بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

اینجا مسجدالاقصی ماست...

بسم الله القاصم الجبارین
این یک اعتراض نامه به تخریب مسجد الاقصی نیست ، کمی به این فکر کنیم که اعتراض به چه و اعتراض به که؟! اعتراض به صهیونیست ها ؟! آیا اعتراض ما تغییری در قصد این دیوانگان پیامبرکش ایجاد می کند؟! آنها می خواهند ما را بکشند و تمام آرزویشان تخریب قبله ی اول مسلمانان است؛ اعتراض به مجامع جهانی؟! آیا اعتراض به کسانی که همواره از اسرائیل و اشغالگری آن حمایت کرده اند و حتی در مقابل کشتار مردم لبنان از اسرائیل حمایت کردند، تغییری در رویکرد آنها ایجاد می کند و آیا آن ها اصلاً اهمیتی به این اعتراض می دهند؟!
این نامه یک اعتراض نامه نیست بلکه پیامی است به گروه ها و توده های مختلفی از مردم که به ترتیب می آیند:
1- به مجاهدان مسلمان: ای مجاهدان مسلمان امروز تمام نگاه ها به سوی شماست که ببینند چه عکس العملی در مقابل این جنون صهیونیست ها نشان می دهید ؛ ای مجاهدان مسلمان 60 سال است که فلسطین زیر ظلم چکمه پوشان اسرائیلی تخریب می شود و در این 60 سال دیده ایم که مذاکره هیچ فایده ای برای ما نداشته است و فقط عمل است که جواب می دهد ؛ پس همانطور که خداوند در قرآن کریم می فرماید همانطور که به شما ظلم کردند به آنان ستم کنید و آنها را در هر کجا که دیدید به قتل برسانید!
ای مجاهدان مسلمان شما پرندگان ابابیل خداوند برای تادیب این دیوانگانید؛ خداوند اصحاب فیل را که به کعبه حمله کردند، با سنگ هایی از جهنم که بوسیله پرندگان ابابیل بر سر آنها ریخت تادیب کرد ؛ حال چشم ما به شماست و با اموال، جان و هر آنچه داریم از شما حمایت می کنیم تا ببینیم چگونه این دیوانگان را تادیب می کنید! یقیناً پرتاب چند موشک محدود به شهرک های صهیونیستی جواب کافی ای به این جنایت نیست!
2- به تمام مسلمانان جهان: سال ها است فلسطین در اشغال است و مقصر ماییم؛ مقصر ماییم که به دولت های خائن عرب اطمینان کردیم؛ مقصر ماییم که نجنگیدیم ، مقصر ماییم که از مجاهدان مسلمان حمایت نکردیم ؛ حال زمان جبران است و هیچ بهانه ای هم پذیرفته نیست؛ فریاد، اعتراض و راهپیمایی دردی از فلسطین دوا نخواهد کرد، فلسطین امروز جان ما برای شهادت و اموال ما برای کمک به مجاهدان مسلمان، تامین اسلحه و بازسازی قدس را می خواهد! ای مردم عامی مسلمان، ای ثروتمندان، ای نخبگان و ... شما روزی به معاد خواهید رفت و از شما درباره ی قصورتان در قبال قدس شریف سؤال خواهند کرد! کاری نکنید که در آخرت پشیمان شوید!
3- به حاکمان کشورهای عربی و فقیهان درباری: ما را به خیر شما امید نیست ، شر مرسانید و دهانتان را ببندید و مانند جنگ 33 روزه لبنان و اسرائیل از صهیونیست ها حمایت نکنید ؛ و بگذارید مجاهدان مسلمان صهیونیست ها را نابود کنند.
4- به یهودیان جهان: ای یهودیان! اروپایی ها و مسیحیان به دلیل نفرت دیرینه ای که به خاطر مصلوب شدن عیسی (ع) از شما دارند، آرزوی نابودی شما را دارند؛ و چون نتوانستند شما را نابود کنند، زمینه تشکیل اسرائیل را بوجود آوردند؛ حال اسرائیل، اقلیتی یهودی در میان اکثریتی مسلمان است، که در مقابل دوربین های جهان و در برابر انظار تمام مردم دنیا مرتکب جنایاتی عظیم می شود، و به این صورت خشمی جهانی ذخیره می گردد تا روزی همه ی مردم جهان شما یهودیان را نابود کنند و مسیحیان و اروپایی ها به خواسته ی خود برسند و خداوند از این حیله آگاه بود که در تورات شما را از تشکیل دولت واحد اسرائیل تا رسیدن آخرالزمان منع کرد تا نابود نشوید! شما صد سال پیش در پناه دولت های مسلمان می توانستید با آرامش زندگی کنید ولی در حال حاضر اسرائیل مقدمه ی نابودی شما را آماده می کند! پس هرچه زودتر خود دولت اسرائیل را نابود کنید!
5- به مردم سراسر جهان: ای مردم جهان شاهد باشید که هشدار داده بودیم، ولی اسرائیل نه تنها مردم فلسطین و لبنان را به خاک و خون کشید بلکه مقدس ترین مکان های مسلمانان را نیز نابود کرد پس جنگ ما با ایشان بیهوده نیست و هر چه از حالا بر سر ایشان بیاوریم پاسخی به جنون صهیونیست های خون خوار است!
Save Al Aqsa

This is not a petition to stop the destruction of the Al Aqsa Mosque in Jerusalem by the Zionist regime. Let's pause for a moment, who are we going to protest against, and where is this formal request going to be reviewed at? Objection to the Israeli government? Is our word going to change the decision of the madman? They want us dead, and destroying our holy place of worship, Al Aqsa Mosque, is one of their sweetest dreams.

Do you really think by protesting against the governments who have always defended the illegal Israeli occupation, the ones who have kept their silence when the people of Lebanon were being slaughtered innocently, is going to make a difference?

This letter is not a petition, but a massage to the following people:

1) To Muslim fighters (Al Mujahedin)

Oh Muslim fighters! Today all the eyes of the Muslim Ummah is upon you to see your reaction towards this great insult from the Zionists.

Oh holy fighters! Palestine and its innocent people have been oppressed, raped, murdered, and thrown out of their homes unjustly for the past 60 years. It is a proven fact that diplomacy and dialogue don't do us any good. It is only by direct action that we will succeed. The holy Quran mentions: “Oppress them as they have oppressed you, and slay them wherever you find them.”

Oh Al Mujahedin! You are the ‘Ababil' birds of Allah the Almighty. Teach these people a lesson they shall never forget. The Almighty Allah punished the ‘Companions of the Elephant' by throwing stones from hell on them. Now we are looking up to you, and willing to support you with our lives and all our belongings. Surely sending a limited number of rockets, in retaliation, to the Zionists cities is not enough for what they are doing.

2) To all Muslims

It is our fault that the land of Palestine has been occupied for the last 60 years. It is our fault because we relied on the Arab leaders who have betrayed us. It is our fault because we did not fight, nor supported the ones who did.

Now it is time to make it up to them. Protests, marches, and petitions, will not make a difference to the people of Palestine . They need our support in every possible way. We should be ready to sacrifice our lives, to give up our existence and wealth, to support the cause of the fighters, the Mujahedin, by providing them with weapons to fight and money to construct the holy land.

Oh Muslims! One day we will all die and go to the next world. We will be questioned regarding to our omission to Quds. Do something that you will not regret later on.

3) To Arab leaders, and their Jurists

We are not expecting any help from you. Just keep your silence, and do not support the Zionists as you did in the 33 day Lebanon-Israel war. Let the Muslim fighters finish off the Zionists without your interruptions.

4) To all Jews

Oh Jews! The Christians and Europeans hate you for crucifying Jesus (Isa, peace be upon him). They wanted to destroy you, but they couldn't. That is why they created the state of Israel . By doing this, the Jews are now a small minority in a great majority of Muslims.

Now all the world media cameras are focused on Israel ; watching the Jewish state murder innocent people and destroy civilian houses everyday. The anger of nations will grow and eventually explode. Then the people of the world will wipe Israel off the map. Allah the Almighty knew about all this, that is why he has forbidden the Jews [Via the holy Torah] to have an independent state of their own until the last ages (Akhar Al Zaman).

You have lived among Muslims in peace for hundreds of years. But now, Israel has become the reason for your destruction. So get rid of it before it ends your time.

5) To all the people around the globe

O people! Be our witnesses! We warned the Zionists regime, but they still massacred the innocent civilians of Lebanon and Palestine . Now they intend to destroy our sacred place of worship (Al Aqsa Mosque). We are fighting the Zionists for a reason, and whatever happens to them from this moment on… is because of their own actions.

برای تایید و امضای این اعتراض نامه بر روی این لینک کلیک کنید

*** 

پی نوشت:

چند تا پی نوشت بی ربط با مطلب بالا:

***سه تا عکس از دفتر کاری من

یه طرف دیوار  اینم یه قسمت دیگه از دیوار دفتر

اینم میز کاری منه

***دیشب ابوی محترم پیش ما تشریف داشتن و به بهانه ایشون هم امام رضا(ع) دوباره ما رو خواستن که بریم دیدنشون. ایشون تو این عکس در حال گفتمان با مادر محترمه هستن که دوربین مخفی ما ازشون عکس گرفت. 

عکس مخفی از ابوی گرامی

***امروز صبح با یکی از دوستان بسیار عزیزم که فقط یک هفته است با ایشون دوست شدم رفتیم کوهسنگی (جبل النور )‌خلاصه عشق و حال و صفا . اون بالا یه ذره نزدیک تری و سیمت هم بیشتر وصل میشه. یه عکس هم از این پایین گرفتم که بذارم ملت لذت ببرن. 

 

تغییر مواضع آمریکا ، پس از سخنان رهبری

آمریکا: چه کسی گفت ما قصد حمله داریم؟

طی سه هفته اخیر به دنبال تصویب قطعنامه 1737 علیه ایران، برخی مقامات آمریکایی با افزایش فشارهای روانی علیه ایران، زمزمه‌های امکان حمله نظامی به این کشور را مطرح نمودند. نکته قابل توجه این بود که افزایش جنگ روانی آمریکا علیه ایران، تصادفاً با همنوایی و همزمانی معدودی از روزنامه‌ها و جریانات داخلی در کشور همراه شد.

اگرچه شخصیت‌های شناخته شده اکثر جریانات داخلی از جمله اصلاح‌طلبان و اصولگرایان بر وحدت در موضع‌گیری‌های داخلی در خصوص بحث هسته‌ای تاکید می‌کردند، اما برخی جریانات سعی ‌کردند با ناکارآمد جلوه دادن دیپلماسی هسته‌ای دولت و معرفی برخی شخصیت‌های سیاسی به عنوان مسببان بحران، تنها راه برون‌رفت از بحران را تعلیق دوباره فعالیت‌های هسته‌ای ایران اعلام کنند.

روند عملیات روانی بازیگران خارجی و داخلی از جایی شکل جالب توجهی به خود گرفت که با شکل‌گیری تردید‌هایی در خصوص میزان فایده حربه تهدید علیه ایران در صحبت‌های مقامات آمریکایی، شاهد افزایش عملیات روانی همان جریانات داخلی در خصوص مسئله هسته‌ای بودیم.

جملاتی چون «شرایط کشور عادی نیست»، «مردم از وضع موجود نگرانند»،«چرا نگرانیم؟»، «فرصت‌سوزی سم و خیانت است»، «شرایط کشور عادی نیست»،«همه جناح‌ها نگران کشورند»، شرایط کشور عادی نیست» و «فرصت‌سوزی برای کشور سم است»، تیتر صفحات اول روزنامه‌های متعلق به همان جریانات بوده که از تاریخ 4/11/85 تا تاریخ 12/11/85 به صورت مداوم و با تاکید بر جمله «شرایط کشور عادی نیست» روز به روز در این روزنامه‌ها درج شده است.

تعجب ناظران سیاسی زمانی بیشتر برانگیخته شد که در حالی که برخی افراد و روزنامه‌های مطرح در کشور طی این دوره زمانی سعی می‌کردند با عملیات روانی القایی بحران را به فضای ذهنی مخاطبین در جامعه منتقل نمایند، مقامات آمریکایی با مشاهده عدم تاثیر حربه تهدید علیه ایران، از اعلام مواضع خصمانه خودداری کردند و به سمت اعلام مواضعی با این سرفصل که «هنوز هم می‌توان به ادامه دیپلماسی با ایران امیدوار بود» متمایل شدند.

این جریانات داخلی با هدف کم‌رنگ نمودن دستاوردهای هسته‌ای حاکمیت (تجدید نظر در ارائه امتیازات بی‌هدف، پیشرفت فنی قابل ملاحظه در فعالیت هسته‌ای و اصرار طرف غربی بر ادامه مذاکرات با ایران ) تلاش کردند با غیرعادی نشان دادن وضعیت کشور با تاکید بر جمله همیشگی «تهدید جدی است»، فضای فکری را برای فشار روانی بر تیم دیپلماسی هسته‌ای برای انجام تعلیق مجدد فعالیت‌ها فراهم کنند.

نقطه عطف شکست پروژه عملیات روانی طرف غربی، سخنرانی پنجشنبه هفته گذشته مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان و اعضای نیروی هوایی ارتش با ایشان بود که بلافاصله عکس‌العمل مقامات آمریکایی را در پی داشت.

رهبری در سخنان خود عملیات روانی دشمن را با هدف تضعیف روحیه ملت ایران و نشانه‌ای از استیصال دولتمردان آمریکایی دانستند و افزودند: تهدید و ترساندن شیوه قدیمی و همیشگی سلطه‌گران برای تضعیف اراده و عزم ملت‌ها و چپاول منابع کشورها بوده است.

رهبری با اشاره به کسانی که می‌گویند قدرت دشمن را دست کم نگیرید، افزودند: این حرف درستی است و در فرهنگ عمیق ملت ایران نیز مورد تاکید است. اما آیا عاقلانه است که دشمن را دست کم نگیریم، اما در مقابل، عظمت و توانایی ملت ایران را نادیده بگیریم؟

حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به شایعه حمله امریکا به ایران، تأکید کردند: دشمنان خوب می‌دانند که هرگونه تعرض، عکس‌العمل همه جانبه ملت ایران را نسبت به متعرضان و منافع آن‌ها در همه نقاط جهان به دنبال خواهد داشت.

بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار بلافاصله واکنش حاکی از دست‌پاچگی مقامات آمریکایی را در پی داشت. به گزارش زی‌نیوز، "تام کیسی" سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در پاسخ به سؤالی در خصوص بیانات آیت‌الله خامنه‌ای رهبر ایران، بدون طرح تهدید نظامی علیه ایران اعلام کرد: «تلاش ما در واکنش به برنامه هسته‌ای ایران تمرکز بر دیپلماسی است. گمان می‌کنم ما به روشنی بیان کرده‌ایم که قصد ما پیگیری مسئله از طریق مجاری دیپلماتیک است.»

"تونی اسنو" سخنگوی کاخ سفید نیز در واکنش به بیانات رهبری تلاش کرد بحث تهاجم به ایران را کمرنگ جلوه ‌دهد و اظهار داشت: «من بارها اعلام کرده‌ام. وزیر دفاع آمریکا و رئیس‌جمهور آمریکا هم بارها اعلام کرده‌اند که قصد حمله به ایران نداریم.»
امید است توجه مقامات آمریکایی به ناکارآمدی حربه بکارگیری تهدید و اذعان این مقامات به ناکارآمدی این حربه، باعث شود معدودی از جریانات داخل نیز در راستای سیاست همنوایی و همزمانی با سیاست‌های طرف غربی، به ناموثر بودن این فاز از عملیات روانی پی ببرند و به خاطر دستیابی به منافع فردی یا جناحی، منافع ملی را بیش از این تحت تاثیر بازی‌های سیاسی قرار ندهند.

پی نوشت ها:

۱-این مطلب برداشتی از سایت فارس بود.

۲-حالم باز بد شده... باز همون بیماری کذایی برگشته... خیلی حالم بده.... خیلی حالم بده....

۳-بازم میخواستم پی نوشت های زیادی بذارم در مورد این چند روزه ولی به دلیل باز نتونستم.

۴-در مورد راهپیمایی شکوهمند دیروز هم عکس میخوام بذارم هم مطلب ولی هروقت حالم بهتر شد.

۵-از آقای ابطحی عزیز (معاون محترم ریاست جمهوری سابق ) که لطف کردن و در این وبلاگ نظر دادن هم تشکر میکنم.

۶-احتمالا همین روزها در مورد جریان نمایشگاه و جشنواره مطبوعات و همچنین گفتگویی که با آقای مظفر (وزیر آموزش و پرورش دولت اول خاتمی و نماینده فعلی مردم تهران و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام )داشتم هم می نویسم.

۷-حالم خیلی بده...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ (سوره ی توبه ، آیه ۳۲)

باز هم رژیم سفّاک صهیونیستی در اقدامی ددمنشانه با تخریب قسمتی از اولین قبله گاه مسلمین جهان ماهیت خونخوار، متحجّر و نژادپرستانه‌ی خود را بیش از پیش به تمامی جهان نشان داد. و نشان داد که این رژیم نه برای صلح آنگونه که غرب و آمریکای غاصب بر طبل آن می کوبد بلکه برای فتنه و جنگ و نابودی اسلام پا به عرصه ی خاورمیانه نهاده است و در راستای نابودی مسلمانان عمل می کند.

مسجد الا قصی نه فقط میراث مسلمین ، بلکه میراث جهان است و رژیم غاصب صهیونیست با القا کردن اینکه قبة الصخرة (۱) ، مسجدالاقصی می باشد دست به تخریب مسجدالاخضرا ( مسجد الاقصی حقیقی) زده است و در مقابل رسانه ها با بی‌شرمی تمام قبةالصخرة را به جای مسجدالاقصی معرفی می کند و به تخریب مسجدالاقصی ادامه می دهد.

رژیم غاصب صهیونیست از تخریب قبله گاه مسلمین اهداف بسیاری دنبال می کند که به اختصار چند هدف این رژیم سفّاک را یادآور می‌شویم :

•  پس از شکست سنگین رژیم غاصب صهیونیستی در جنگ سی و سه روزه، در مقابل شمار اندکی از مسلمانان حزب الله لبنان و تلاش بی نتیجه‌اش برای باز پس گیری چند سرباز اسیر شده، غرور اسرائیل و رویای شکست ناپذیر بودنش بیش از پیش بر باد رفت و بر همه جهانیان مخصوصا ملل مسلمان و اعراب روشن شد که رژیم غاصب صهیونیسم بیش از هر زمانی ضعیف است و ملت مسلمان بیشتر از هر زمانی قوی؛ لذا یکی از اهداف این اقدام وحشیانه، تسکین دردی بود که از زخم‌های حزب الله بر پیکر اسرائیلیان وارد شده است.

•  انحراف دادن افکار عمومی و مهاجرین داخل رژیم صهیونیستی از اغتشاشات جاریه در داخل فلسطین اشغالی نظیر استعفای یکی پس از دیگری مسؤولین فلسطین اشغالی ناشی از شکست در جنگ لبنان و همچنین افشای فسادهای اخلاقی رئیس جمهوری و فساد اقتصادی وزیر دارایی کشور صهیونیستی .

•  انتقام از شکست سنگین در مقابل عده ای کمی از امت حزب الله؛ بوسیله ی ضربه زدن و جریحه دار کردن روحیه ی مسلمین با دست یازی به نماد هویت آنان.

رژیم اشغالگر صهیونیسم با تفکر و توهم اینکه جامعه‌ی کنونی فلسطین در جنگ داخلی به سر می‌برد و لبنان نیز در چالش داخلی در مواجه با عناصر حکومتی خود فروشی که نام مسلمان را بر دوش می‌کشند و سرسپرده‌ی طاغوت هستند، به سر می‌برد و نمی‌توانند از خود واکنش قاطع و جامعی نشان دهند؛ جرئت واهی پیدا کرده است و دست به این اقدام دد منشانه زده است.

این جنایت در حالی صورتی میگیرد که دولتی از اعراب شیمون پرز را در آغوش می کشد و آرزوی برای بر قراری ارتباط با دوستی با رژیم غاصب صهیونیست را می‌پروراند!.

این جنایت در حالی صورتی میگیرد که رسانه های عربی و در راس همه ی آنها خبرگزاری الجزیره با وادادگی به سمت غرب و با وقاهت هرچه تمام‌تر مسئله‌ی نفوذ ایران را خطرناک‌تر و مهمتر از خطر اسرائیل برای منطقه می دانند! .

و این گروه های وا داده همان گروه‌هایی هستند که در لوای اسلام و دیانت طبل بر تفرقه و جنگ شیعه و سنی می‌کوبند و خواسته یا ناخواسته خدمت و خوش رقصی برای دشمنان اسلام و مسلمین می‌کنند . و اینها همان گروه هایی هستند که حتی راضی نیستند که خونی از دماغ صهیونیست‌ها ریخته شود !.

امروز ملت‌ها و نهضت‌های اسلامی بیش از پیش در مبارزه با اشغالگرانی همچون آمریکا و صهیونیست و همدستان‌شان هستند و از سوی دیگر در مبارزه با تفرقه افکنان و منافقین و عالمان ساده لوح سازشگری می باشند که با نام دین خدا و به اسم خدا به شیطان و طاغوت خدمت می کنند.

و اکنون این وظیفه‌ی امت مسلمان است که در این شرایط بسیار حساس که حزب‌الله و مردم فلسطین که در یک جبهه بایستی با صهیونیست سفّاک اشغالگر بجنگند و از سوی دیگر باید به مبارزه با حکومت های دست نشانده و خود باخته به مبارزه بر خیزند ؛ به حمایت و دفاع از مرزهای اعتقادی و مقدس خویش برخیزند و بیش از هر زمانی صدای انزجار اسلام را از طاغوتیان زمان خویش برآورند. تا از این به بعد دشمنان حتی خیال انجام چنین کاری هم به سرشان نزند.

و در چنین شرایطی آیا راهی جز اتحاد مسلمانان و ادامه‌ی بیش از پیش مقاومت نهضت‌های اسلامی مانده است؟؟

و همه و همه ی ما موظفیم که به این اقدام شوم و بی‌شرمانه ی رژیم غاصب صهیونیستی پاسخی بدهیم .

مجمع وبلاگ نویسان مسلمان پیرو بیانات مقام معظم رهبری که فرمودند :

« واکنش دنیای اسلام به اهانت رژیم صهیونیستی به مسجد الاقصی باید به گونه ای باشد که موجب پشیمانی رژیم اشغالگر قدس شود زیرا سکوت در این قضیه به هیچ وجه جایز نیست»

هم پای همه‌ی مسلمانان جهان انزجار و تنفر خود را از اقدام بی شرمانه‌ی رژیم سفّاک و غاصب صهیونیستی ابراز می دارد و اعلام می دارد که همراه سایر مسلمانان ایران با حضور خود در راهپیمایی ۲۲ بهمن، انزجار و تنفر خویش را بیش از پیش نشان خواهد داد.

وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ (ال عمران ۵۴)

امضا:

مجمع وبلاگنویسان مسلمان

انجمن وبلاگنویسان دانشگاه امام صادق

هیئت وبلاگنویسان ایران

پی نوشت:

(۱) . مسجد ی که با گنبد طلایی در تمامی رسانه مشاهده می شود که نام آن قبة الصخرة می باشد و مسجد الاقصی، مسجدی است با گنبد سبز رنگ و نام دیگر آن مسجد الخضرأ می باشد.

۲-برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد پی نوشت بالا به این مطلب مراجعه کنید.

۳-برای همبستگی بیشتر لینک این پست رو برای دوستان خود بفرستید.

۴-لینک اعتراضیه اینترنتی این اقدام ددمنشانه را هم بزودی در این پست میتوانید مشاهده نمایید.

۵-قرار بود مطلب دیگری در وبلاگ قرار داده شود که بعلت مهم بودن این مطلب از گذاشتن آن خودداری کردم و این مطلب در وبلاگ قرار گرفت.

۶-اطلاعات بیشتر :

توطئه صهیونیست ها برای تخریب مسجد الاقصی به زبان خود آنها

حداد عادل در نامه‌ای به مدیرکل یونسکو: حفظ مسجد الاقصی در مقابل هرگونه تخریب اهمیت دارد

یه خبر دیگه از سایت فارس

رهبر فرزانه انقلاب :هرگونه تعرض، عکس العمل ملت ایران را در تمام نقاط جهان به دنبال دارد

 

!!!!!تذکر !!!!          این یک نوشته نیست یک یادداشت یا پی نوشت کوچیکه فقط!!! ادامه داره مطلبش .

بالاخره جشنواره نشریات تجربی به پایان رسید...

امروز غروب از نمایشگاه که به سمت محل برگزاری مراسم اختتامیه حرکت می کردیم بین راه بچه ها کلی مسخره بازی در می آوردن. بگذریم قرار نیست این چیزا رو بگم...

دیروز ویژه نامه نمایشگاه رو دادن به ما که براشون آماده کنیم و امروز که آماده شد گفتن به نمایندگی همه نشریات منتشر و پخش میشه. یه کلیپ هم ازم خواستن که براشون ساختم...

همونجور که بالا نوشتم وقتی به مراسم اختتامیه رفتیم ، با بچه های دانشگاه امام رضا و پیام نور و علوم رضوی و علوم پزشکی یه جا نشسته بودیم و خلاصه شلوغ ترین قسمت تالار جایی بود که ما نشسته بودیم.

... .....................................

(اینا قسمت های مختلف مراسم بود که بیخیالش شدم فعلا چون بعدا مفصل در موردش می نویسم)

-----------

برم سر اصل مطلب : امروز جایزه ها

علی اکبر جوانی را یادم داد...

بابا می رفت هیئت و من خیلی کوچک بودم ، پنج شش سالم بود، هیات و دسته و سینه زنی را دیده بودم . هر سال محرم ، بوی اسفند و اشک و سینه زنی زودتر می امد و می نشست توی شهرمان؛و من خیلی کوچک بودم . از میان تمام اینها فقط اسم زینب و حسین را خوب بلد بودم. می دانستم حسین(ع) مرد کربلاست. می دانستم صبر یعنی زینب ، با همه کوچکی ام خوب می دانستم.

اما آن روزها علی اکبر را خوب نشناختم. سالها بعد، در روزهای جوانی ام شناختمش. توی همان روزهای محرم، میان تمام بوهای خوب و به یادماندنی جوانی همان روزها علی اکبر آمدو جا خوش کرد توی ذهنم . وگرنه من که نمی شناختمش. می شنیدم علی اکبر جوان بود . اولین چیز همین بود که مرا جلب کرد. چقدر جوان بود یعنی؟ تا این حد که جوانی اش را گذاشت زیر پا و روز عاشورا ماندنی شد؟ آره ماندنی؛ که راز ماندگاری همین است.

علی اکبر جوان بود. آنقدر جوان که حتی اختلاف هست بین سن ماندگاری اش، مهم نیست که هیجده سالش بود یا بیست و سه سال یا بیست و هفت سال، نه... قصد چیز دیگری است. علی اکبر «آرمان » را شناخته بود.

علی اکبر حسین ، آرمان را با «آزادی» دیده بود ؛ و آزادی چیزی نبود جز نبودن در قفس ،فکرش را بکن، آفتاب ظهر عاشورا... می تابد و این بار جان مهم نیست ؛ که آرمان مهمتر است. جوانی می ماند پشت دیوار... اما آرمان و ایمان مهمترین واژه ها می شود. آره... من همه اینها را در جوانی ام شنیدم و بعد ،یاد گرفتم که بعضی واژه ها توی زندگی آدم مهم می شوند. علی اکبر حسین جوانی ام را یادم انداخت. یادم انداخت که آزادی و آرمان و ایمان واژه های مهم زندگی ام هستند. علی اکبر یادم داد. این روزها اسم علی اکبر را زیاد می شنوم. توی هر دسته، هیات و کنار هر اشک چشمی یادم می افتد که ... آره ، حالا من جوانم، جوانی ام پشت دیوار خاک نمی خورد، من جوانی و آرمان و ایمان را با علی اکبر یاد گرفتم.

 

                                                 ******************************

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است

 

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است . پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.

و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی ،بهتر است بالاتر را نگاه نکنی، زیر ا ممکن است چشمت به خدا بیافتد و او آنقدر بزرگ است که هرچیز پیش او کوچک جلوه می کند.

پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی ،تماشایت می کند و می گذارد شادمان باشی.

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر بشوی، خدا با تو سخت گیر تر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکباز تر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و  زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی.

زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق بر می داری ، خدا هم گامی در خیرت بر می دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.

و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان ، خدا وارد کار می شود و خیالت را در هم می ریزد و معشوقت را در هم می کوبد. معشوقت ، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد ، خدا هرگز نمی گذارد که میان تو و او چیزی فاصله بیاندازد.

معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است . نا امیدی از اینجا و آنجا ، ناامیدی از این کس و آن کس . ناامیدی از این چیز و آن چیز.

تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای .

اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت ، حتی قطره ای هم هدر نرفته است . خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است .

خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.

فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر . تا بی نیازتر شوی و به او نزدیک تر.

راستی اما چه زیباست و چه با شکوه و چه شور انگیز که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

 

پی نوشت:

پی نوشت هایی که می خواستم بنویسم زیاد بود ولی چون حالم خیلی بده نتونستم بنویسم فقط اینو بگم بالاخره نمایشگاه نشریات تجربی افتتاح شد... غرفه مون هم قشنگ شده...امروز که از نمایشگاه اومدم خونه حالم خیلی بد شد... حالم خیلی بده...

روح که بزرگ شد، تن به زحمت می افتد و روح که کوچک شد ، تن آسایش می یابد… روح وقتی که بزرگ شد ، خواه ناخواه باید در روز عاشورا سیصد زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که در زیر سم اسبها لگدمال می شود ، جریمه یک روحیه بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد…

***

همین نگاه بود که روایت مطهری از عاشورا را از دیگر روایتهای رایج زمان خود متفاوت کرد. استاد شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی به دنبال پاسخ دادن به این پرسش بود : «چرا ظرفیت فکری و اجتماعی واقعه بزرگی مانند عاشورا، امروز آنقدر به دست ما دچار آسیب شده که تنها به بعد مصیبت و تراژدی و صفحه سیاه آن توجه می کنیم و از صفحه سفید و نورانی آن غافلیم؟» در پاسخ به این پرسش مهم بود که او اثری مانند حماسه حسینی را خلق کرد و در آن وجوه ایجابی و نورانی این حادثه الهام بخش را روشن نمود. برای همین ، دغدغه های اصلی مطهری را در این کتاب،‌چنین می بینیم : خرافه زدایی از عاشورا، توجه به ابعاد زندگی ساز و حرکت آفرین عاشورا و الهام گیری از ابعاد حماسی این واقعه.

***

تحریفهایی که به دست ما مردم در این حادثه صورت گرفته است، همه در جهت پایین آوردن و مسخ کردن قضیه بوده است، در جهت بی خاصیت کردن و بی اثر کردن قضیه بوده است و در این امر ،هم گویندگان و علمای امت تقصیر داشته اندو هم مردم.

شهید مطهری تحریفات عاشورا را منکری می دانست که باید با آن قاطعانه و مصلحانه برخورد کرد. او تحریفات را به دو دسته کلی«تحریفات لفظی» (دروغگویی درباره تاریخ و حوادث عاشورا) و «تحریفات معنوی» (القای اهداف غیرواقعی برای نهضت حسینی) تقسیم می کرد و می گفت: شما باید روضه راست بشنوید… اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون می آید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد.

البته شهید مطهری برخلاف روشنفکران غرب زده نمیخواست به بهانه وجود تحریفات و اکاذیب رایج در عزاداریها ،تعلق معنوی مردم به امام حماسه سازشان را به ریشخند بگیرد. او در برابر عزاداریهای آمیخته به تحریفات تاکید داشت که : نباید با اینها مبارزه کرد باید اینها را اصلاح نمود.

نکته مهم این است که شهید مطهری تحریفات معنوی را بسیار خطرناکتر از تحریفات لفظی عاشورا می دانست. به نظر او، امام حسین (ع) آنقدر واضح  اهداف خود از این قیام را توضیح داده است که اگر ما دست از تنبلی و بی سوادی و عافیت طلبی برداریم، هیچ احتیاجی به تفسیرهای ناروا از این حادثه نداریم و با همین نگاه بود که تفسیرهای صرفا معنوی و شخصی از این حادثه همه جانبه و اجتماعی را نقد می کرد.

***

شعارهای اباعبدالله (ع) شعارهای احیای اسلام است . این است که چرا بیت المال مسلمین را یک عده به خودشان اختصاص داده اند؟ چرا حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می کنند؟ چرا مردم را دو دسته کرده اند: مردمی که فقیر فقیر و دردمندند و مردمی که از پرخوری نمی توانند از جایشان بلند شوند؟

الگوپذیری اجتماعی و حرکت در مسیر آزادیخواهی حسینی ، دغدغه ای بود که مطهری داشت و می گفت رمز اصلی عزاداری برای سید الشهدا(ع) همین تجدید روحیه انقلابیگری و ساکت ننشستن در برابر ظلمها و انحرافهاست. او حسین (ع) را نه یک مقتول تلف شده که باید به حال او و خانواده اش تاسف خورد، بلکه قهرمانی اجتماعی می دید که یاد او باید زنده کننده روح حماسه و عزت و سازش ناپذیری باشد.

مطهری با نگاهی دقیقتر، حادثه عاشورا هم به عنوان امر به معروف و نهی از منکر و هم به عنوان یک حرکت تبلیغی برای معرفی دین می دید وبرای همین در «حماسه حسینی » طی دو فصل مجزا و مفصل ، مبانی فکری قوی خود را در دو موضوع امر به معروف و نهی از منکر و تبلیغ و مبلغ مطرح کرده که از جنبه کاربردی بسیار خواندنی و شیرین هستند.

نگاه نقادانه استاد شهید مطهری به عزاداریها و تاکید او بر جنبه های الگوآفرین حماسه حسینی ،‌نه فقط در کتاب حماسه حسینی بلکه در تمامی آثار او ردپایی دارد. مثل آن جا که می گوید: « آیا حسین بن علی (ع) نیازی دارد که ما و شما بیاییم بنشینیم و برایش گریه کنیم ، العیاذبالله ،‌عقده های دلش خالی می شود؟ ...یا عقده های دل فاطمه زهرا(س) و حضرت امیر(ع) خالی می شود؟ ... پس مساله چیست؟ ... اسلام، اصلی دارد به نام مبارزه با ظلم و ستمگری ، اصلی دارد به نام حماسه شهادت... حسین (ع) حماسه شهادت است ، حسین شعار عدالت اسلامی است... تا شما نام حسین(ع) را زنده نگه می دارید، یعنی ما طرفدار عدالت اسلامی هستیم . اینکه پرچم سیاه بالای خانه تان می زنید یعنی من وابسته حسینم. کدام حسین ؟ همان حسینی که درراه عدالت شهید شد.».

منبع: کتاب حماسه حسینی جلد 1

 

 ***************

پی نوشت:

۱-نمایش خلقت جهان پرورش انسانهایی است که در برابر شدائد بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند.

۲-جاذبه خاک به ماندن می خواند، و آن عهد باطنی به رفتن...  عقل به ماندن می خواند ، و عشق به رفتن... و این هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان ، در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود.

۳-پی نوشت های دیگری هم هست که فردا نوشته میشه.

 

شهید مطهری درمجموعه کتاب های حماسه حسینی روی یک نکته تأکید ویژه دارد؛ این که واقعه عاشورا به مرور دچار تحریفاتی شده که باید از آن ها حذر کرد. این ها فقط چند تا از  تحریفاتی هستند که مطهری در جلدهای 1 و 3 حماسه حسینی به شان اشاره کرده. قسمت غم انگیز ماجرا این جاست که بعضی از این ها هنوز رایج اند و این ور و آن ور مدام از مداح ها و مجلس گردان ها می شنویدشان.مطهری این حرف ها را نزدیک به 30 سال پیش زده. از آن موقع تا حالا هم این جور دروغ ها و افسانه ها بیشتر اگر نشده باشند، کمتر نشده اند. شما چند نفر دیگر را می شناسید که با جدیت و وسواس مطهری افتاده باشند به جان این دروغ ها و سعی کرده باشند چهرة امام شان را از زیر همة این خرافات و باورهای سطحی و منحرف بکشند بیرون؟ اصلا چرا ما فقط رفته ایم سراغ نقل قول های مطهری و خودمان جرأت نمی کنیم  از یکی از این دروغ های جدیدی که به حسین و عاشورا نسبت می دهند، حرف بزنیم؟ فکر نمی کنیدیک جای کارمان بدجور می لنگد؟

1-داستان تشنگی

این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند، نه! سه شبانه روز بود که ممنوع بودند. ولی در این خلال توانستند یکی دوبار از جمله در شب عاشورا آب تهیه کنند. [اصلا] لقب سقا ، آب آور،قبلا [یعنی قبل از عاشورا] به حضرت ابوالفضل داده شده بود؛ چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شب های پیش، حضرت ابوالفضل توانسته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال اباعبدالله آب بیاورد. حتی غسل کردند، بدن های خودشان را شست وشو دادند.

2-داستان اربعین

نمونه دیگر، اربعین است. اربعین که می رسد، همه، این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند این طور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آن جا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین هم با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف، که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تأیید نکرده است، در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی نیست و هیچ دلیل عقلی هم این را تأیید نمی کند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین علیه السلام بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت قبر امام حسین علیه السلام [توسط جابر و نه اهل بیت] هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست ، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود (ج1)... عبور شهدا از کربلا و ملاقات امام سجاد با جابر افسانه است. (حماسه حسینی،ج 3)

3-داستان لیلا و علی اکبر

نمونه دیگر قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند، ولی حتی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود و البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را شنیدم که علی اکبر به میدان رفت، حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند! اولا لیلایی در کربلا نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست . منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند که هر کس اجازه می خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد، به جز برای علی اکبر؛ فاستاذن فی القتال اباه فاذن له. یعنی تا اجازه خواست، گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید:         

                      خیز ای بابا از این صحرا رویم              نک به سوی خیمة لیلا رویم

4-داستان هلاک کردن دشمن

ملا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سؤال کرد این ها از کجا پیدا شدند؟ این ها همه در کوفه بودند؟ ... مگر کوفه چقدر بزرگ بود؟ کوفه یک شهر تازه ساز بود که هنوز سی و پنج سال بیشتر از عمر آن نگذشته بود، چون کوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند. (این شهر را عمر دستور داد بسازند، برای این که لشکریان اسلام در نزدیکی ایران مرکزی داشته باشند.) در آن وقت معلوم نیست همة جمعیت کوفه آیا به صدهزار نفر می رسیده است یا نه؟ ... و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصدهزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند، و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید پایین و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصدهزار نفر، هشتادوسه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد که دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!

پی نوشت:

این مطلب ادامه دارد...

آن مرد عاشق بود و آن بازی عشق و آن حریف خدا . دور ، دور آخر بود و بازی به دستخون رسیده بود. آن مرد ، زمین را سبز می خواست . دل را سبز می خواست. انسان را سبز .زیرا بهشت سبز است و روح سبز و ایمان سبز.اما سبزی را بهایی است به غایت سرخ و بازی به غایتش رسیده بود .به غایتی سرخ .و از این رو بود که آن مرد، سرخ را برگزید.که عشق سرخ است و آتش سرخ و عصیان سرخ. و از میان تمام سرخان، خون را برگزید . نه این خون رام آرام سر به زیر فروتن را ، آن خون عاصی عاشق را. آن خون که فواره است و فریاد . او خون خویش را برگزید . که بازی سخت سرخ  و سخت خونین بود.

ترکش کنید و تنهایش بگذارید که شما را یارای یاری او نیست. این بازی آخر است و نه جوشن به کار می آید و نه نیزه و نه شمشیر و نه سپر. دیگر نه طمع بهشت و نه ترس دوزخ و نه هول رستاخیز. بروید و بردارید و بگریزید.

دیگر پیراهنتان پاره نخواهد شد. تنتان ،پاره پاره خواهد شد. کیست؟ کیست که با تن پاره پاره بماند؟دیگر غنیمتی نصیبتان نخواهد شد. کیست؟ کیست که با قلب شرحه شرحه بماند؟ از عزیمت را دیگر بازگشتی نیست. زیرا که آن یار ، گلو را بریده و خون را پاشیده بر آسمان . کیست؟ کیست که با گلوی بریده و خون پاشیده بر آسمان بماند؟

وقتی بنده اید و او مالک ، بازی این همه سخت نیست وقتی عابدید و او معبود، بازی این همه سخت نیست.

اما آن زمان که عاشقید و او معشوق ، یا آن هنگامه که او عاشق است و شما معشوق، بازی این چنین سخت است و این چنین سرخ و این چنین خونین. و بازی عاشقی را نخواهید برد، جز به بهای خون خویش. آن مرد حسین بود و آن بازی کربلا و آن یار خدا.

 پی نوشت:

* فرا رسیدن ماه خون و قیام ماه محرم بر همه آزادگان جهان تسلیت باد.

**موسیقی وبلاگ رو همون جور که گفته بودم تغییر دادم. البته باز هم تغییر می کنه .

*** در روزهای دیگه دو تا مطلب خیلی مهم در مورد جریانات مربوط به حادثه عاشورا رو میذارم روی وب.

****آقا یکی به ما کمک کنه این پروژه مون رو انجام بدیم دیگه...

*****چند روز بود حالم خیلی بد بود . الان خیلی بهتر شدم.

******همونجور که مشخصه بنر وبلاگ عوض شده. آخر وبلاگ رو هم ببینید یه دونه عکس گذاشتم.

اللهم عجل فی فرجه مولانا اباصالح المهدی

حرف اول:

دلم برخاستنی به ناگاه می‌خواهد و گریختنی گرامی از سرِ فریاد. دلم غاری می‌خواهد و خوابی سیصدساله و یارانی جوانمرد.
می‌خواهم چشم بر هم بگذارم و ندانم که آفتاب کی بر می‌آید و کی فرو می‌شود و ندانم که کدامین قرن از پی کدام قرن می‌گذرد.
و کاش چشم که باز می‌کردم، دقیانوس دیگر نبود و سکه‌ها از رونق افتاده بود.
من آدمی هزار ساله‌ام که هزاران بار گریخته‌ام، به هزار غار پناه برده‌ام و هزاران بار به خواب رفته‌ام. اما هر جا که رفته‌ام، دقیانوس نیز با من آمده است. من خوابیده‌ام و او بیدار مانده است. دیگر اما گریختن و غار و خواب سیصدساله به کار من نمی‌آید. من کجا بگریزم از دقیانوسی که در پیراهن من نَفَس می‌کشد و با چشم‌های من به نظاره می‌نشیند و چه بگویم از او که نه بر تخت خود که بر قلب من تکیه زده است و آن سواران که از پی من می‌آیند، نه در راه‌ها که در رگ‌های من می‌دوند.
چه بگویم که گریختن از این دقیانوس، گریختن از من است و شورش بر او، شوریدن بر خودم.
نه، ای خدای خواب‌های معرفت وغارهای تنهایی. من دیگر به غار نخواهم رفت و دیگر به خواب. که این دقیانوس که منم با هیچ خوابی به بیداری نخواهد رسید. فردا، فردا مصاف من است و دقیانوسم. بی‌زره و بی‌شمشیر و بی‌کلاه، تن به تن و رویارو؛ زیرا که زندگی نبرد آدمی است و دقیانوسش.

حرف دوم:

بت بزرگ به پای خدا افتاده بود و گریه می کرد؛ زیرا هرگز نتوانسته بود دعایی را مستجاب کند و معجزه‌ای را برآورده. زیرا شادمان نمی‌شد از پیشکش‌هایی که به پایش می‌ریختند و قربانی‌هایی که برایش می‌آوردند. زیرا دلتنگ کوهی بود که از آن جدایش کرده بودند و بیزار از آن تیشه که تراشش داده بود و ملول از آنان که نامی برایش گذاشته بودند و ستایشش می‌کردند. بت بزرگ گریه می‌کرد؛ زیرا می‌دانست نه بزرگ است و نه باشکوه و نه مقدس.
همه به پای او می‌افتادند و او به پای خدا. همه از او معجزه می‌خواستند و او از خدا. همه برای او می‌گریستند و او برای خدا.
او بتی بود که بزرگی نمی‌خواست. عظمت و ابهت و تقدس نمی‌خواست. نام نمی‌خواست و نشان نمی‌خواست.
او گریه می‌کرد و از خدا تبر می‌خواست، شکستن و فرو ریختن می‌خواست. خدا اما دعایش را مستجاب نمی‌کرد.
هزار سال گذشت. هزاران سال.
و روزی سرانجام خداوند تبری فرستاد بی‌ابراهیم.
و آن روز بت بزرگ بیش از هر بار گریست، بلندتر از هر روز. زیرا دانست که ابراهیمی نخواهد بود. زیرا دانست که از این‌پس او هم بت است و هم ابراهیم.
- خدایا، خدایا، خدایا چگونه بتی می‌تواند تبر بر خود بزند؟ چگونه بتی می‌تواند خود را درهم شکند و خود را فرو ریزد؟ چگونه، چگونه، چگونه؟
خدایا، ابراهیمی بفرست، خدایا ابراهیمی بفرست، خدایا ابراهیمی... خدا اما ابراهیمی نفرستاد.
بی‌باکی و دلیری و جسارتی اما فرستاد، ابراهیم‌وار.
و چه بزرگ روزی بود آن روز که بتی تبر بر خود زد و خود را شکست و خود را فرو ریخت.
مردمان گفتند: این بت نبود، سنگی بود سست و خاکی بود پراکنده، پس نامش را از یاد بردند و تکه‌هایش را به آب دادند و خاکه‌هایش را به باد.
و دیگر کسی نام او را نبرد، نام آن بتی را که خود را شکست.
اما هنوز هم صدای شادی او به گوش می‌رسد، صدای شادی آن مشت خاک که از ستایش مردمان رهید. صدای او که به عشق و شکوه و آزادی رسید.صدای بت بزرگی که خود را شکست ...

حرف سوم:

سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود. اما زخمی در پهلو دارم. زخمی که به دشنه ای تیز، پدر برایم به یادگار گذاشته است. هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم. پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو ، برابر هیچ کیکاووسی ،گردن کج نکنم و گفته است که زخم در پهلو و تیر در سینه، خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان. زیرا درد است که مرد ، می زاید و زخم است که انسان می آفریند. پدرم گفته است: قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست. پس زخم هایت را گرامی دار. زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است، تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد؛ و هیچ نوشدارویی، شگفت تر از عشق نیست.و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.

او که نامش خداوند است.

پدرم گفته بود که عشق شریف است و شگفت است و معجزه گر.اما نگفته بود که عشق چقدر نمکین است و نگفته بود او که نوشدارو دارد، دستهایش این همه از نمک عشق پر است و نگفته بود که او هر که را دوست تر دارد، بر زخمش از نمک عشق بیشتر می پاشد!

زخمی بر پهلویم است و خون می چکد و خدا نمک می پاشد. من پیچ می خورم و تاب می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم! من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم، زیرا به یادم می آورد که سنگ نیستم، چوب نیستم ، خشت و خاک نیستم؛ که انسانم.

پدرم گفته است : از جانت دست بردار، از زخمت اما نه، زیرا اگر زخمی نباشد، دردی نیست و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود و اگر در پی نوشدارو نباشی ، عاشق نخواهی شد و عاشق اگر نباشی، خدایی نخواهی داشت...

دست بر زخمم می گذارم و گرامی اش می دارم؛ که این زخم عشق است و عشق میراث پدر است. میراث پدر علیه السلام!

حرف چهارم:

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می‌نوشید؛ بی‌خیال. فنجان چای اما از خاطره پر بود و انگار حکایت می‌کرد از مزرعه‌ چای و دختر چای کار و حکایت می‌کرد از لبخندش که چه نمکین بود و چشم‌هایش که چه برقی می‌زد و دست‌هایش که چه خسته بود و دامنش که چقدر گل داشت. چای، خوش طعم بود. پس حتماً آن دختر چای کار عاشق بود و آن که عاشق است، دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد، دعا می‌کند و آن که دعا می‌کند حتماً خدایی دارد.
پس دختر چای کار خدایی داشت.

ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت و تا گوسفندان و تا آن کوه بلند و آن روستای دور و آن چوپان که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می‌شد. و تنها بود و چشم می‌دوخت به دور دست‌ها و نی می‌زد و سوز دل داشت.
و آن که سوز دل دارد و نی می‌زند و چشم می‌دوزد و تنهاست، حتماً عاشق است و آن که عاشق است، دعا می‌کند و آن که دعا می‌کند حتماً خدایی دارد.
پس چوپان خدایی داشت.

دست بر دسته صندلی‌اش گذاشت. دست بر حافظه چوب و چوب نجار را به یاد آورد و نجار درخت را و درخت دهقان را و دهقان همان بود که سال‌های سال نهال کوچک را آب داد و کود داد و هرس کرد و پیوند زد. و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ کوچک.
و آن که می‌کارد و دل می‌بندد و پیوند می‌زند، امیدوار است و آن که امید دارد، حتماً عاشق است و آن که عاشق است، دعا می‌کند و آن که دعا می‌کند حتماً خدایی دارد.
پس دهقان خدایی داشت.

و او که بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می‌نوشید، با خود گفت: حال که دختر چایکار و چوپان جوان و دهقان پیر خدایی دارند، پس برای من هم خدایی‌ است. و چه لحظه‌ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا راهی‌ است!

پی نوشت:

* اینقدر حالم بد بود و هست و فکر کنم تا چند روز آینده خواهد بود که نتونم هیچ عکسی رو اینجا بذارم.

** فقط اینو می خواستم بگم به... :

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز                     ورای حد تقریرست شرح آرزومندی

***راستی دوستان می دونستین ققنوس میمیره و دوباره متولد میشه؟ ولی همون ققنوسه و با همون ماهیت و همون .... پس سعی کن ققنوس باشی

****برای این ققنوس دعا کنین که .....

*****برای منم دعا کنین که حالم خیلی بده...

 ****** برای وبلاگم فال حافظ گرفتم این اومد ...

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد       تو را در این سخــــــن انکـــار کار ما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمــــــده اند       کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محـــــرم راز        به یــــــــــار یک جهت حق گزار مــــا نرسد
هـــــزار نقـــــش بـــرآید ز کلک صنع و یکی        به دلپــــــذیری نقــــش نگــــــار مــا نرسد
هــــــــــــــــزار نقــــــد به بازار کــــانات آرند        یکـــــی بــــه سکــه صاحب عیار ما نرسد
دریـــغ قـــــافله عمــــــــــر کان چنان رفتند         که گردشان به هــــوای دیــــار مــــا نرسد
دلا ز رنج حسودان مـــــرنج و واثق بــــاش         که بد بــــه خـــــاطر امیدوار مـــــا نــــرسد
چنان بزی که اگـــــر خاک ره شوی کس را         غبـــــــار خاطــــــــــری از ره گذار ما نرسد
                              بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او
                              به سمــــع پــــادشه کامگار مــــــا نرسد

******* با شروع ماه محرم قصد دارم از مراثی زیبای مداحان اهل بیت به جای موسیقی وبلاگ استفاده کنم.

********                  اللهم ارزقناتوفیق شهادة فی سبیلک


خدایا...

به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم. برای اینکه هرکس آنچنان میمیرد که زندگی کرده است.

خدایا...
چگونه زیستن را تو به من بیاموز...چگونه مردن را خود خواهم آموخت...

خدایا...
رحمتی کن تا ایمان نان و نام برایم نیاورد. قدرتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از
آنهایی باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار میکنند نه از آنهایی که پول دین میگیرنند و برای دنیا
کار میکنند...           

 

 

گر نگهدار من آنست که من میدانم                       شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

 

پس از برگزاری پرشور و حضور بی سابقه مردم در انتخابات مجلس خبرگان رهبری، دشمنان که توطئه های پلیدشان را ناکام یافته بودند، ترویج شایعه ای را آغاز کردند به این مضمون که رهبر معظم انقلاب بیماری شدیدی دارد و در یکی الز بیمارستان های تهران بستری شده است.

کسی به این شایعه مسخره محل نگذاشت تا این که بعد از عدم حضور رهبری در مراسم عید قربان، بسیاری از رسانه های آمریکایی و اروپایی اعلام کردند که آیت الله خامنه ای فوت کرده است. از آنجایی که شایعه مسخره این رسانه ها مورد بی توجهی محافل داخلی ایران قرار گرفته بود، غربی ها ادعا کردند که رسانه های ایران سکوت کرده اند، پس این خبر صحت دارد !

این شایعه تا آنجا پیش رفت که رادیو اسرائیل خبر داد : شاهدان عینی از پایتخت ایران گزارش می دهند، در پی پخش گسترده شایعه مرگ آیت الله خامنه ای در شامگاه پنجشنبه، از صبح دیروز تا ساعات ابتدای بعدازظهر (که مراکز خرید بدلیل تعطیلی روز جمعه به کار خود پایان می دهند)، شیرینی فروشی ها و گل فروشی های تهران با خیل عظیم و بیسابقه مشتریانی مواجه شده بودند که لبخند برلب داشتند ولی در سکوت معناداری به خرید شیرینی و گل اقدام می کردند(!!!!!!!!!!!!!!!)

اما در روز عید غدیر حضرت آیت الله خامنه ای ولی امر مسلمین جهان در حسینیه امام خمینی حاضر شد و با صلابت همیشگی سخن گفت و با تبسمی باز هم بلاهت و حماقت دشمنان این نظام را بر همگان آشکار کرد.

                            

ملت، عشق به ولایت را از غدیر خم و از عشق به مولا علی به یادگار دارد و از همین رو، تبسم "آقا" زبانه های محبت به اهل بیت را در این ملت صدچندان می کند.

 

                            

پی نوشت:

1-این اقدام احمقانه رسانه های خارجی قبلا نیز صورت گرفته بود . برای اطلاع از آن می توانید به این لینک مراجعه کنید.

۲-برای اهدا به آنکه گرد شمع وجودش پروانه شیداییم ، آنکه سیمای نورانی اش مایه وجد معنوی ماست و آنکه تولی به ولایت او حجت شرعی فریادگری ماست، چیزی نیافتم تا پیشکش کنم و ناگزیر باز هم به دامان خود او در آویختم و شعر زیبایش را به خود او تقدیم می کنم .باشد که تلالو سیمای علوی و فاطمی اش  همواره بهجب بخش دوستان و کورکننده چشم دشمنان و بدخواهان دون و زبون باشد:

حرفی بگوی و از لب خود کـــــام ده مرا          ساقی زپا فتاده شدم جـــــام ده مرا

فرسوده دل ز مشغله جسم و جان بیـا          بستان زخود ، فراغت ایـــــــام ده مرا

رزق مرا حواله به نامحــــــرمان مـــکـــن         از دست خویش باده گلفـــــام ده مرا

بوی گلی مشام مرا تازه مـــــــی کنـــد         ای گلعذار! بوسه به پیغـــــــام ده مرا

عمرم برفت و حسرت مستی زدل نرفت        عمری دگـــر ز معجـــزه جــــام ده مرا

ای عشق! شعلــــــــه بر دل پر آرزو بزن         چندی رهایی از هـــوس خام ده مرا

جانم بگیر و جام می از دست من بگیر         ای مدعی هر آنچه دهی نام ده مرا

مرغ دلم به یاد رفیقــــــان به خون تپید         یا رب ! امید رستن از این دام ده مرا

بشکفت غنچه دلم ای بــــاد نوبهـــــار          خندان دلی بســـان امین وام ده مرا

۳-به زودی پی نوشت های دیگری در این محل نصب (نوشته ) خواهد شد.