بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

بی خوابی های یک ذهن سرگشته

کانال تلگرام @khablog

با تحقیقی در آثار ساخته شده از سال های دور، این واقعیت بیشتر نمایان می شود که سینما، از بدو پیدایش تاکنون، همواره در جهت برآوردن خواسته های یهودیان صهیونیست گام برداشته است؛ گامی در جهت تطهیر چهره یهودیان و تخریب چهره ادیان دیگر ـ بویژه دین اسلام ـ در نزد افکار عمومی دنیا.
صهیونیست ها فعالیت خود را در عرصه سینمای هالیوود، تنها به ساخت فیلم هایی که بزرگسالان را مخاطب خود قرار می دهد، محدود نکرده اند؛ بلکه در عرصه تولید فیلم های کودکان نیز بسیار فعال ظاهر شده اند. کمپانی «والت دیزنی» که از مشهورترین شرکت های تولید فیلم و کارتون در سرتاسر دنیا به حساب می آید، یکی از مهم ترین و کارآمدترین ابزار صهیونیست ها در عرصه سینماست.
سال های بس طولانی بود که یهودیان در سرتاسر اروپا، به عنوان «موش کثیف» شناخته و نامیده می شدند. صهیونیست جهانی برای پاک کردن این تفکر از اذهان دنیا، با همکاری «دیزنی»، به تولید مشهورترین شخصیت کارتونی دیزنی با عنوان «میکی ماوس» پرداخت. این شخصیت کارتونی، که به سرعت در قلب تمامی کودکان و نوجوانان جای باز کرد، قصه موش شجاعی بود که یک تنه در برابر تمامی ناملایمات جامعه ایستادگی کرد، و با پشتکار و شجاعت خود، از هر امتحانی سربلند بیرون می آمد. پس از پخش این کارتون، در بیش از یک دهه، موش، دیگر موجود کثیف و تنفرانگیزی نزد کودکان و نوجوانان اروپایی و امریکایی نبود؛ بلکه به یک موجود دوست داشتنی و قابل ترحم تبدیل شد؛ به همین دلیل، اصطلاح «موش کثیف» در اندک زمانی، بار منفی خود را از دست داد. کارتون «تام و جری» نیز سال ها بعد، در ادامه القای همین باور، تهیه و تولید شد.


اما در عرصه ساخت فیلم برای مخاطبان بزرگسال، صهیونیست ها از شیوه ها و راه های متعددی استفاده کردند. مظلوم نمایی از قوم یهود، از شیوه های مهمی بود که صهیونیست ها به آن توجه خاصی داشتند. تولید روزافزون آثاری که از قتل عام یهودیان در طول جنگ جهانی دوم، توسط آلمان های نازی سخن می گفت، در اندک زمانی افکار عمومی جهان را به نفع خود برانگیخت و مردم را در برابر حقانیت خود، قانع ساخت. در این قبیل آثار، یهودیان، انسان های بی گناهی تصویر شده اند که بی رحمانه مورد جنایتکارانه ترین رفتارها از سوی نظامیان آلمانی در طول سال های جنگ جهانی دوم قرار گرفته اند. ساخت چنین آثاری به دلیل تأثیرگذاری هایش، پس از گذشت نیم قرن، همچنان ادامه دارد.
فیلم «فهرست شیندلر»، ساخته «استیون اسپیلبرگ» یهودی، که به دلیل انتصابش به لابی صهیونیست ها، موفقیت های چشمگیری را در سینمای هالیوود به دست آورده، از جمله آثاری است که در دهه 1990 میلادی ساخته و برنده بیش از هفت جایزه اسکار شد.
اعتقاد به ظهور منجی الهی و رها ساختن انسان ها از تمامی رنج ها و بدبختی هایی که کشورهای قدرتمند و ستمگر بر آنان تحمیل کرده اند، عامل مهمی در میان مسلمانان ـ بویژه شیعیان ـ است که همواره آنان را به آینده و آماده برای مقابله با دشمنان نگاه داشته است. این آرمان سبب شده است تا صهیونیست های قدرت طلب و افزونخواه برای نابودی آن، که همواره خطری جدی برای دستیابی به اهداف شومشان محسوب می شود، به راه های مختلف، از جمله با استفاده از صنعت قدرتمند سینما، به تخریب و لوث کردن آن بپردازند. ساخت فیلم معروف «نوسترآداموس»، اثر اورسن ولز، یهودی بازیگر و کارگردان مشهور امریکایی، در راستای این هدف صورت گرفت. سازنده اثر یاد شده، با استناد به پیشگویی های نوسترآداموس، «مهدویت» را به گونه ای به تصویر می کشد که ارمغانی جز تخریب، دلهره و نابودی برای دنیا به ارمغان نخواهد آورد.
خشن، بی فرهنگ، عقب مانده، خرافه پرست و بدوی نشان دادن اعراب و مسلمانان، از دیگر ترفندهای این دشمن هزارچهره برای ارضای حس افزون طلبی اش است. ساخت فیلم هایی چون «لورنس عربستان»، «شب های عربی»، «محاصره» و ده ها فیلم دیگر، در پی القای این تفکر نحس گام برداشته است که مسلمانان، انسان های خرافی و عقب مانده ای هستند که باید از سوی کشورهای مترقی و فرهیخته ای همچون امریکا، مورد حمایت قرار گیرند، و در غیر این صورت، چیزی جز فقر و بدبختی عایدشان نخواهد شد! و این بدبختی ها، نه تنها دامان خودشان، بلکه موجبات دردسر برای کشورهای مترقی را نیز ایجاد خواهد کرد.
شیوه گفته شده در کنار ساخت آثاری که منجیان واقعی کره زمین را امریکاییان (شما بخوانید صهیونیست ها) خوش قلب نمایش می دهد، اجزای پازلی است که در صورت قرار گرفتن در کنار یکدیگر، جمله «دنیا در تسخیر یهود است» را شکل می دهند. فیلم های «مرد عنکبوتی»، «روز استقلال»، «مریخی ها حمله می کنند»، «آرماگدون»، «جنگ ستارگان» و «ماتریکس»، از جمله آثار مشهوری هستند که هر کدام به نوعی سعی دارند امریکاییان (باز هم بخوانید صهیونیست ها) را به عنوان تنها منجیان کره زمین نشان دهند.

 

 

 پی نوشت:

۱-قصد داشتم در مورد موضوع مهمی بنویسم.ولی تصمیم گرفتم در آن زمینه اطلاعات بیشتری کسب کنم و در مطلب بعدی به آن اشاره داشته باشم.

۲-عید غدیر هم گذشت... خیلی دلم می خواست در این مورد بنویسم ولی ... سعادت نداشتیم ...

دو تا فایل PDF برای دانلود گذاشتم . کتابهای جالبی هستن.

علی بر گونه اساطیر نوشته دکتر شریعتی     دستنوشته های سید مرتضی آوینی در مورد امام علی(ع)

۳-جریان پروژه همچنان به قوت خود باقیست...

۴-مساله مهمی که احتمالا طی چند روز آینده در مورد آن خواهم نوشت بحث مسائل هسته ای بخصوص در مورد صدور قطعنامه ۱۷۳۷ و پیش بینی ها و احتمالاتی که در مورد سرنوشت این موضوع خواهد بود بویژه بحث تحریم یا حمله نظامی علیه ایران.

۵-امتحانات پایان ترم هم شنبه شروع میشه...

۶-یه عکس قشنگ...

۷-خدایا...به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم. برای اینکه هرکس آنچنان میمیرد که زندگی کرده است.
خدایا...چگونه زیستن را تو به من بیاموز...چگونه مردن را خود خواهم آموخت... خدایا...رحمتی کن تا ایمان نان و نام برایم نیاورد. قدرتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنهایی باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار میکنند نه از آنهایی که پول دین میگیرنند و برای دنیا کار می کنند...  

نه در آسمانم و نه در زمین. تنها در گودی دستان خدا زندگی می‌کنم.
اگر خدا دست در نور فرو کند، من به بهشت می‌روم؛ اگر دست در آتش، به جهنم.
اما چه فرق می‌کند بهشت یا جهنم، مهم این است که در دستان خدا باشی!


 

پیش نوشت:
۱-امشب که ایمیل هامو چک می کردم سه چهار تا ایمیل از مجمع برام اومده بود. بازشون که کردم یه چیزایی نوشته بود . خب گفتم اینا همه اش شوخیه . کم کم شوخی شوخی جدی شد. چند تا از لینکها رو که باز کردم دیدم جریان جدیه. تموم تنم رو عرق سردی گرفت. نفسم بند اومده بود. یعنی چی آخه مرحوم حسن نظری؟ باورم نمیشه...!!!!
۲-وبلاگ بچه ها رو که باز می کنم می بینم بله ... حسن هم رفت... حسن جان مبارکت باشه.
۳-هیچی نمی تونم بگم ... این نوشته های پایین رو هم از وبلاگ یکی از بچه ها کپی کردم و گذاشتم اینجا.
۴-راستی هیچ به صوت وبلاگ حسن گوش کرده اید...توجه چی؟
کسی که راهی جنونه زیاد تو دنیا نمی مونه
نماز وصلشو می خونه با نغمه نقاره خونه
دل می شه پر از طوفان وقت پابوس سلطان
ادامه شعر و صوت
 
نوشت:
انا لله و انا الیه راجعون


هنوز خیلی‏ها مثل من امید دارند که کسی از خواب صدای‏شان کند و بفهمند که کابوسی دیده‏اند و تمام. یا این که فردا روز خبری بیاید که همه حرف‏های دیشب اشتباه بوده است و ...

ولی حسن نظری رفته است. نمی‏دانیم الان کجاست ولی این قدر می‏دانیم که حضرت امیر‏المومنین علیه‏السلام رو دیده. می‏دانیم که الان اهل لا‏اله‏الا‏الله شده. می‏دانیم که ... دیگر توی این دنیا نمی‏بینیمش...

به ما این طور گفته‏اند که امام رضا به ازاء هر بار زیارت‏شان، بعد از مرگ به‏مان سر می‏زنند. شاید امام رضا رو دیده باشد. شاید ... شاید ... شاید...

اگر رفتن از این دنیا تولد دیگری‏ست در دنیای دیگر، امروز روز تولد حسن است. و این وبلاگ رو ثبت کردیم تا هدیه‏های تولدش را از این‏جا برایش بفرستیم. حداقل یک ختم قرآن، هر کسی به وسع خودش. اگر بیشتر از یک ختم قرآن شد که چه بهتر. هر کسی آمادگی داره توی کامنت‏ها اعلام کنه تا توی این ختم قرآن شریک بشه. ان‏شاءالله هدیه‏ها به دستش برسد به نشان این که چه قدر دوستش داریم. این مصیبت وارده را به خانواده محترم حسن‏آقا، دوستانش و همه وبلاگ‏نویسان، مخصوصا کاربران پارسی بلاگ تسلیت می‏گیم.

پی نوشت:

۱-راستی برای ما هم دعا کنین که ....

۲-چند وقت پیش حسن آقای نظری بهم گفت که آی دیش هک شده. قرار بود پسورد آی دی شو پس بگیرم و بهش بدم . ولی خب قسمت نشد.

۳-آهنگ طلاییه رو که چند وقت پیش روی وبلاگ بود حسن آقا بهم معرفی کرده بود.

حرف اول:

 

                                              پرونده مفتوح جنایت های دیکتاتور

سرانجام دیکتاتور سابق عراق اعدام شد. طناب دار در حالی به گردن صدام مستحق اعدام ، گره خورد که رازهای بسیاری در باره جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت، تضییع حقوق مردم عراق، نقض حقوق بشر و ده ها جرم دیگر این دیکتاتور فاش نشده است. پس از مدت ها بررسی و رسیدگی به پرونده یکی از پانصد اتهامی که علیه صدام مطرح شده بود، مجرمیت دیکتاتور در دادگاه ثابت شد و 499 اتهام دیگر او در نوبت رسیدگی باقی ماند!!! صدام در کارنامه 24 سال دیکتاتوری خود جنایتهای فراوانی را ثبت کرد ، جنایت علیه کردهای عراق، کشتار شیعیان ، تجاوز به ایران اسلامی، کشتار مردم حلبچه و اشغال کویت از جمله مهمترین و سنگین ترین جنایتهای او علیه بشریت و کشورهای همسایه بوده است. کشف 360 گور دسته جمعی در نقاط مختلف عراق نیز قصه پرغصه ای از مصیبتهایی است که صدام بر مردم عراق تحمیل کرد.

بر اثر 700 حمله شیمیایی صدام علیه مردم ایران، یک صدهزار نفر از هموطنانمان دچار مصدومیت شیمیایی شدند و تنها در جریان حمله شیمیایی به سردشت 3هزار نفر به شهادت رسیدند و پس از گذشت حدود یک سال 1500 نفر دیگر از اهالی سردشت بر اثر عوارض همین حمله شیمیایی به خیل شهدا پیوستند. و البته پیوستن سالانه 75 جانباز شیمیایی به خیل شهدا در نقاط مختلف کشورمان نیز قصه تلخی است که هر از گاهی برگی از آن ورق می خورد و در حافظه تاریخ ثبت می شود. جنگ تحمیلی هشت ساله صدام علیه ایران ، شهادت 250 هزار رزمنده ارتشی ، بسیجی و سپاهی دلاور ایران زمین و وارد آمدن هزار میلیارد دلار خسارت به کشورمان را موجب شد و به نوعی تغییر معادلات منطقه ای و زمینه تحلیل قوای اقتصادی ، سیاسی و نظامی منطقه را به نفع گردانندگان اصلی جنگ فراهم آورد.

تجاوزصدام به کویت و اشغال آن کشور نیز علاوه بر تبعات گوناگون ، بهانه ای شد برای حضور آمریکا در خلیج فارس که این خود یکی از خواستهای استراتژیک آمریکا بود. و شاید اشغال عراق و دستگیری صدام توسط آمریکا بخش پایانی بازی کاخ سفید با مهره ای به نام صدام بود که با محاکمه او آمریکا قصد داشت خود را به عنوان پیروز این صحنه و نجات دهنده ملت عراق به جهان معرفی کند! بر این اساس دادگاهی با اساسنامه ای ویژه که آمریکا،‌برخی از کشورهای اروپایی و عربی نقش اساسی در تدوین آن داشتند تشکیل شد که تنها صلاحیتش رسیدگی به شکایت افراد حقیقی از صدام بودو البته چنین محدودیتی مانع از طرح عمده ترین جنایات صدام علیه بشریت،‌جنایت های جنگی و تجاوز به ایران و کویت شد. جنایاتی که اگر پرونده آنها مورد بررسی قرار می گرفت بدون تردید در محدوده محاکمه صدام و اطرافیانش باقی نمی ماند بلکه آمریکا، به عنوان اصلی ترین پشتیبان و صدایت کننده صدام در تشویق او برای تجاوز به ایران و کویت و همچنین کشورهایی مثل آلمان به عنوان تامین کننده سلاح های مرگبار شیمیایی و برخی دیگر از کشورهای اروپایی و عربی  وهمچنین شوروی سابق به عنوان حامیان مالی و تامین کننده جنگ افزار برای صدام به محاکمه کشیده می شدندو رازهاب مگوی بسیاری برای ثبت در تاریخ فاش می شد که البته دستگاه دیپلماسی و مسئولان قضایی کشورمان در پیگیری رسیدگی به جنایات صدام علیه مردم ایران در دادگاه های بین المللی می تواند نقش تعیین کننده ای داشته باشند. با این وصف گرچه مجازات اعدام برای صدام نقطه عطفی در تاریخ مجازات دیکتاتورها محسوب می شود اما پرونده جنایت های بی شمار صدام و حامیان اصلی او در محکمه وجدان بشریت همچنان مفتوح خواهد ماند.

 

حرف دوم:

                                                            صدام در آخرین دام

سرانجام ،‌بر دار شد،‌سردار دروغینی که بسیاری از سرداران را بر دار کرده بود!

صدام چهره ای که صد دام پیش راه مردم عراق و منطقه گسترده بود، سرانجام در یک دام گرفتار آمدو  با مرگ وی ،‌عید قربان مسلمان را عیدانه شد.

و این خبری بود که خیلی زود، خبر اول رسانه ای جهان شد و پیام های کوتاه نیز پیغام های دوستانه خود را با واژه تبریک آغاز کردند. تبریک مرگ مردی که بودنش، هر لحظه بودنش، در بردارنده مرگ هزاران بود. خود نیز در این روز، پیغام شادباش از سوی کسانی دریافت کردم که زخم نکبت وجود صدام را در جان داشتند.

آری ، صدام را ، مرگ ، در دام گرفت و پایان دیکتاتور را رقم زد و این خبر مثل یک مسکن ، دل های داغدار را تشفی بخشید، هرچند موضوع صدام از موضوعیت چندانی برخوردار نبود اما هیچ کس را نمی دیدی که از مرگ دیکتاتور ناخشنود شده باشد و این پایان هر دیکتاتوری است.

چه بت باشد تا توسط ابراهیم شکسته شود و چه از قومی باشد که بخت النصر پایانشان را به خون رقم زند. به هر حال ، پایان بت شدن ، شکسته شدن است و این سنت خداوندی است.

موضوع صدام، در این زمان از موضوعیت چندانی برخوردار نبود اما موضوع صدامیسم همیشه موضوعیت دارد و اولویت نیز هم، و این مساله ای است که باید در نظر داشت که اگر مرگ صدام به مرگ صدامیسم منتج نشود، ارزش چندانی ندارد و حداکثر ارزش آن به اندازه استامینوفن برای تسکین درد است. حال آنکه باید صدامیسم، دیکتاتور خویی، بت شدگی و... را چاره کرد.

آنچه باید از میان برود، بستر تولید صدام هاست. این بستر را باید جمع کرد و این زمینه را از بین برد و الا تا زمین باشد،‌زمین از صدام ها زخم خواهد خورد و اگر جوامع نتوانند بیماری تولید ویروس های دیکتاتور را درمان کنند باز صدامی دیگر قد خواهد کشید.

این آرزوی ماست که هیچ گاه عراق ، دگرباره ، بازگشت صدام در کسوتی دیگر را شاهد نباشد ،بلکه با تحقق اراده مردم، حکومتی مردمسالار ، شگل بگیرد و با همسایه هایش با حسن همجواری زندگی کند تا زخم خاطره تلخ همسایه ها از عراق صدام، کمی التیام یابد و این هوشیاری و عقلانیت همه عراقی ها را می طلبد که با هر مذهب و مرام و زبان و نژادی که دارند در کنار هم ،اراده ملی و حاکمیت ملی خود را محقق کنند و پاس دارند. این هم به نفع آنهاست و هم به نفع منطقه و هم به سود جهان که جهان برای دیکتاتورها تنگ می شود. عراق هم بدون صدام زیباتر است. و این خیلی دلپذیر است که عراقی ها در هوایی نفس کشند که دیگر نفس صدام آن را آلوده نمی کند...

 

پی نوشت :

۱-بالاخره سلسله جلسات ققنوس دین تموم شد و یه نفس راحتی کشیدم.

۲-دیروز یه برنامه داشتیم با حضور عباس کیارستمی که توی این برنامه سینمای عباس کیارستمی مورد بررسی قرار گرفت.

۳-میخواستم چندتا از عکس های اعدام صدام رو توی وبلاگم بذارم ولی خب ... بنابه دلایلی منصرف شدم.

۴- رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم                    تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

۵-حرف دیگه ای ندارم... یعنی داشتم ولی خب سن که بالا می ره فراموشی هم میاد سراغ آدم

۶-شعری از امام خمینی (ره) در مورد .... خودتون بخونید دیگه. (چند وقت دیگه می خوام در مورد اشعار امام هم بنویسم.

جمهوری ما نشانگر اسلام است                      افکار پلید فتنه جویان خام است

ملت به ره خویش جلو می تازد                       صدام به دست خویش در صد دام است                     

۷-خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی ام سوگوار نباشم.

                 

                                             الهم عجل لولیک الفرج مولانا اباصالح المهدی

رئیس جمهور:.. یک موسسه ای که برای پشتیبانی فرهنگی درست شده, تا امروز صدها میلیارد تومان اموال دولت را گرفته و پس نمی دهند... بخشی از اموال را بردند خارج از کشورسرمایه گذاری کردند.نمی دانیم انجا چه کرده اند؟ ... من خدمت مقام معظم رهبری عرض کردم که این اقایان هستند ( با اعلام اسم انها ) که این کارها را میکنند . گفتند : نظر توچیست؟ گفتم: باید برویم و اموال را پس بگیریم . گفتند: درست است همین کار را بکنید. من هم به مسئولین گفتم: آقا گفتند بروید و اموال را پس بگیرید . پس وظیفه دارید بروید و این کار را بکنید .... شما اگر توانستی گردن کلفتها در حکومت را بکشی پایین , ان وقت می توانی متخلفین کوچه و بازار را هم ادب کنی ... البته طبیعی است که خیلی ها ناراحت می شوند , خوب بشوند . مهم نیست.


اینها قسمتی از سخنانی بود که اقای دکتر احمدی نژاد در دیدار صمیمانه ای که با دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) داشتند ایراد نمودند. به گزارش برخی سایت های خبری , موضوع فساد 700 میلیارد تومانی در پرونده "موسسه فرهنگ و توسعه ایران " از جمله مسائلی است که در روزهای اخیر با واکنش شدید جریانهای دانشجویی و همچنین برخورد قاطع مسئولین عالیرتبه کشور مواجه شده است. طبق گزارش یادشده , پس از انکه وزارت ارشاد از متملکین اموال دولتی موسسه فرهنگ و توسعه ایران که ان را در فاصله انتخاب دکتر احمدی نژاد تا استقرار دولت تصاحب کرده اند , به نزد دیوان عدالت اداری شکایت برد , اقای (ر) قاضی این پرونده در شعبه یکم دیوان عدالت اداری , در اقدامی عجیب به جای بازگرداندن , حکم به توقیف اموال این موسسه داد که با اعتراض وزارت ارشاد و متعاقب ان با تذکر رسمی و کتبی حضرت ایت الله شاهرودی به رازینی , رئیس دیوان عدالت اداری مجبور شد این پرونده را دوباره به جریان بیندازد.به همین دلیل مقرر شد این پرونده در شعبه نهم دیوان عدالت اداری مجددابررسی شود اما در این میان نکته جالب انکه قاضی رسیدگی کننده به این حکم در شعبه یکم , مجددا با انتقال به شعبه نهم راسا نسبت به صدور حکم تجدید نظر ( که مورد اعتراض رئیس قوه قضائیه قرار گرفته بود ) مبادرت ورزیده است.

انچه در این میان تاسف انگیز می باشد ان ست که علی رغم توصیه های مسئولین ارشد نظام و در راس انان مقام عظمای ولایت امر, مبنی بر مبارزه بی امان و پیگیر و مستمر با عاملین اصلی و رده بالای مفسدین اقتصادی همچون پدیده موسوم به " اقا زاده ها " برخی از مسئولان محترم قوه قضائیه با این توجیه که برخورد با مفسدین اقتصادی باعث فرار سرمایه ها از ایران میشود, در رسیدگی به پرونده های مفاسد اقتصادی معروف به" دانه درشت ها" تعلل می ورزند. مقام معظم رهبری اخیرا در جمع مردم پرشور گرمسار , ضمن حمایت مجدد و قاطع از دولت محترم اسلامی اقای دکتر احمدی نژاد و توصیف ان با عباراتی همچون : با ایمان , ساده زیست , دلسوز , خستگی ناپذیر, شجاع و دارای اعتماد به نفس , در وسط میدان کار و تلاش و صاحب ابتکار عمل در مسائل داخلی و بین المللی , در رابطه با مبارزه به مفاسد اقتصادی با اشاره به ارتقاء جایگاه ایران در یک سال و نیم گذشته در مبارزه با فساد اداری و مالی بر اساس گزارش مراکز بین المللی , تاکید فرمودند: با وجود رشد این شاخص , نباید در مبارزه با فساد به این حد قانع بود , بلکه باید فساد اداری و مالی و خیانت به امانت های ملی , ریشه کن و مبارزه با ان همه گیر شودو این مسئله نیز در تقابل با سرمایه گذاری سالم نیست" . بدنبال این سخنان حکیمانه و قاطع مقام معظم رهبری بود که سخنگوی محترم دولت اظهار داشتند که " نسل دوم و سوم انقلاب احساس کردند که در حاشیه هستندو احساس می شد که عده ای در رکن هستند. در حقیقت پدیده اقازاده ای وجود داشت که باید از بین برود.این حرکت در دولت نهم متبلور شد. مشاوران جوان بر اساس همین نگاه به وجود امدند. باید فضا را برای جوانان فراهم کنیم" . علی رغم تاکیداتی که از طرف دولت اقای احمدی نژاد در مبارزه بی امان و قاطعانه با مفسدین اقتصادی خصوصا دانه درشت ها وجود دارد متاسفانه برخی از مسئولین چنین مبارزه ای را برای امنیت سرمایه گذاری زیانبار میدانند ! به گزارش برخی سایت های خبری رئیس محترم کمیسیون اقتصادی مجلس در گفتگو با خبرنگاران تاکید نمود .. پرداختن دولت و مجلس به مقوله مفاسد اقتصادی , امنیت اقتصادی را به خطر می اندازد ! محمد شاهی عربلو تصریح کرد : در قانون به هیچ یک از دیگر قوا مجوزی برای رسیدگی به مفاسد اقتصادی داده نشده است . در این جا جا دارد به این نماینده محترم مجلس شورای اسلامی و سایر مسئولینی که ادعا دارند پرداختن به مقوله مفسدین اقتصادی و اعلام اسامی انان از طریق جراید به محضر ملت شریف ایران مخل امنیت اقتصادی است یاد اوری نماییم که همانطور که رهبر فرزانه انقلاب هم تاکید فرمودند تجربه مبارزه با مفسدین اقتصادی در کشور های دیگر نشان داده که نه تنها این امر مخل امنیت اقتصادی نیست بلکه عینا این امر عامل اصلی مشوق سرمایه گذاری سالم در کشورها به شمار میرود یک نمونه بارز ان کره جنوبی است که توجه مسئولین محترم را به ارزیابی نتیجه مبارزه با فساد در کشوری که یکی از مراکز اصلی سرمایه گذاران خارجی در قاره اسیا محسوب میگردد جلب می نماییم

اقای " کیم ووجونگ " مدیر و کارافرینی بسیار موفق و بنیانگزار صنعت پیشتاز کره محسوب میگردد. کیم ووجونگ در سال 1936 در شهر دائگو در مرکز کره جنوبی فعلی ودر خانواده ای اهل سیاست به دنیا امد. کودکی و جوانی او مصادف با سالهای جنگ و فقر و بدبختی مردم کره گذشت به طوری که کیم جوان تا 30 سالگی ناچار بود برای سیر کردن شکم خانواده اش به سختی کار کند. در سال 1967 و در زمانی که اقتصاد کره برای جهش معجزه اسای خود اماده می شد , کیم با 5000 دلار پس انداز خود یک شرکت کوچک نساجی تاسیس کرد و ظرف 30 سال چنان ان را گسترش داد که در سال 1997 , در 110 کشور جهان نمایندگی دائر نمود. شهرت کیم ووجونگ به عنوان یکی از بزرگترین کارافرینان قرن بیستم و پدر تولید و صادرات کره جنوبی چنان زیاد شد که کتاب خاطرات او تحت عنوان " سنگفرش هر خیابان از طلاست " به بیست زبان دنیا ترجمه و میلیونها نسخه از ان در کشور های مختلف به فروش رسید. در سال 1997 براثر بحران اقتصادی - مالی شرق اسیا شرکت دوو نیز دچار بحران نقدینگی و فروش شد و در این زمان کیم بزرگترین اشتباه عمرش را انجام داد و بجای این که در مقابله با این بحران سیاست تعدیل نیرو و کاهش دامنه فعالیت های شرکت روی بیاورد به مدیران " دوو " دستور داد تا دارایی و سودهای شرکت را زیاد جلوه دهند تا شرکت بتواند وام بیشتری از بانک ها بگیرد. دوو این پنهان کاری و حساب سازی را فقط دو سال توانست ادامه دهد . در سال 1999 دوو اعلام ورشکستگی کرد و کیم که برای شرکت در یک گرد هم ایی تجاری به چین رفته بود , از بازگشت به کره خودداری کرد . دادستان کره در مقابل بهت و حیرت مردم " کیم ووجونگ " را به جرم حساب سازی , اختلاس و مفاسد اقتصادی تحت تعقیب بین المللی قرار دادو از اینترپل خواست تا در هر جای دنیا اورا دستگیر و به سئول بازگرداند . سرانجام کیم ووجونگ در سال 2005 پس از شش سال زندگی مخفی و تعقیب و گریز در المان , فرانسه , سودان و ویتنام خود را تسلیم کردو داوطلبانه به کشورش باز گشت . ماموران پلیس کره جنوبی در مقابل چشم میلیونها کره ای که با حیرت این صحنه را به طور زنده تماشا می کردند , در همان پای پلکان هواپیما بر دستان کیم ووجونگ دستبند زدند و اورا روانه زندان کردند . دادگاه بدوی در خرداد ماه 1385 کیم ووجونگ را به جرم حساب سازی و اختلاس به ده سال حبس و پرداخت ده میلیون وون جریمه نقدی محکوم کرد . برخی از محافل اقتصادی و مردمی کره جنوبی حکم صادره را بسیار سنگین ارزیابی کردند و معتقد بودند به دلیل خدمات کیم ووجونگ به رشد صنعتی کره و با توجه به این که موفقیت اقتصادی کره جنوبی مدیون زحمات شبانه روزی اوست , حکم صادره باید در مرحله استیناف مورد تخفیف و بخشش قرار بگیرد . کیم ووجونگ 4 ماه فرصت داشت برای تجدید نظر در حکم و تبرئه خود کاری انجام دهد . در نظام سیاسی - اقتصادی کره جنوبی , مانند دیگر نظام های سرمایه داری کیم به عنوان سرمایه دار بزرگ , دوستان زیادی در دولت , مجلس و قوه قضائیه کره دارد , اما هیچ کدام برای ازادی او کمک موثری نکردند . سرانجام هفته گذشته دادگاه تجدید نظر , کیم ووجونگ را در حالی که بر روی صندلی چرخدار نشسته و به دست او سرم وصل بود , احضار کرد تا حکم نهایی را به او تفهیم کند : 5/8 سال حبس و ده میلیون وون جریمه نقدی بخاطر مفاسد اقتصادی , حساب سازی و فریب کاری . اقتصاد کره جنوبی به دلیل شرایط سهل برای تولید و کارافرینی , یکی از بهترین نقاط جهان برای سرمایه گذاری محسوب می شود . با وجودی که " امنیت سرمایه گذاری و کار افرینان " برای نظام سیاسی - اقتصادی کره جنوبی حیاتی تلقی می شود , اما مسئولان این نظام , بنیانگذار دوو و افتخار صنعت و کارافرینی کشورشان را مستحق عفو ندانستند . انها ترجیح دادند یکی از بهترین کارافرینان کشورشان را فدا کنند تا سلامت اقتصادی کره , همچنان در نزد مردم کره ,کارافرینان اینده و سرمایه گذاران خارجی , در بالاترین حد ممکن شناخته شود.

پی نوشت :

۱-این پی نوشت ها هیچ ارتباطی با مطلب بالا ندارد.

۲-عید سعید قربان  رو به همه شما دوستان عزیز تبریک می گم.

۳-این تابلو رو یکی از دوستان عزیز (سرکار خانم فاتحیان) زحمت کشیدن و خودشون نوشتن و قاب گرفتن و به سازمان هدیه دادن. جا داره دوباره از ایشون تشکر کنم.

۴-امروز صبح پاشدم یه سری رفتم حرم امام رضا (ع) . جاتون حسابی خالی بود . به جای همه دوستان زیارت کردیم و یه دعای ویژه هم برای این داداشمون داشتیم که فردا امتحان ریاضی داره.  دو سه تا عکس گرفتم از اونجا.

 

۵-مسجد گوهرشاد رو خیلی دوست دارم. به نظرم معنوی ترین قسمت حرم اینجاست.

مسجد گوهرشاد- حرم امام رضا (ع)

۶-دیشب برف زیادی بارید توی مشهد. دوتا عکس از کوچه مون.

 

۶-با خبر شدم یکی از وبلاگ نویسان عزیز فوت کرده اند. خبر این جریان رو می تونید اینجا بخونید.

۷-کم کم دارم کارم رو روی پروژه پایان نامه ام شروع می کنم . خیلی دلم می خواست با یکی از دوستان بصورت مشترک کار کنم چون ایشون هم طراح سایت بودن و خب ما هم ... فکر کنم چیز خوبی از آب در میومد این سایت ولی خب روم نشده تا الان بهشون بگم...

۸-پروردگارا ! سرنوشت مرا خیر بنویس... تقدیری مبارک... تا هر چه را تو دیر می خواهی زود نخواهم... و هر چه را تو زود می خواهی دیر نخواهم...

۹- عشقی از روز ازل حک شده بر لوح دلم           از ازل تا به ابد شکر کنم حکاک را

الهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب العصر و الزمان (عج)

 

وب نوشت اول:

 

چند وقت قبل از جوانمرد پرسیدم : نشان کسی که خدا او را در بر گرفته است چیست؟

 

گفت: آن که از فرق تا قدمش همه از خدا بگوید. دستش از خدا بگوید، پایش از خدا بگوید، نشستن و رفتن و دیدنش از خدا بگوید و حتی نفسش ، نفسش از خدا بگوید.

 

مثل مجنون که به هر که می رسید از لیلی می گفت: به زمین و به دریا و به دیوار؛ به مردم و به کاه و به گوسفندان !

 

مومن مجنونی است که لیلی اش خداوند است.

 

************************

 

وب نوشت دوم:

 

از جوانمرد پرسیدم : جهان را دوست داری یا آخرت را ؟ بهشت را دوست داری یا دنیا را ؟ زندگی را دوست داری یا مرگ را ؟

 

گفت: در سرای دنیا، زیر خار بنی با خداوند زندگی کردن را دوست دارم تا در بهشت زیر درخت طوبی باشم و بی خبر از او !

 

*************************

 

 

                          

 

وب نوشت سوم:

 

در این چند سالی که در اینترنت سیر و سیاحت کرده ام با وبلاگ های عاشقانه زیادی برخورد کرده ام و طبق معمول همه این وبلاگ ها مطالب تقریبا یکسان و موضوعی تکراری را  سرلوحه کار خود قرار داده اند. همواره حسرت خورده ام که آیا عشق فقط همین است؟ اگر این است که همان بهتر که عاشق نباشیم... نمی دانم آیا تاکنون عشق را از دید دیگری بررسی کرده ایم یا خیر؟ آیا ارتباط عاشق با معشوق خود تنها اینگونه است در که در این وبلاگ ها می خوانیم؟ نمی دانم... ولی به چیزی اعتقاد دارم،  به اینکه :کسانی که از این عشق می نویسند قطعا عشق را درک نکرده اند... و یا... به هر حال قصد دارم در چند خط نسبتا طولانی دید دیگری به عشق داشته باشم...

 

ارتباط عاشق با معشوق خود چگونه است؟

 

عاشق تنها و تنها معشوق را می جوید. تنها او را می خواهد . او را می پرستد و او را می بیند. او همان چیزی را می خواهد که معشوق می خواهد . در عاشق خبری از خودخواهی و خودبینی و خود پرستی نیست. حتی او خودآگاه هم نیست. منیت عاشق معشوق است و بس. عاشق دائما با معشوق خود در ارتباط است. همیشه و در هر حال به او مشغول است  و به او توجه دارد. عاشق از معشوق خود غافل نمی شود. همیشه او را می خواند . او را ستایش می کند و سپاسگزاریش متوجه اوست. عاشق ، تسلیم معشوق است. قلب و ذهنش، و نفس و عملش تسلیم معشوق است. او را با تمام وجود، با جسم و ذهن و روحش ، معشوق را می خواهد و با او در تماس است.

 

عاشق در فکر راه های رسیدن به معشوق و نزدیکی به اوست. او درباره معشوق می اندیشد. عاشق خود را کنترل می کند. تمایلات و خواسته هایش را کنترل می کند تا از هر اقدامی که ممکن است برخلاف نظر معشوق باشد بپرهیزد.

 

عاشق به هرآنچه که با معشوق نسبت و ارتباطی داشته باشد ، مهر می ورزد و احترام می گذارد.

 

قانون زندگی عاشق، معشوق است.

او از هر راهی که بتواند و از طریقی که میسر شود، به معشوق خدمت می‌کند. عاشق در هر شرایطی وظایف و تکالیف خویش را نسبت به معشوق می‌داند و به آن عمل میکند...

 

عاشق به معشوق خود ایمان و بلکه یقین دارد. او در معشوق خود تردید نمی‌کند و پر از اعتماد و اطمینان است. عاشق حتّی در درون خود معشوق را دریافت میکند. معشوق را در روح خود به همراه دارد. معشوق، روح عاشق و بلکه سراسر وجود اوست. او معشوق را اصل خود می‌داند.

عاشق حتّی در درون خود نیز به همراه معشوق می‌اندیشد و به تنهایی تفکر نمی‌کند.

او در درون خود نیز با معشوق گفتگو می‌کند و نه با خودش.

عاشق در وجود همه، معشوق را می‌جوید، می‌بوید، می‌خواهد، و می‌بیند. او همه را معشوق و همه وجود خود را معشوق می‌بیند.او یگانه و یکسان می‌بیند. همه چیز را در معشوق و معشوق را در همه چیز.

عاشق بیمار است و بیماری او عشق است. او بیماری مسری خود را به هر که می‌رسد منتقل می‌کند. او دریافته که معشوق بهترین و خوبترین است و تلاش می‌کند اینرا به دیگران نیز بفهماند و آنان را از جهل و اشتباهشان بیرون آورد و اینچنین به انتشار عشق می‌پردازد.

عاشق سعی دارد به همه جهان بگوید که ببینید، معشوق من بهترین است. دوست داشتنی‌ترین است. بزرگترین است. تنها هدف است و تنها خواستنی.

عاشق تشنه اسرار معشوق است و به ناشناخته‌های معشوق حریص است و برای دریافت واقعیت‌های زندگی معشوق حریصانه تلاش میکند..

او هرچیزی را که مورد علاقه معشوق باشد، دوست می‌دارد و از هر چه او روی گردان است ، روی گردان است. بخاطر معشوق از همه چیز می‌گذرد و از هر تعلقی رها می‌شود...

 

عاشق در تلاش است تا ارتباط خود را با معشوق بیشتر و عمیق تر کند.سعی می‌کند که در حضور معشوق، هر چه بهتر، خوبتر و کامل‌تر عمل کند. توجه او لحظه به لحظه بیشتر می‌شود.

عاشق خیره به سوی معشوق است. با تمام وجود خود خیره و مجذوب معشوق است. با ذرّه به ذرّه وجود خود. و معشوق در لحظه به لحظه زندگی او حضور دارد.

عاشق از هیچ چیز جز دوری معشوق نمی‌ترسد.تنها ترس او ، تنهایی و رفتن معشوق است. عاشق شجاع‌ترین موجود جهان است. تنها امید او معشوق است و وصال او.

عاشق فقط و فقط معشوق را می‌خواهد و نه جز او را. این " فقط وفقط " از اسرار عشق است. که اگر این "فقط وفقط معشوق" نباشد، او دیگر عاشق نیست بلکه هرزه است و هرزگی می‌کند. و سرانجام هرزگی هرگز وصل و یگانکی نیست. شور و سرور نیست. بلکه رنج و عذاب اینجا و آنجاست...

عاشق با حضور معشوق می‌خوابد ، نفس می‌کشد ، حرکت می‌کند ، بیمار می‌شود و می‌میرد.

خدمت عاشق ، خالصانه و بی‌ریاست. خدمت عاشق ، بدون توقّّع و انتظار است.

قصد عاشق، معشوق است. هدفش، راهش، اندیشه‌اش، کلام و عملش، دوستی و دشمنی‌اش، رضایت و غنایش همه و همه معشوق است و بس.

عاشق وفادار است. وفادارتر از هر با وفایی. وفاداری عاشق به معشوق مانند وفای حرارت است به آتش. ذرّه‌ای خیانت، دوگانگی و جدایی در او یافت نمی‌شود. خیانت به وجودش وارد نمی‌شود همان‌طور که تاریکی به نور وارد نمی‌شود. عاشق ناگفته با معشوق عهد می‌بندد و دیگر حتّی جهان را یارای خدشه‌دار کردن عهد او نیست.

آرام جان عاشق، یاد معشوق است. سرورش در رضایت معشوق و شورش در آغوش معشوق است.

عاشق که به دوری مبتلا می‌شود، می‌گرید. دلتنگ است. رنجور است. سوز دارد. گداخته است و می‌گدازد . در روح خود ناله می‌زند و با بندبند وجودش معشوق را می‌طلبد و فریاد می‌زند. زیرا او مجذوب، مسحور و مسخّر معشوق گشته.

و سر انجام عاشق در وجود معشوق می‌میرد. امّا در معشوق مرگ راه ندارد . پس عاشق در معشوق متولّد میشود و خود معشوق می‌گردد. معشوق نیز در عاشق آشکار می‌گردد. و عاشق در می‌یابد که معشوق خودش بوده و عاشق حقیقی، همان معشوق بوده. این گونه است که عشق وعاشق و معشوق یکی می‌شوند زیرا یکی بوده‌اند و یکی هستند.

 

 

پی نوشت:

 

۱-در حضور الهی ، اینچنین زندگی کنید ، آنگاه رستگارید.

 

۲-شهادت امام محمد باقر(ع) را خدمت همه دوستداران آنحضرت تسلیت عرض می نمایم.

 

 

                           

 

۳-لقمان را گفتند :ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادبان ، هر آنچه از کارشان ناپسند یافتم، خود از آن پرهیز کردم... این حکایت را قطعا شنیده اید ... برای من عینیت یافته است برای شما چطور؟

 

۴-کتاب جریان هدایت الهی باید کتاب جالبی باشه توی این حوزه ای که حرف زدیم. پیشنهاد می کنم بخونینش.

 

۵-قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز             ورای حد تقریرست شرح آرزومندی

 

                                        ******************************

 

                        خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای

                زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی ام سوگوار نباشم

 

                                      اللهم عجل فی فرجه مولانا صاحب العصر و الزمان (عج)

 

      همیشه پیاده روی را دوست داشته ام،قدم زدن متوالی در خیابانی بی پایان،تاریک و نم ناک، خیابان بیست و سوم...

همیشه در حال فکر کردن هستم، با شانه ای افتاده و چشمانی که همیشه به کف خیابان نگاه می کنند.قدم زنان در آینده ای که دوستش دارم سیر می کنم و از سکوت و تنهایی لذت می برم.

چقدر دوست داشتنی است سکوت، کاش همیشه همه جا ساکت بود،در صدای سکوت خودم می نویسم ، نه آنچه را که در دل دارم ، آنچه را که گاهی در مقابل خود میبینم. نوشتن را ادامه خواهم داد، تا آنجا که دیگر نتوانم بنویسم.

خواهم نوشت از خودم، از زندگی ام  از آنچه به آن اعتقاد دارم و آنچه را که دوست دارم...

 

                                  *************************************

                                                       از ملکوت آمد و رفت...

 

                                         مجسمه عیسی مسیح در ریودوژانیرو

 

                                                 

 

گفت: « من بنده خدایم . مرا کتاب داده و پیغمبر کرده و هر کجا که باشم ، قرین برکت ام . و به نماز و زکات ، مادام که زنده باشم، سفارش ام فرموده ، نسبت به مادرم نیکوکارم گردانده و گردنکش و نافرمانم نکرده است».

این را در بیت اللحم گفت ، وقتی سه روزه بود. خطاب به جماعتی که مادرش مریم، پرهیزکارترین بانوی شهر را زخم زبان می زدند. آنها باور نداشتند که این «یشوعا» ، همان «مسیح » موعود است . اما او مسیح بود ، مسیح تر از همه. مبشر رحمت و بیم دهنده از عقوبت خدا و گفت : «خدای یکتا پروردگار من و پروردگار شماست. او را بپرستید . راه راست، این است و شریعت را پاس بدارید.»

این را هجده ساله بود که گفت. سال هایی که هنوز نزد همسر مادرش،‌یوسف نجار ، نجاری می کرد و با خاله زاده مادرش ، یحیای پیامبر به معبد می رفت. کاهنان یهودی ، این دو جوان عابد را که بر خلاف خودشان هیچ نداشتند ، دشمن می داشتند . یحیی لباس از پشم شتر داشت و کمربند بر کمر و چشمانش همیشه گریان بود. عیسی هم شبیه او بود، با این تفاوت که به رحمت خدا بیشتر امید داشت. یحیی به کاهنان گفته بود: «توبه کنید زیرا که ملکوت آسمان ، نزدیک است» . و ملکوت خدا، ظهور مسیح بود و گفت :« ای بنی اسرائیل ،‌من پیام آور خدا برای شما هستم که آنچه را پیش از من در تورات مکشوف شده ، تایید کنم و شما را به پیام آوری بشارت دهم که پس از من می آید و نامش ستایش شده است».

این را کنار رود اردن گفت. وقتی که پس از چندماهی تفکر در صحرای اردن ،برایش مکاشفه ای عرفانی همچون شهود برای انبیای سلف ، عاموس و اشعیا و ارمیا، روی داده بود. او بشارت دهنده ایمان و دوستی و آزادی بود و گفت :« من به شما می گویم که دشمنان خود را دوست بدارید و به کسانی که به شما نفرت دارند ، خوبی کنید . برای آنانی که به شما ناسزا می گویند دعای خیر کنید و برای افرادی که به شما آزار می رسانند برکت خدا را بطلبید.»

این را در اورشلیم گفت ، وقتی که کاهنان ، پیامبر دروغین اش خواندند و مردمان سنگش زدند. فقط دوازده یار داشت ، و گفت: «آن کس که گناه نکرده ، می تواند دیگران را عقوبت کند. خوشا به حال آنها که گناه نکنند».

این را وقتی گفت که می خواستند مریم مجدلیه را سنگسار کنند. هیچ کس نماند،‌جز عیسی و یحیی. اما برای کشتن یحیی ، خیلی ها بودند و گفت:« ای خدا ، تو خدای من هستی. در سحر، تو را خواهم طلبید . شما نیز بیدار باشید و دعا کنید . بیدار باشید ،‌زیرا نمی دانید که در چه وقت ، صاحب خانه می آید. مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون بیاید ، ایشان را بیدار یابد».

این را بر روی تپه جلجتا گفت. وقتی که مردمان را موعظه می کرد و کاهنان را که فقط در فکر ثروت اندوزی بودند ،‌نکوهش می کرد. پس کاهنان ، بدعت گذارش خواندند ، بر او دروغ بستند و حکم به کشتن اش کردند. اما تقدیر خدا بر تدبیر ایشان غلبه یافت و عیسی به آسمان شد.

و گفت :« بدانید که اگر دل به دنیا می بستید ،‌دنیا شما را دوست می داشت . ولی شما به آن دل نبسته اید . بدانید که اگر مرا آزار کنن، شما را هم آزار خواهند کرد. غلام، برتر از آقای خود نیست. به خاطر داشته باشید کلامی را که به شما می گویم: تسلی دهنده خواهد آمد ،‌تسلی دهنده خواهد آمد. »

                                **************************************

پی نوشت ها:

۱-میلاد مسیح (ع) بر همه مسیحیان و مسلمانان جهان مبارکباد.

۲-یادداشت قبلی ام در مورد مسیح

۳-مراسم اختتامیه جشنواره سراسری عکس دانشجویان ایران (آسمان) هم بالاخره برگزار شد و تونستیم نفس راحتی بکشیم . چند روز بود که درگیر کارهای جشنواره بودم از پیگیری کارهای دکور و سیستم های صوتی تصویری تا توزیع دعوت نامه ها  و پوستر جشنواره.

۴-با توجه به اینکه امتحانات پایان ترم نزدیک شده، برای دوره کردن و خوندن درس ها یک برنامه مفصل آماده کردم. امیدوارم بتونم به این برنامه عمل ! کنم.

۵-این روزها خیلی سرم شلوغ شده ، از یک طرف کارهای سازمان و نشریه ، از طرف دیگه درسها هم که جای خودشون رو دارن. از یک طرف هم که باید کارهای پروژه پایان نامه ام رو شروع کنم.

۶-خیلی دلم برای یکی از دوستانم (صمد نوروزیان) تنگ شده ... امیدوارم دوباره وبلاگش رو درست کنه و خب بریم بخونیم دیگه...

۷-... نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار               چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

 

                                     *********************************

 

پروردگارا! در جان من آزادگی، در روح من بی نیازی، در قلبم اطمینان ، در کارهایم یکرنگی ، در چشمم نور و در دینم روشن بینی بگذار.

 

 

الهم عجل فی فرجه مولانا اباصالح المهدی

برای سنجش موفقیت یا عدم موفقیت برنامه ها و دولتها معمولا از دو معیار برای سنجش استفاده میشود .

۱- موفقیت برنامه های امسال را با سال یا سالهای گذشته مقایسه میکنند . تا معلوم کنند که به نسبت سال گذشته موفق عمل کرده اند یا خیر . و همچنین عملکرد این دولت با دولت گذشته .

۲- یکی دیگر از معیارهای سنجش و اعلام پیشرفتها ، مقیاس کشورهای مختلف با هم است . مثلا اگر در کشور ما معضلات و بهره وری در یک حد و نسبتی با کشورهای باصطلاح توسعه یافته باشد ، برای خودمان توجیهه میکنیم  که درست عمل کرده ایم و ملاک عملمان کشورهایی هستند که به رسم دنیای امروز پیشرفته محسوب میشوند . سئوالی که مطرح میشود این است : آیا اینگونه سنجش عملکردها درست است ؟ یا حداقل کافی است ؟ آیا جمهوری اسلامی ایران سقف برنامه هایش را کشورهای توسعه یافته مشخص میکنند ؟و آیا این نوع نگرش و ملاک قرار دادن اثر منفی بر روی برنامه ریزی و هدف گذاریها ندارد ؟

راه و معیار سوم بنظرم باید هدف نهایی جامعه ایرانی باشد . ( به کجا میخواهیم برسیم ؟ )جامعه امروز ایران از جامعه نمونه اسلامی چقدر فاصله دارد ؟ جامعه نمونه و سالم چه معیارها و خصوصیاتی دارد . و ما امروز کجا هستیم ؟ هر سال باید بررسی شود . چه مقدار از سرمایه های موجود بهره وری داشته ایم ؟ چه مقدار سرمایه و فرصت بلقوه را بالفعل کرده ایم ( کشف فرصتها و سرمایه مادی و معنوی ) و............ والا ممکن است به بیراهی برویم که دیگران میروند و مشخص بودن ملاکها راههای جدیدی را پیشروی جامعه ایرانی خواهد گشود .

مزیتهای معیار سوم : داشتن آرمان و هدف مشخص از توسعه و مشخص بودن خصوصیات جامعه ایده آل ایرانی ،مانع دنباله روی بی جا از دیگران میشود . مشخص بودن آرمان شهر ایرانی، فضای مشترک ملی ایجاد میکند تا کارشناسان و متخصصین بر روی ایده آلها و جوانب مختلف چنین جامعه ایی فکر و اندیشه کنند تا هدف نهایی بهتر به جامعه معرفی و تبیین شود . تفکر در این زمینه باعث میشود جامعه سرمایه های مادی و معنوی و فرصتهای جدیدی را کشف و ایجاد نماید . چرا که بعضی سرمایه ها و فرصتها تنها با خصوصیات یک ملتی هماهنگ هستند و شاید امکان بروز در دیگر ملل و مکتبها وجود نداشته باشد، یا امکان ظهور و بروز آن کم باشد ،که با کپی برداری دیگران، این سرمایه ها و فرصتها مغفول میمانند .

این هدف باعث هویت بخشی بیش از پیش جامعه خصوصا جوانان میشود و زمینه های شبیخون فرهنگی و نفوذ دشمنان را از بین میبرد .

نداشتن هدف جامعه ایده آل باعث تحلیل و تجزیه سرمایه ها و تواناییها میشود و دوباره کاریها و ضدهم کار کردن و دور شدن از آرمانهای ملی نتیجه آن خواهد بود، آنهم در زمانه ای که کشورها و تفکرات مختلف سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی وارد مرحله رقابتهای سنگین و پر شتاب شده اند و ما ناگزیریم با کمترین سرمایه ، بالاترین بهره وری آنهم از نوع ایرانی داشته باشیم که نوع ایرانیش باید بررسی و کشف شود.

ای برون رفته ی از قافله ی عشق ,بیا                 تو متــــــرس از ره پر غائله ی عشق,بیا

تا دل راه بداند که هنــــــــوزم هستیم                 بــــــــــاز دستار به سر,بار سفر بر بستی

هر که در بند زمانه است بماند,بی ما                 هر که پابسته ی خانه است بماند,بی ما

قرار بود این آخرین مطلبم باشه ولی بنا به دلایلی (که اصلی ترینش گفتگو با یکی از دوستان عزیزم بود ) فعلا از این کار منصرف شدم. البته خب یه تصمیماتی گرفتم تا ببینیم چی میشه.

بهر حال امیدوارم یه تغییراتی ایجاد کنم ... حرف خاصی ندارم... یعنی داشتم ولی خب ...

فعلا هستیم در خدمتتون... پس یه بسم الله دیگه می گم و  به قولی دوباره یا علی می گم و عشق رو آغاز می کنم...

پایانی برای شروعی دیگر

 

پی نوشت :

پی نوشت زیاد بود ولی خب لازم نیست فعلا بگم...

قرار بود در مورد تئاتر سرود سرنوشت بنویسم. این نمایش برداشتی تئاتری از تئوری تکامل حیات در اندیشه مولوی ،عارف و فرزانه بزرگ ایران است. در اندیشه مولوی ، حیات تا در مرحله انسانی شکوفا شود، مراحل چندی را ، چون جمادی ، نباتی و حیوانی پشت سر گذاشته است. مرحله انسانی چهارمین ایستگاه تکامل زندگی است.

هر یک از این مراحل یا اقلیم ها به مثابه بستری برای اندوختن تجربه و پخته و پرورده شدن در کوران ابتلائات و آزمایش ها هستند. ذره ای که در خود استعداد ادراک مطلقیت را دارد و می تواند با گسترش صفات الهی در خود و افزایش حجم ظرفیت وجود خود، به مرتبه " ولی اللهی " برسد ، لازم است آزمون های سختی را پشت سر بگذارد. مهم ترین این آزمون ها ، آزمون مرگ است. مرگِ آن چیزی که پای بودن را از رفتن باز می دارد و موجود را مانع از حرکت در مسیر تکاملی می گردد. در مرحله انسانی ، از انسان انتظار می رود که آگاهانه بندهای تعلقش را به جهان مادی ، بگسلد. زیرا که او برای " دوستی با خدا" انتخاب شده است. انسان خردمند برای نیل به سعادت ، چه اخروی و چه دنیوی  آن ، می داند که چاره ای جز تسلیم به این تقدیر (رسیدن به مرحله ولی اللهی ) که خدا برایش رقم زده است ، ندارد. پس به میل یا به اکراه بدان تن می سپارد. چرا که برنده شدن او و درک سعادت در گرو این خطر است:

ای رفیقان راه ها را بســــت یار                   آهوی لنگیــــــــم و او شیر شـــــکار

جز که تسلیم و رضا کو چاره ای                  در کف شیـــــــــر نر خونخـــــواره ای

خود ندارد خواب و خور این آفتاب                 روح ها را می کند بی خورد و خواب

که بیا من باش یا همخوی مـــن                 تــــا ببینـــــی در تجلـــــی روی من  

این درخواست یا فرمان که "بیا من باش" ، موجود محدود و نسبی را به کندن و رها شدن از محدودیت هایش فرا می خواند: خواهش ها، آرزوها، امیال و هزاران بند پیدا و پنهانی که از مسیرهای گوناگون تاریخ و نژاد و فرهنگ و آیین و سنت های اجتماعی و غیره، هویت این موجود را شکل بخشیده اند و دنیای او را ساخته اند و او  " من " شده است. حال ، رها شدن از این "من" که "من" ی است دروغین و ساخته و پرداخته چیزها و کسان دیگر ، چگونه ممکن است؟ مولوی ، پاسخ پیامبر (ص) را می پذیرد: "موتوا قبل ان تموتوا " (بمیرید ،پیش از آنکه بمیرید)؛ چرا که تکامل ، به معنای حرکتی بالنده به سوی بینهایت ، جز با مرگ صورت نمی پذیرد:

از جــــمادی مُردم و نــامی شدم         وز نمــــا مُردم به حیـــوان ســـــر زدم

مـــردم از حیـــــوانی و آدم شدم          پس چه ترسم، کی ز مردن کم شدم

بعد از آن هم باز میرم از بشـــــر          تــــا بــــــر آرم از ملائک بـــــال و پـــــر

از ملک هم بایدم جستن ز جــو          کــــل شی ءٍ هــــالک الاّ وجهــــــــــهُ

پس عدم گردم عدم چون ارغنون        گــــویدم کانّا الیــــه راجعــــــــــــــــون

***

پی نوشت:

چه زیبا گفته است سید مرتضی آوینی که : هنر آنست که خود بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبدا و منشا همه هنرها آنانند که اینگونه مرده اند.