان می خواهید، فراهم است. اگر دلتان هوای شعر کرده است،اینجا را فراموش نکنید. آیینه می خواهید ، اگر بیایید. آسمان و آفتاب هم پیشکش شما. بیایید. اگر دل تنهایتان گرفته است با من همصدا شود . عشق می خواهید اگر ، به این خانه بیایید. من در اینجا نشسته ام .سفره ام را در رمضان پهن کرده ام. بیایید که مهمانی است اینجا.

 

 

 

  • ۱ نظر
  • ۳۱ شهریور ۸۵ ، ۱۰:۲۳